عشق لرزه
(نمایش نامه فرانسوی،قرن 20م)
موجود
ناشر | قطره |
---|---|
مولف | اریک امانوئل اشمیت |
مترجم | شهلا حائری |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 128 |
شابک | 9789643418281 |
تاریخ ورود | 1398/05/02 |
نوبت چاپ | 16 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 151 |
کد کالا | 80289 |
قیمت پشت جلد | 900,000﷼ |
قیمت برای شما
900,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
اریک امانوئل اشمیت در «عشقلرزه» همچون همیشه دست روی پیچیدهترین جنبههای حیات آدمی میگذارد. در اینجا اشمیت روی روابط عاطفی بین زن و مرد متمرکز شده است و به مسئلهی تغییر در این روابط میپردازد. چرا عشق مستعد آن است که به واسطهی تغییر ناگهانی احساسات افراد، در اندک زمانی جای خود را به نفرت بدهد؟ اشمیت در این نمایشنامهی فوقالعاده جذاب به ما نشان میدهد که چگونه وقتی کاخ آرزوهای انسان فرو میریزد؛ تنها زندگی او نیست که تحتتاثیر قرار میگیرد، بلکه اطرافیان نیز از تبعاتش بینصیب نمیمانند.
بهاینترتیب در «عشقلرزه» اشمیت از تغییر احساسی سخن گفته است که همهی ما در طول زندگی، ممکن است آن را تجربه کرده باشیم. همین ویژگی نمایشنامههای اشمیت بهواسطهی پرداختن به مضامین انسانی و نزدیکشدن به خواستها و نیازهای درونی انسان، آنها را به آثاری فارغ از زمان و مکان بدل ساخته است و این کیفیت جهانشمول از جذابیتهای مهم آثار اوست که در اینجا بهواسطهی مایههای عاشقانهی داستان پرکششتر نیز شده است.
دیان، به لحاظ اجتماعی و شغلی زنی موفق است، اما در جلب عشق ریچارد چندان موفق نیست. دیان در برابر بیتوجهیهای ریچارد بهجای آنکه پرده از عشق خود برداشته و خالصانه آن را ابراز کند. رفتاری غرورآمیز را در پیش میگیرد. سرپوشگذاشتن بر عشق و مهار آن احساسات با کنشهایی مغایر با حقیقت، زلزلهای در احساسات درونی او به وجود میآورد که ناشی از عشق است؛ اما منجر به تنفر میشود.
خود او برای تحقیر ریچارد پای زنی خیابانی را وسط میکشد. زنی خیابانی که عاشق شعر است و بهدنبال عشق حقیقی و درست میگردد. فقر و بیچارگی بر زندگی این زن سایه انداخته و آن را برایش دشوار کرده؛ اما صداقت و انسانیت گوهریست که عشق درآن زاده میشود و این داستان جذاب را بهشکلی غیرمنتظره پیش میبرد.
بهاینترتیب در «عشقلرزه» اشمیت از تغییر احساسی سخن گفته است که همهی ما در طول زندگی، ممکن است آن را تجربه کرده باشیم. همین ویژگی نمایشنامههای اشمیت بهواسطهی پرداختن به مضامین انسانی و نزدیکشدن به خواستها و نیازهای درونی انسان، آنها را به آثاری فارغ از زمان و مکان بدل ساخته است و این کیفیت جهانشمول از جذابیتهای مهم آثار اوست که در اینجا بهواسطهی مایههای عاشقانهی داستان پرکششتر نیز شده است.
دیان، به لحاظ اجتماعی و شغلی زنی موفق است، اما در جلب عشق ریچارد چندان موفق نیست. دیان در برابر بیتوجهیهای ریچارد بهجای آنکه پرده از عشق خود برداشته و خالصانه آن را ابراز کند. رفتاری غرورآمیز را در پیش میگیرد. سرپوشگذاشتن بر عشق و مهار آن احساسات با کنشهایی مغایر با حقیقت، زلزلهای در احساسات درونی او به وجود میآورد که ناشی از عشق است؛ اما منجر به تنفر میشود.
خود او برای تحقیر ریچارد پای زنی خیابانی را وسط میکشد. زنی خیابانی که عاشق شعر است و بهدنبال عشق حقیقی و درست میگردد. فقر و بیچارگی بر زندگی این زن سایه انداخته و آن را برایش دشوار کرده؛ اما صداقت و انسانیت گوهریست که عشق درآن زاده میشود و این داستان جذاب را بهشکلی غیرمنتظره پیش میبرد.
بخشی از کتاب
ریشارد: برمىگردم. فقط پنج دقیقه.
زن با لبخند تسلیمآمیزى قبول مىکند که او برود.
دیان: برو.
ریشارد: (با دلسوزى) پنج دقیقه تاب مىآرى؟
دیان: شاید.
ریشارد: قسم بخور.
دیان: نه، عواقبش پاى خودت. تو چى؟ تو تاب مىآرى؟
ریشارد: سعى مىکنم. من یکى قسم مىخورم.
مرد دور مىشود، خوشلباس است و وقار و اعتمادبهنفس مردانى را دارد که موردپسندند و خوب مىدانند که دوستشان دارند.
از طرف دیگر صحنه خانم پومره، مادر دیان، وارد مىشود و مىبیند که ریشارد دارد از سالن بیرون مىرود.
خانم پومره: کجا داره مىره؟
دیان: روزنامه بخره.
خانم پومره: اى واى! باز هم یک جدایى؟
دیان: البته چنددقیقهای.
خانم پومره: (مىزند زیر خنده.) چه مصیبتى! من کمکت مىکنم که این عذاب رو تحمل کنى. (هر دو مىخندند.) آروم نفس بکش، خودت رو رها کن، فکر کن براى اینکه به دکهى روزنامهفروشى برسه لازم نیست از کوچه رد بشه و یادت باشه که این اواخر هواپیماها زیاد روى شهر پاریس سقوط نمىکنن. خوبى؟
دیان با حالت بازیگوشانهاى تأیید مىکند، درحالىکه خانم پومره محض تفریح حالت غمگینى به خود مىگیرد.
خانم پومره: مىمونه روباهها! آره! مردم زیاد فکرش رو نمىکنن، ولى هیچ بعید نیست که یک روباهى یکهو از باغى بپره بیرون و ساق پاى چپش رو گاز بگیره! شاید هم پاى راستش رو!
دیان: (او هم با طنز به بازى ادامه مىدهد.) آره حق با توئه، آدمها زیاد به این موضوع فکر نمىکنن.
خانم پومره: در این صورت وقتى بر مىگرده زخمیه، چشمهاش از حدقه در اومده...
دیان: ... آب دهنش سرازیره...
خانم پومره: ... تب داره...
دیان: ... مبتلا شده...
خانم پومره: ... و بیماریش مسریه...
زن با لبخند تسلیمآمیزى قبول مىکند که او برود.
دیان: برو.
ریشارد: (با دلسوزى) پنج دقیقه تاب مىآرى؟
دیان: شاید.
ریشارد: قسم بخور.
دیان: نه، عواقبش پاى خودت. تو چى؟ تو تاب مىآرى؟
ریشارد: سعى مىکنم. من یکى قسم مىخورم.
مرد دور مىشود، خوشلباس است و وقار و اعتمادبهنفس مردانى را دارد که موردپسندند و خوب مىدانند که دوستشان دارند.
از طرف دیگر صحنه خانم پومره، مادر دیان، وارد مىشود و مىبیند که ریشارد دارد از سالن بیرون مىرود.
خانم پومره: کجا داره مىره؟
دیان: روزنامه بخره.
خانم پومره: اى واى! باز هم یک جدایى؟
دیان: البته چنددقیقهای.
خانم پومره: (مىزند زیر خنده.) چه مصیبتى! من کمکت مىکنم که این عذاب رو تحمل کنى. (هر دو مىخندند.) آروم نفس بکش، خودت رو رها کن، فکر کن براى اینکه به دکهى روزنامهفروشى برسه لازم نیست از کوچه رد بشه و یادت باشه که این اواخر هواپیماها زیاد روى شهر پاریس سقوط نمىکنن. خوبى؟
دیان با حالت بازیگوشانهاى تأیید مىکند، درحالىکه خانم پومره محض تفریح حالت غمگینى به خود مىگیرد.
خانم پومره: مىمونه روباهها! آره! مردم زیاد فکرش رو نمىکنن، ولى هیچ بعید نیست که یک روباهى یکهو از باغى بپره بیرون و ساق پاى چپش رو گاز بگیره! شاید هم پاى راستش رو!
دیان: (او هم با طنز به بازى ادامه مىدهد.) آره حق با توئه، آدمها زیاد به این موضوع فکر نمىکنن.
خانم پومره: در این صورت وقتى بر مىگرده زخمیه، چشمهاش از حدقه در اومده...
دیان: ... آب دهنش سرازیره...
خانم پومره: ... تب داره...
دیان: ... مبتلا شده...
خانم پومره: ... و بیماریش مسریه...
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر