نمایشنامه های امروز سوئد 1 (آندانته/کلکسیونرها)
(نمایشنامه سوئدی،قرن 20م،انتخاب:محمد حامد)درباره کتاب
کتاب حاضر شامل 2 نمایشنامه است که نشان از یک صدای تازه و یک فضای بکر دارند و تاثیری ژرف بر سبک اجرای تئاتر میگذارند. موضوع نمایشنامههای لارش نورن اغلب در مورد روابط خانوادگی و شخصی، یا پیرامون کسانی که فقیر هستند یا کسانی که در آسایش مادی اما با احساس ناامیدی زندگی میکنند، است. نمایشنامهی اول: آندانته است که شخصیتهای گوناگونی دارد و نمایشنامه دوم: کلکسیونرها نام دارد با 2 صحنه و 2 نقش (هومر و لنگلی). آندانته فضایی ساکن و آهسته و کلکسیونر فضای واقعگرا دارد که نشان از تنوع صداهایی است که کلیشههای رایج گذشته را دور ریخته است و فضایی جدید ایجاد کرده است.
ادبیات نمایشی در سوئد، در زندهترین دورهی اعتلای خود به سر میبرد. تا همین اواخر، یعنی سهچهاردهه پیش، تنها یکیدو صدا بر صحنهی تئاتر سوئد یکهتازی میکرد. اکنون اما روزی نیست که صدای تازهای از گوشهوکنار این وادی بر نخیزد و نمایشنامهنویس تازهنفسی در این فرم ادبی ظهور نکند! فضای ساکن و گروتسک آهستگی در آندانته، واقعگرایی وهمآلود کلکسیونر و همچنین دنیای ذهنی واخوردگان، در نمایش نلی زاکس هرگز به دریا نمیرسدا، و همینطور ملودرام غیرمعمول دَد، نشان از تنوع صداهاییست که کلیشههای متداول گذشته را دور ریخته و پا به فضاهای بکر و تازه نهاده که تأثیر ژرفی بر سبک اجرای تئاتر امروز این سرزمین گذاشته است. انتشار این مجموعه تلاشیست در جهت معرفی این صداهای تازه.
ادبیات نمایشی در سوئد، در زندهترین دورهی اعتلای خود به سر میبرد. تا همین اواخر، یعنی سهچهاردهه پیش، تنها یکیدو صدا بر صحنهی تئاتر سوئد یکهتازی میکرد. اکنون اما روزی نیست که صدای تازهای از گوشهوکنار این وادی بر نخیزد و نمایشنامهنویس تازهنفسی در این فرم ادبی ظهور نکند! فضای ساکن و گروتسک آهستگی در آندانته، واقعگرایی وهمآلود کلکسیونر و همچنین دنیای ذهنی واخوردگان، در نمایش نلی زاکس هرگز به دریا نمیرسدا، و همینطور ملودرام غیرمعمول دَد، نشان از تنوع صداهاییست که کلیشههای متداول گذشته را دور ریخته و پا به فضاهای بکر و تازه نهاده که تأثیر ژرفی بر سبک اجرای تئاتر امروز این سرزمین گذاشته است. انتشار این مجموعه تلاشیست در جهت معرفی این صداهای تازه.
بخشی از کتاب
یاکوب: سعی کن یک کمی ساکتتر باشی. استر خوابیده.
روت: چهل و شش سالمه من، و قراره توی پاییز تولدم باشه! اگه اینجا هنوز باقی باشم... اگه داوید با اون ماشین بنزش نیاد دنبال من چهطور میشه؟ خونهی من اونجاست. مال اونجا هستم. همه چیزم اونجاست. همهی اونچه که من در تمام زندگیم، در سفرهای پژوهشی، از کنار و گوشهها روی هم جمع کردم، همهشون مال منه و به من مربوطه... هرکسی حق داره وارد خونهی خودش بشه. حیوونها هم حق دارن خونهای داشته باشن... حتا گوسالهی کوچولوی بی مادر هم حق داره یک جایی داشته باشه. یک جای امن و امان و راحت داشته باشه. اونجا، حالا هرجا که باشه، خونهشه اونجا دیگه!
مرد مسن: کاملا حق داری و درست میگی.
یاکوب: بعد یک عمر زندگی، احتیاج داره که تا جایی که امکانش باشه، استراحت کنه و راحت باشه!
(سکوت و سپس آهسته)
متاسفانه من باید همین الان برم. خیلی طولانی نمیشه بمونم.
(برمیخیزد)
بذارین راحت همینجا بمونه یه مدتی.
مرد مسن: چرا نه... اینجا کار دیگهای نمیکنیم.
یاکوب: نه... خوبه دیگه... خوشحالم دیدمتون.
( دوربیناش را بر میدارد و از استر چند عکس از چند زاویهی گوناگون میگیرد. همهجا آرام، بیصدا و خاموش. فقط انگشتان پیرشان گاهی تکان میخورد. مرد از آنها عکس میگیرد. همزمان عکسهایی از دوران کودکی آنها که نشسته یا ایستاده، خوابیده یا بیدار، نشان داده میشود.)
مرد مسن: نباید از کسی که خوابیده عکسی گرفت. چون که نمیتونه خودشو جمع و جور کنه.
یاکوب: نه... درسته... فکر کردم شاید بد نباشه عکس بگیرم. مثل یک خاطره انگار میتونه بمونه. خودش هم بعد میتونه ببینه.
مرد مسن: آره، توی ایام پیری تماشاشون میشه کرد.
روت: چهل و شش سالمه من، و قراره توی پاییز تولدم باشه! اگه اینجا هنوز باقی باشم... اگه داوید با اون ماشین بنزش نیاد دنبال من چهطور میشه؟ خونهی من اونجاست. مال اونجا هستم. همه چیزم اونجاست. همهی اونچه که من در تمام زندگیم، در سفرهای پژوهشی، از کنار و گوشهها روی هم جمع کردم، همهشون مال منه و به من مربوطه... هرکسی حق داره وارد خونهی خودش بشه. حیوونها هم حق دارن خونهای داشته باشن... حتا گوسالهی کوچولوی بی مادر هم حق داره یک جایی داشته باشه. یک جای امن و امان و راحت داشته باشه. اونجا، حالا هرجا که باشه، خونهشه اونجا دیگه!
مرد مسن: کاملا حق داری و درست میگی.
یاکوب: بعد یک عمر زندگی، احتیاج داره که تا جایی که امکانش باشه، استراحت کنه و راحت باشه!
(سکوت و سپس آهسته)
متاسفانه من باید همین الان برم. خیلی طولانی نمیشه بمونم.
(برمیخیزد)
بذارین راحت همینجا بمونه یه مدتی.
مرد مسن: چرا نه... اینجا کار دیگهای نمیکنیم.
یاکوب: نه... خوبه دیگه... خوشحالم دیدمتون.
( دوربیناش را بر میدارد و از استر چند عکس از چند زاویهی گوناگون میگیرد. همهجا آرام، بیصدا و خاموش. فقط انگشتان پیرشان گاهی تکان میخورد. مرد از آنها عکس میگیرد. همزمان عکسهایی از دوران کودکی آنها که نشسته یا ایستاده، خوابیده یا بیدار، نشان داده میشود.)
مرد مسن: نباید از کسی که خوابیده عکسی گرفت. چون که نمیتونه خودشو جمع و جور کنه.
یاکوب: نه... درسته... فکر کردم شاید بد نباشه عکس بگیرم. مثل یک خاطره انگار میتونه بمونه. خودش هم بعد میتونه ببینه.
مرد مسن: آره، توی ایام پیری تماشاشون میشه کرد.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر