جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

میزانسن: سریع‌ترین ساعت جهان

میزانسن: سریع‌ترین ساعت جهان

«سریع‌ترین ساعت جهان» عنوان نمایشنامه‌ای است به قلم فیلیپ ریدلی. ریدلی نمایشنامه‌نویس، رمان‌نویس، شاعر، نقاش، عکاس و ترانه‌سرای بریتانیایی، در سال ۱۹۵۷ در وست اندِ لندن متولد شد. او در مدرسه‌ی هنر سنت مارتین به تحصیل در رشته‌ی نقاشی پرداخت و عضو گروه تجسمی «هنرمندان جوان بریتانیایی» شد. آثارش به شکل گسترده‌ای در نمایشگاه‌های سراسر اروپا و ژاپن به نمایش گذاشته شده است. از جمله کارهای او می‌توان به نگارش سه کتاب برای بزرگسالان و فیلمنامه‌ی تحسین‌شده‌ی کرای‌ها (برنده جایزه‌ی اوینینگ استاندارد، به‌عنوان بهترین فیلم سال) اشاره کرد. در حوزه‌ی ادبیات نمایشی، از پیشگامان جنبش این یر فِیس محسوب می‌شود. اولین نمایشنامه‌اش، پیچفورک دیزنی، به‌‌عنوان یکی از کلیدی‌ترین نمایشنامه‌ها در تئاتر بریتانیا در دهه‌ی نود شناخته می‌شود و عده‌ای معتقدند که جنبش مذکور با این نمایشنامه شکل گرفت و توسعه یافت. اغلب نمایشنامه‌های ریدلی با استقبال خوب منتقدان و تماشاگران روبه‌رو شده‌اند. نمایشنامه‌ی دومش، «سریع‌ترین ساعت جهان»، جوایز متعددی دریافت کرد و «شبحی از جهانی بی‌نقص»، سومین نمایشنامه‌اش، سه‌گانه‌ی گوتیکِ ایست‌اِند او را تکمیل می‌کند. از دیگر آثار او می‌توان به «رودخانه‌ی وینسنت»، «بلندی‌های پیرانا»، «مهر آتش‌زا» (نامزد جایزه‌ی بهترین نمایشنامه‌ی لندن فرینج) و چندین نمایشنامه برای کودکان و نوجوانان اشاره کرد.

نام او در مراسم سالیانه‌ی جشنواره‌ی واتس آن استیج در سال ۲۰۱۲ در فهرست شصت نمایشنامه‌نویس تأثیرگذار شش دهه‌ی گذشته‌ی بریتانیا قرار گرفت. فیلیپ ریدلی تنها کسی است که هر دو جایزه‌ی اوینینگ استاندارد را به‌عنوان امیدوارکننده‌ترین چهره‌ی تازه‌ی سینمای بریتانیا و امیدوارکننده‌ترین نمایشنامه‌نویس دریافت کرده است.

نمایشنامه‌ی «سریع‌ترین ساعت جهان» دومین اثر از سه‌گانه‌ی گوتیک ایست‌اند فیلیپ ریدلی محسوب می‌شود. با وجود انتقادهای فراوانی که از نمایشنامه می‌شد، جوایز متعددی دریافت کرد. ریدلی جوایز اوینینگ استاندارد، میر ویتورث و حلقه‌ی منتقدان را به‌عنوان نویدبخش‌ترین نمایشنامه‌نویس سال دریافت کرد. عده‌ای از منتقدان آن را بیش از حد خشن و سادیستی دانستند. عده‌ای دیگر آن را متأثر از آثار جو اُرتون و هارولد پینتر (به‌خصوص نمایشنامه‌ی جشن تولد) توصیف کردند، با وجود این مایکل بیلینگتون، یکی از مشهورترین منتقدان تئاتر، آن را یکی از بهترین نمایشنامه‌های اجراشده در تماشاخانه‌ی همپستد لقب داد. کیت کلئوی نوشت: «ریدلی نویسنده‌ای فوق‌العاده است. استعدادهایش با دنیای تئاتر کاملاً هم‌خوانی دارند. فرم نمایشنامه‌ی سریع‌ترین ساعت جهان تحسین‌برانگیز است.» سم مندز، کارگردان سینما و تئاتر نوشت: «این اثر یکی از بهترین نمایش‌هایی بود که در سال ۱۹۹۲ دیدم. ریدلی نویسنده‌ای بی‌نظیر است.»

فیلیپ ریدلی در سال ۲۰۰۹، درباره‌ی اسامی شخصیت‌ها نوشت: نام هرکدام از این شخصیت‌ها یک جور لقب است. درباره‌ی نام شوگر باید بگویم شاید کمی نامتعارف باشد. بعید می‌دانم این نام اصلی او باشد. من نام شوگر را زمانی انتخاب کردم که به‌عنوان یک لقب از سوی زنان مسن به مردان جوان خوش‌قیافه اطلاق نمی‌شد. درباره‌ی چیتا بی فکر می‌کنم به‌خاطر علاقه‌ی شخصیت او به خز انتخابش کردم. شاید او هرگز کُتی از جنس پوست چیتا (یوزپلنگ وحشی) نپوشد، اما ممکن است در طول زندگی‌اش این کار را کرده یا مشتاق پوشیدنش بوده باشد. از سوی دیگر، همسرش کارخانه‌ی خزدوزی دارد و همین امر باعث شد بر انتخاب این نام تأکید کنم. خانه‌های دولتی شرق لندن پر از مادرهای پانزده ساله‌ای است که بچه‌هایشان را با القابی مانند پیشی و تاج‌الملوک صدا می‌کنند، برای همین به‌نظرم نام شربت انتخاب عجیب‌وغریبی محسوب نمی‌شود. فاکسترات لقبی است که در اینترنت و فضای مجازی استفاده می‌شود، نام اصلی شخصیت فاکسترات، هر اسمی که باشد، با حرف ف آغاز می‌شود. در مورد کاپیتان تاک هم باید بگویم این اسم مغازه‌ی عتیقه‌فروشی اوست.

ریدلی خود اذعان می‌کند که بخشی از این اثر تحت‌تأثیر آثار جو اُرتون نوشته شده است. رمان تصویر دوریان گری اسکار وایلد از دیگر آثار مؤثر بر نگارش این نمایشنامه بوده است. فیلیپ ریدلی پیش‌تر اقتباسی نمایشی از این رمان را در دوران تحصیل در مدرسه‌ی هنر سنت مارتین روی صحنه برده بود. او در مصاحبه‌‌ی دیگری که در سال ۲۰۱۳ صورت گرفت می‌گوید او در طول نگارش نمایشنامه از این تأثیرات آگاه نبوده است و حالا که پس از سال‌ها آن را دوباره می‌خواند، می‌تواند رد دوریان گری و اُرتون را به‌وضوح در سرتاسر اثر ببیند. او تکرار و گستردگی حضور پرندگان در طراحی صحنه را متأثر از مکس ارنست، نقاش آلمانی می‌داند. «کولاژهای ویکتوریاییِ مکس که در آن‌ها زنان را با سر پرندگان کشیده بود، تأثیرگذار بود. او از پرندگان به‌عنوان نمادی برای جنسیت‌زدایی استفاده می‌کرد تا هیچ حس جنسی‌ای را در اثرش منعکس نکند. ریدلی از آلفرد هیچکاک، فرانسیس بیکن، تئاتر جیکوبین و فیلم کری اثر برایان دی‌پالما که از داستان کری نوشته‌ی استیفن کینگ اقتباس شده، تأثیر گرفته است.

ریدلی می‌گوید: «ارجاعات گسترده‌ی موجود در متن تعمدی است. وجه مشترک نمایشنامه با فیلم کری در این است که می‌دانی عاقبت ماجرا به کجا می‌رسد. می‌دانی که با خون و خون‌ریزی تمام می‌شود... نحوه‌ی پایان نمایشنامه نقطه‌ی عطف آن نیست، بلکه این سیر حرکت شخصیت‌ها در طول مسیر است که اهمیت دارد.»

قسمتی از نمایشنامه‌ی سریع‌ترین ساعت جهان:

شربت: ای وای، عجب کیک قشنگی. ظاهرش خیلی سنتیه. من چیزهای سنتی رو دوست دارم. این‌طور نیست عزیزم؟

فاکسترات: همین‌طوره عزیزم.

شوگر به کاپیتان نوشیدنی تعارف می‌کند. کاپیتان آن را رد می‌کند.

شربت: هیچ‌وقت خوشم نمی‌اومد، اما حالا از چیزهای سنتی سیر نمی‌شم.

شوگر به شربت نوشیدنی تعارف می‌کند. شربت آن را رد می‌کند.

نه ممنون شوگر. الان دیگه برام زهره. این‌طور نیست عزیزم؟

فاکسترات: همین‌طوره عزیزم.

شربت: آه آره، آداب و رسوم. کیک تولد، تخم مرغ عید پاک.

شوگر به فاکسترات ودکا تعارف می‌کند.

شربت: عزیز دلم هم لب نمی‌زنه. این‌طور نیست عزیزم؟

فاکسترات: ئه... همین‌طوره عزیزم.

شوگر به فاکسترات چشم‌غره می‌رود، سپس از بطری می‌نوشد.

شربت: و کریسمس! اوووه، عاشق کریسمسم. وقتیه برای اینکه با خونواده باشی، دورهمی، بوقلمون، پودینگ کریسمس، تموم بعدازظهر رو تلویزیون تماشا کنی، معمولاً یه فیلم معروف، کارتون، خوندن سرودهای کریسمس، ساندویچ بوقلمون. بعد سال تحویل می‌شه. ناقوس نیمه‌شب به صدا درمی‌آد، دست در دست بقیه، ترانه‌ی «باشد که آشنای قدیمی فراموش شود» رو می‌خونی، یه کم اشک می‌ریزی، بایدها و نبایدهایی رو که در طول سال می‌خوای رعایت کنی مشخص می‌کنی. کریسمس و سال نو اوقاتیه برای کنار خونواده بودن. به چنین چیزی باور نداشتم، اما عوض شدم. از سال گذشته چیزهای زیادی درباره‌ی ارزشِ سنت‌ها یاد گرفتم.

شوگر آروغ می‌زند. فاکسترات می‌خندد.

شربت: آداب و رسوم آقای گلس، آداب و رسوم. نخند عزیزم.

فاکسترات: ببخشید عزیزم.

شربت: عزیز من هنوز مونده تا یاد بگیره، اما نگران نباشین، دارم یادش می‌دم. می‌دونین اولین چیزی که بهش یاد دادم چی بود؟ اینکه چطور خواستگاری کنه.

فاکسترات: ادامه نده عزیزم.

شربت: خجالت نکش عزیزم. تو جمع دوست‌هاتیم. می‌دونین وادارش کردم چی کار کنه؟ رو یکی از پاهاش زانو بزنه.

فاکسترات: (به آرامی، در میان کلام او) اوه خدا.

شربت: (در میان کلام او)... و بگه لطفاً خانم گرول، می‌تونم باهاتون ازدواج کنم؟ من هم جواب دادم بله. صورتش سرخ شده، نگاهش کنین. خدا خیرش بده، اما این وحی مُنزله. می‌دونین عروسی‌مون قراره چه جوری باشه؟

کاپیتان: یه عروسی سنتی؟

شربت: زدی تو خال! البته گفته باشم، از این لباس عروس‌های سفیدِ قدیمی تنم نمی‌کنم، چون رسم نیست که یه خانم حامله با لباس عروس سفید تو راهرو کلیسا راه بره، اما اداره‌ی ثبت ازدواج می‌شه رفت.

خرید نمایشنامه سریع‌ترین ساعت جهان

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.