ناجور
موجود
ناشر | گویا |
---|---|
مولف | لیزا هالیدی |
مترجم | سعید کلاتی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 332 |
شابک | 9786227786040 |
تاریخ ورود | 1400/11/05 |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1400 |
وزن (گرم) | 298 |
کد کالا | 110426 |
قیمت پشت جلد | 880,000﷼ |
قیمت برای شما
880,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
کتاب ناجور: اثر لیزا هالیدی است با ترجمهی سعید کلاتی و چاپ انتشارات گویا.
این اثر که برندهی جایزهی وایتینگ در سال 2017 شده است، داستانی جذاب و تکاندهنده دربارهی عشق، بخت و زندگی است. رمان حاضر 3 داستان بهظاهر مجزا و متمایز به نام: «حماقت، جنون و صفحه های جزیره ی متروک ازرا بلیزر» را روایت میکند که درنهایت با یکدیگر تعامل و همپوشانی دارند.
شخصیت اصلی داستانِ حماقت، که نخستین داستان کتاب است، یک ویراستار جوان آمریکایی به نام آلیس است که رابطهای سراسر عشق و دلدادگی با نویسندهای معروف به نام ازرا بلیزر دارد و…
این اثر که برندهی جایزهی وایتینگ در سال 2017 شده است، داستانی جذاب و تکاندهنده دربارهی عشق، بخت و زندگی است. رمان حاضر 3 داستان بهظاهر مجزا و متمایز به نام: «حماقت، جنون و صفحه های جزیره ی متروک ازرا بلیزر» را روایت میکند که درنهایت با یکدیگر تعامل و همپوشانی دارند.
شخصیت اصلی داستانِ حماقت، که نخستین داستان کتاب است، یک ویراستار جوان آمریکایی به نام آلیس است که رابطهای سراسر عشق و دلدادگی با نویسندهای معروف به نام ازرا بلیزر دارد و…
بخشی از کتاب
باران جمعشده در پیادهروها پاهایش را تر میکرد. به نظر تاکسیهایی که بالای آمستردام حرکت میکردند سریعتر از وقتی که هوا خشک بود، پیش میرفتند. گرچه هنگام وارد شدن، دربان خانهی نویسنده با جمع کردن خود در یک موقعیت صلیبیشکل برایش جا باز کرد، اما آلیس با قدمهای بلند و گونههای پفکرده وارد شد و سپس چترش را داخل ساختمان تکان داد. آسانسور از بالا تا پایین با پیچهای تزئینی پوشانده شده بود. یا ارتفاعات طبقات خیلی زیاد بود یا آسانسور خیلی کند حرکت میکرد، چون مدت زیادی با اخم های درهمرفته به تصویر بینهایت بهم ریختهاش در آینه آسانسور خیره شد بیش از یک مقدار دربارهی آنچه قرار بود در ادامه رخ دهد، نگران شد.
وقتی درهای آسانسور باز شدند، راهرویی حاوی شش در خاکستری رنگ مقابلش ظاهر شد. میخواست به اولین دری که مقابلش سبز شده تقه بزند که ناگهان در دیگری، در سمت دیگر آسانسور، با صدای جیرجیری، باز شد و دستی در حالی که لیوانی در بغل داشت، بیرون آمد.
آلیس لیوان را که پر از آب بود، گرفت.
در بسته شد.
آلیس یک جرعه از آب را نوشید.
دفعهی بعدی که در باز شد، انگار خودبهخود باز شده بود. آلیس قبل از ورود با لیوان آبش به راهروی کوتاهی که به یک اتاق سفید روشن حاوی چیزهای مختلف، از جمله یک میز طراحی و یک تخت پهن عجیب ختم میشد، تردید کرد.
نویسنده از پشت سرش گفت: «کیفت رو نشونم بده.»
آلیس نشان داد.
«حالا لطفا بازش کن. به خاطر دلایل امنیتی میگم.»
الیس کیفش را روی میز شیشهای کوچک بین مرد و خودش گذاشت و چفتش را باز کرد. کیف جیبیاش را بیرون آورد: یک کیف چرمی مردانه قهوهای که بدجوری کهنه و پاره شده بود. یک کارت شارژ که یک دلارش مصرف شده بود و یک دلار هم موجودی داشت.
وقتی درهای آسانسور باز شدند، راهرویی حاوی شش در خاکستری رنگ مقابلش ظاهر شد. میخواست به اولین دری که مقابلش سبز شده تقه بزند که ناگهان در دیگری، در سمت دیگر آسانسور، با صدای جیرجیری، باز شد و دستی در حالی که لیوانی در بغل داشت، بیرون آمد.
آلیس لیوان را که پر از آب بود، گرفت.
در بسته شد.
آلیس یک جرعه از آب را نوشید.
دفعهی بعدی که در باز شد، انگار خودبهخود باز شده بود. آلیس قبل از ورود با لیوان آبش به راهروی کوتاهی که به یک اتاق سفید روشن حاوی چیزهای مختلف، از جمله یک میز طراحی و یک تخت پهن عجیب ختم میشد، تردید کرد.
نویسنده از پشت سرش گفت: «کیفت رو نشونم بده.»
آلیس نشان داد.
«حالا لطفا بازش کن. به خاطر دلایل امنیتی میگم.»
الیس کیفش را روی میز شیشهای کوچک بین مرد و خودش گذاشت و چفتش را باز کرد. کیف جیبیاش را بیرون آورد: یک کیف چرمی مردانه قهوهای که بدجوری کهنه و پاره شده بود. یک کارت شارژ که یک دلارش مصرف شده بود و یک دلار هم موجودی داشت.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر