تئوری انتخاب و مدیریت زندگی،همراه با دی وی دی صوتی

اگر به جای کمک گرفتن از سیستم‌های ارزشی خود، بکوشیم هر بخش از یک رویداد مهم را جداگانه بررسی کنیم، در تعارضی شدید قرار خواهیم گرفت. مثلا تصور کنید یکی از دوستان خوب ما، به تازگی در مصرف مشروب زیاده‌روی کرده و به الکل معتاد شده است. در صورت ارزیابی جداگانه هریک از اجزای این موقعیت، من «اعتیاد به الکل را بد، ولی دوستم را خوب می‌بینم.» این ارزش‌ها با یکدیگر در تضادند، بنابراین من در این که دوستی‌ام را با او ادامه بدهم یا خیر، گرفتار تعارضم. از طرفی اگر یک سیستم ارزشی داشته باشم که تمام دوستانم را صرف‌نظر از کاری که می‌کنند، خوب ارزیابی کند، دیگر به تعارض دچار نمی‌شوم. با پیروی از این سیستم ارزشی، حتا اگر دوستم بی‌رویه مشروب بخورد، دوستی‌ام را با او همچنان ادامه می‌دهم، زیرا فیلتر دوستی، نگرانی من از مشروب‌خواری دوستم را برطرف می‌کند. برعکس، اگر سیستم ارزشی من بگوید: «هیچ معتاد به مشروبی، خواه دوست من باشد یا نباشد، خوب نیست»، به او خواهم گفت: تا زمانی که مشروب می‌نوشد بین من و او رابطه‌ای وجود نخواهد داشت. البته شاید این سیستم ارزشی به من کمک کند، ولی برای دوست معتادم هیچ فایده‌ای ندارد، زیرا او به دوستی من نیاز دارد، نه به خاطر پذیرفته شدن یا نشدنش از جانب من.

بنابراین، با آن‌که سیستم ارزشی، ممکن است در پیشگیری از تعارض به من کمک کند، اغلب برای کسانی که به آن‌ها نیاز دارم، مشکل‌آفرین خواهد بود. ازاین‌رو گاهی ممکن است کنار آمدن با این افراد به ناکامی من منجر شود. مثلا اگر در شرکتی کار می‌کنم که نظام ارزشی آن را قبول دارم، وقتی از من می‌خواهند به دفتر شرکت در شهر دیگری بروم، شاید اعتراض برحق فرزندانم را به این نقل مکان اصلا نشنوم.