اوهام
(داستان های آمریکایی،قرن 20م)
موجود
ناشر | دوستان |
---|---|
مولف | ریچارد باخ |
مترجم | سپیده عندلیب |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 152 |
شابک | 9786229723579 |
تاریخ ورود | 1400/10/26 |
نوبت چاپ | 2 |
سال چاپ | 1401 |
وزن (گرم) | 188 |
کد کالا | 110152 |
قیمت پشت جلد | 580,000﷼ |
قیمت برای شما
580,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
کتاب اوهام اثر ریچارد باخ است به ترجمه سپیده عندلیب و چاپ انتشارات دوستان.
کتاب پیش رو رمانی فلسفی است که از پرواز بر فراز مزارع و در دل آسمانی ابری حکایت دارد، پروازی که تنها جسم انسان را به حرکت وا نمی دارد بلکه هم چنین روح او را به حرکت در می آورد و با خود همراه می سازد.
اوهام از حقیقتی سخن می گوید که چه بپذیریم و چه نپذیریم وجود دارد؛ از منجی و مسیحی که در جستجوی آن هستیم، حال آن که آن منجی در درون خود ما حضور دارد. درواقع کتاب حاضر نشان می دهد که انسان در هر مکان و هر موقعیتی، بدون وجود ابزار مادی، می تواند روح خود را به پرواز درآورد و ناجی او بدون آن که باورش آسان باشد، همواره در دشوارترین و غیرقابل باورترین زمان ها ظاهر می شود، جایی در اعماق وجودش.
کتاب پیش رو رمانی فلسفی است که از پرواز بر فراز مزارع و در دل آسمانی ابری حکایت دارد، پروازی که تنها جسم انسان را به حرکت وا نمی دارد بلکه هم چنین روح او را به حرکت در می آورد و با خود همراه می سازد.
اوهام از حقیقتی سخن می گوید که چه بپذیریم و چه نپذیریم وجود دارد؛ از منجی و مسیحی که در جستجوی آن هستیم، حال آن که آن منجی در درون خود ما حضور دارد. درواقع کتاب حاضر نشان می دهد که انسان در هر مکان و هر موقعیتی، بدون وجود ابزار مادی، می تواند روح خود را به پرواز درآورد و ناجی او بدون آن که باورش آسان باشد، همواره در دشوارترین و غیرقابل باورترین زمان ها ظاهر می شود، جایی در اعماق وجودش.
بخشی از کتاب
تا امروز هنوز نتوانسته ام دریابم چه بر من گذشت. تنها آن حس شوم بود که سبب شد از کوره در روم و از یکی از انسانهای شگفتبار و غریب روزگار که کسی جز دانلد شیمودا نبود، بگریزم. اگر مقدر این بود که با چنان لعنی همرای شوم، حتی مسیح نیز، خود آن توان نداشت که بر چنین پیشامدی راه ببندد.
آرامشی فراز کشتزارها بال گسترده بود و پهنه علفزار، خاموش بر آسمان آغوش گشوده بود… تنها ترنم جوبارکی به گوش می رسید. دیگر بار تنها شده بودم. هرکه به تنهایی خو کند، تنها کافی است روزی از چنین خو کردنی دست بشوید تا دیگر بار، به اجبار خو کردن به آن را از سر گیرد.
رو به علفزار بانگ زدم:
-خب، این هم خود تفریحی بود. تفریح و شاید بسیاری چیزها برای آموختن. اما دور و بر خودم آن اندازه آدم جمع می شود، تازه آن هم به هنگام شادی و سرورشان… اگر جمع آدمهای زیادی وحشتزده شوند، یا مصلوب می کنند یا می پرستند. نه، نه من طاقت هیچ یک از این کارها را ندارم.
با گفتن چنین جمله ای ناگهان به خود آمدم. آنچه گفته بودم می باید مو به مو حرفهای شیمودا بوده باشد. من که منجی نبودم چنین هوشیار بودم که آنجا را ترک کنم. پس چرا او آنجا ماند؟
اوهام. منظور او از اوهام چه بود؟ اهمیت این گفته اش از هرچه دیگر که گفته یا انجام داده بود بیشتر بود -چه تند و تیز و از سر جد گفته بود: «هرچه ای وهم است!» تو گویی می خواست یکسره این باور را به ذهنم فرو کند. این موضوع بی تردید برایم دشواریهایی پدید آورده بود که من به شاباشهای پس آن نیازمند بودم، اما هنوز نمی دانستم که منظور از این حرفها چه بوده است.
چندی که گذشت، آتش افروختم و باقیمانده خوراک سویا و ماکارانی و دو دانه سوسیس باقی مانده از سه روز پیش را خوب بر آتش داغ کردم…
آرامشی فراز کشتزارها بال گسترده بود و پهنه علفزار، خاموش بر آسمان آغوش گشوده بود… تنها ترنم جوبارکی به گوش می رسید. دیگر بار تنها شده بودم. هرکه به تنهایی خو کند، تنها کافی است روزی از چنین خو کردنی دست بشوید تا دیگر بار، به اجبار خو کردن به آن را از سر گیرد.
رو به علفزار بانگ زدم:
-خب، این هم خود تفریحی بود. تفریح و شاید بسیاری چیزها برای آموختن. اما دور و بر خودم آن اندازه آدم جمع می شود، تازه آن هم به هنگام شادی و سرورشان… اگر جمع آدمهای زیادی وحشتزده شوند، یا مصلوب می کنند یا می پرستند. نه، نه من طاقت هیچ یک از این کارها را ندارم.
با گفتن چنین جمله ای ناگهان به خود آمدم. آنچه گفته بودم می باید مو به مو حرفهای شیمودا بوده باشد. من که منجی نبودم چنین هوشیار بودم که آنجا را ترک کنم. پس چرا او آنجا ماند؟
اوهام. منظور او از اوهام چه بود؟ اهمیت این گفته اش از هرچه دیگر که گفته یا انجام داده بود بیشتر بود -چه تند و تیز و از سر جد گفته بود: «هرچه ای وهم است!» تو گویی می خواست یکسره این باور را به ذهنم فرو کند. این موضوع بی تردید برایم دشواریهایی پدید آورده بود که من به شاباشهای پس آن نیازمند بودم، اما هنوز نمی دانستم که منظور از این حرفها چه بوده است.
چندی که گذشت، آتش افروختم و باقیمانده خوراک سویا و ماکارانی و دو دانه سوسیس باقی مانده از سه روز پیش را خوب بر آتش داغ کردم…
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر