عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
وودی آلن و انتخاب ۵ کتاب برتر عمر
وودی آلن به کتاب و مطالعه علاقهی خاصی دارد. سایت فایو بوکز در گفتوگویی کوتاه با این هنرمند همهفنحریف، از کتابهای تأثیرگذار زندگی او پرده برمیدارد.
-کتابهایی که انتخاب کردهاید، هریک اکتشافی بزرگ خواهد بود؛ اما یکی برای همه نامی آشناست: ناتوردشت اثر دی. جی. سلینجر. اولینبار چه زمانی آن را خواندید و چه معنایی برای شما داشت؟
*ناتوردشت برای من همیشه معنای خاصی داشته است. آن را در نوجوانی خواندم و طنین فانتزیهای من از نیویورک را با خود به همراه داشت. نویسنده نقش مهمی در سرگرم کردن خوانندهاش دارد. به نظرم سلینجر این تعهد را از اولین جملهی این رمان به بعد انجام میدهد.
وقتی کوچک بودم خواندن و لذت برای من عملی همراه با هم نبود. خواندن کاری بود که برای مدرسه انجام میدادید، اما وقتی ناتوردشت را خواندم واقعاً لذت بردم. ناتوردشت زبانِ عامیانهای داشت و فضا طنین عاطفی زیادی برای من داشت. بعدها آن را چندبار دیگر هم خواندم و همیشه برایم جذاب بود.
-هولدن کالفیلد نماد عصبانیت امریکایی بود. با او همذاتپنداری کردید؟
*نه. بههیچوجه.
-قهرمان سلینجر از زشتیهای زندگی دیوانه میشود. چه چیزی شما را دیوانه میکند؟
*این واقعیت که ما در کابوسی زندگی میکنیم که همه برای آن بهانه میآورند و باید راههایی برای گذراندن آن بیابند و این واقعیت که زندگی، در بهترین حالت، یک پیشنهاد بسیار وحشتناک است؛ اما رفتار مردم آن را بسیار بسیار بدتر از آنچه باید باشد میکند.
-آیا تابهحال با سلینجر ملاقات کردهاید؟
*نه هرگز. من آدمی نیستم که دنبال معاشرت بگردم. اگر ملاقاتی اتفاق بیفتد که بسیار خب اتفاق افتاده؛ اما هرگز از نظر اجتماعی برای من معنایی ندارد.
-مز مزرو کیست و خاطرات او در «واقعاً بلوز» چه معنایی برای شما داشت؟
*در طول سالها با موزیسینهای جاز که مزرو در کتاب دربارهی آنها نوشته بود ملاقات کردم. این تأثیر زیادی روی من داشت؛ زیرا در حال یادگیری نوازندگی کلارینت جاز بودم. این کتاب نکات زیادی از نوازندگانی داشت که کارهایشان را میشناختم و تحسینشان میکردم. زمانی که اشتیاق جاز در درونم در حال شکلگیری بود، از خواندن آن لذت بردم؛ اما میدانم که کتاب خیلی خوب یا حتی خیلی صادقانهای نیست.
-شما در جایی گفتهاید که ساختن فیلم و نواختن جاز هر دو شکلهای درمانی برای شما هستند. در این ارتباط توضیح میدهید؟
*پخش موسیقی لذتبخش است. من خوششانسم که میتوانم ساز بزنم. این یکی از پاداشهای بزرگ و عالی زندگی من است. خیلی خیلی آرامشبخش است. من عاشق نواختن و گوش دادن به موسیقی هستم. در درجهی اول، من جاز نیواورلئان را دوست دارم، اما درعینحال همه نوع موسیقی را دوست دارم -موسیقی کلاسیک، جاز مدرن- جورج گرشوین، کول پورتر، جروم کرن و... اما جاز نیواورلئان همیشه نقطهی گرمی در قلب من بوده است و در طول سالها لحظات لذتبخشی را به من بخشیده است.
برای من خاصیت درمانی دارد؛ زیرا وقتی مینوازم واقعاً به چیزی فکر نمیکنم. این حرفهی من نیست. بنابراین هیچ اجباری برای خوب بودن وجود ندارد. این همان سرگرمیای است که مردی از دفتر به خانه میآید. به زمین تنیس میرود و به توپ چند ضربه میزند. او هرگز راجر فدرر نمیشود، اما اوقات خوبی را سپری میکند.
-نویسندهی بعدی که انتخاب کردهاید امروز زیاد خوانده نمیشود. لطفاً ما را با دنیای اس. جی. پرلمن آشنا کنید.
*بامزهترین انسان در طول زندگی من در هر رسانهای، چه استندآپ، تلویزیون، تئاتر یا فیلم اس. جی. پرلمن است. هیچکس بامزهتر از او نیست.
-شما یکبار نوشتید که سبک او در شما نفوذ کرده است. پرلمن چگونه این کار را کرده است؟
*کسانی از ما که با پرلمن بزرگ شدیم، اجتناب از نفوذ او را برایمان غیرممکن بود. در موسیقی اگر با گوش دادن به چارلی پارکر یا تلونیوس مونک یا لوئیس آرمسترانگ بزرگ شوید و بارها و بارها به موسیقی آنها گوش دهید، بهطور طبیعی شروع به نواختن ردیفها و ریتمهای آنها میکنید. مطمئنم بازیگری که مارلون براندو را ستایش میکند و تمام فیلمهایی که او بازی کرده دیده است، وقتی شروع به بازی در صحنهای میکند، کمی براندو در آن میخزد. دربارهی پرلمن هم همینطور است: شما او را بارها و بارها میخوانید -همانطور که من و بسیاری از معاصرانم وقتی بزرگ میشدیم این کار را میکردیم- و بعد وقتی مینویسید، فرار از تأثیر او سخت است. او چنین سبک قوی و مبتکرانهای داشت.
-بیایید به یک رمان کمیک بپردازیم: «خاطرات پس از مرگ براس کوباس» که در سال ۱۸۸۰ توسط ماشادو د آسیس برزیلی نوشته شده است. دربارهی آن و اینکه چگونه این اثر را دوست داشتید بگویید.
*خب، من فقط یک روز آن را از طریق اداره پست دریافت کردم. یک غریبه در برزیل آن را فرستاده و نوشته بود: «تو این را دوست خواهی داشت.» چون کتاب کمحجمی بود آن را خواندم. اگر کتاب قطوری بود، آن را کنار میگذاشتم.
از اینکه چقدر جذاب و سرگرمکننده بود شوکه شدم. باورم نمیشد که این کتاب اینقدر قدیمی است. فکر میکردی دیروز نوشته شده بود. بسیار مدرن و بسیار سرگرمکننده بود.
-درنهایت میرسیم به کتاب بیوگرافی الیا کازان که ریچارد شیکل آن را نوشته است. دربارهی آن بگویید.
*این دربارهی کارگردانی زبردست است که وقتی بزرگ شدم و فیلمساز شدم برایم بسیار معنا داشت. شیکل، کازان را میفهمد. او تنسی ویلیامز را درک میکند. او مارلون براندو را درک میکند. او تراموایی به نام هوس را میفهمد. او با دانش، بینش و اشراف تاریخی فراوانی مینویسد. کتابهای صنعت نمایش معمولاً ارزش خواندن ندارند. آنها فقط احمقانه و سطحی هستند. اما این کتاب افسانهای است.
-آیا کار کازان که شامل «در اسکله» نیز میشود تحتالشعاع نام بردن از او به عنوان فیلمسازی که بر طبق نظر کمیته فعالیتهای غیرامریکایی، نشانههای کمونیستی در آثارش دیده میشود قرار میگیرد؟ به نظر شما مردم باید دربارهی کازان چگونه قضاوت کنند؟
*همیشه احساس میکنم یک مسئله با دیگری ربطی ندارد. شما میتوانید پیروزی اراده را تماشا کنید -و این یک اثر هنری باشکوه است- و درعینحال میتوانید از لنی ریفنشتال متنفر باشید زیرا او یک نازی بود. شما میتوانید به موسیقی واگنر گوش دهید، موسیقی او بسیار باشکوه بود ولی خودش شخص وحشتناکی بود.
اینجا هم همینطور است. نمیگویم کازان آدم وحشتناکی بود. «عقاید» و «آثار» هرکدام در جای خود میبایست بررسی شوند. فیلمهایی که او ساخت و بازیهای او فوقالعادهاند. هرچه از نظر دیدگاههای سیاسی کازان فکر کنید، ربطی به این واقعیت ندارد که آن مرد، کارگردان بزرگی بود.