جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: مدرنیسم
«مدرنیسم» عنوان کتابی است نوشتهی پیتر چایلدز. جنبش مدرنیستیِ اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، عملاً یک انقلاب ادبی و فرهنگی بود که اهمیت آن انکارناپذیر است؛ زیرا که به تعبیری آغاز آن پایان رئالیسم بود و پایان آن آغاز پست مدرنیسم. در کتاب حاضر، که درآمدی است بر این جنبش، متن های کلیدی مدرنیستی تحلیل شده است. نویسنده بررسی جنبش را از ریشههایش شروع میکند، به شاخهها و شعبههای گوناگون آن میرسد، به مسائلی چون جنس و طبقه و نژاد میپردازد و شرح و بسطی آگاهیبخش و نقادانه ارائه میدهد. پیتر چایلدز، که استاد زبان انگلیسی و کارشناس شعر قرن بیستم است، میخواهد به خواننده بگوید که مدرنیست کیست؟ و مدرنیسم چیست؟ و این جنبش فرهنگی چه اهمیت و جایگاهی داشته و پیامدهایش چه بوده است؟ شعار جنبش مدرنیستی این بود: « نو کنید!» همین شعار و کشاکشهای بعدیاش بنیادهای ادبیات را به لرزه در آورد و به انقلابی در فرهنگ غرب منجر شد که دهههای آغازین قرن بیستم را سراسر تحت تأثیر خود قرار داد، و دامنهی این تأثیر چنان بود که امواج آن چند دههی دیگر هم ادامه یافت. نویسنده از ریشههای جنبش مدرنیستی و تأثیر متفکرانی چون داروین، مارکس، فروید، نیچه، سوسور و اینشتاین به تفصیل بحث میکند؛ سپس از تحولات مهمی سخن میگوید که در ادبیات، درام، نقاشی و فیلم صورت گرفت و سرانجام در مثالهایی از آثار جیمز جویس، ویرجینیا وولف، کاترین منسفیلد، ای. ام. فورستر، دابلیو. بی. پیتس، فورد مدوکس فورد، تی. اس. الیوت، جوزف کانراد، سمیوئل بکت، دی. اچ. لارنس، هنری جیمز، شارلوت میو، ریکاوست و دیگران، « مدرنیسم بالفعل » را معرفی میکند. به این ترتیب، خواننده میتواند از مبانی و مقدمات شروع کند و به دریافت پیشرفتهتری از مدرنیسم برسد. امروزه از یک «مدرنیسم » واحد نمیتوان سخن گفت، بلکه از «مدرنیسمها» صحبت به میان میآید؛ هرگونه تعبیری که تعاریف رایج را مورد تردید قرار دهد جنبهی « مدرنیستی» پیدا میکند و مدرنیسم تازهای در میان انواع مدرنیسم سر بر میآورد. به همین دلیل، همانطورکه در متن کتاب حاضر مطالعه خواهید کرد، بسیاری از جنبههای ضد هنجار و نامتعارف با آنکه داعیهی «مدرن» و «نو» داشتهاند با چالش و مخالفت بخشهای دیگری از مدرنیسم مواجه بودهاند؛ زیرا واکنشهای مدرنیستی عمدتاً در دو مسیر متفاوت و حتی متضاد صورت میگرفتهاند، که یکی خوشامدگویانه و خوشبینانه بود و هر پدیدهی «نو» و تازهای را قبول میکرد و دیگری نکوهشگر و مأیوسانه بود و کلاً به پدیدههای «نو» به صرف جبری بودن آنها تن میداد و چندان موافقتی با آنها نداشت.قسمتی از کتاب مدرنیسم:
مدرنیسم را دوره، سبک، ژانر، یا ترکیبی از اینها دانستهاند: اما مدرنیسم در وهلهی اول یک واژه است، واژهای که در کنار واژههای خویشاوند حیات دارد. ریشهی آن «مدرن» از مودوی لاتینی است به معنای «جاری»، و به این ترتیب شمول و دامنهی معنایی آن بسیار وسیعتر از «مدرنیسم» است. مثلاً در اواخر قرن پنجم میلادی، لفظ مودرنوس لاتینی اشاره داشت به دورهی مسیحی آن عصر در مقابل دورهی گذشتهی رومی؛ انگلیسی مدرن از انگلیسی میانه متمایز است؛ دورهی مدرن ادبیات را نیز از قرن شانزدهم به بعد حساب میکنند، هرچند که گاهی برای توصیف نوشتههای قرن بیستم نیز به کار میبرند. به بیان کلیتر، منظور از «مدرن» خیلی وقتها آوانگارد بوده است، هرچند که بعد از جنگ جهانی دوم این معنا ذیل لفظ «معاصر» قرار گرفته است و معنای «مدرن» از «حالا» به «همین حالا» تغییر یافته است (ریموند ویلیامز، ۱۹۸۹). این جنبهی آوانگارد رادیکال، پیشرو یا حتی انقلابی در «مدرن» کمک کرد که لفظ «مدرنیسم» ساخته شود، و به همین سبب آرتور رمبو وقتی میگفت «باید سراپا مدرن بود» این معنا را در نظر داشت. اما حالا نه میتوان از یک «مدرنیسم» واحد سخن گفت و نه مطلوب است؛ از دههی ۱۹۶۰ به بعد، از «مدرنیسمها » صحبت شده است. در مطالعات ادبی، گروه قابل توجهی از مؤلفان مدرنیست شکل گرفته است و همچنین مجموعهی بزرگی از نقد و نقادی پدید آمده است که پیشزمینهی فعالیت مؤلفان دیگری شده است که فعالیت آنها حوزهی کاربرد تزها و مدعاها و روشهای آشنا و نقادان آنها را زیر سؤال برده است. در نتیجه، صحیح نیست که بگوییم مدرنیسم دقیقاً چه بوده است، زیرا هر سابقه یا تعریفی که ارائه دهیم به معنی کنارگذاشتن بعضی جنبههای ضمنی است. مدرنیسم عمدتاً با تعابیر سفیدپوستانه، مذکر، ناهمجنسگرایانه و اروپامحورانهی طبقهی متوسط نمایانده شده است و هرگونه چالش جدید در هریک از این جنبهها سبب سربرآوردن مدرنیسم دیگری در میان انواع مدرنیسمها میشود. این امر نشان میدهد که کاربردها و امکانات این لفظ به گونه ای است که نقادان و نویسندگان میتوانند پارامترها و دامنه و مرکز(ها) و معنا(های) آن را مورد تردید قرار دهند؛ حتی این تز که مدرنیسم جنبهی انترناسیونالیستی داشته است (به تعبیر اروپایی و امریکایی) سبب میشود که نقادان نتوانند با قاطعیت از مدرنیسم ادبی «بریتانیایی» سخن بگویند؛ و در زمینهی هنرهای زیبا نیز، به دلیل بررسیهای دوباره در باب آن دسته از هنرمندان تجسمی بریتانیایی آغاز قرن، که قبلاً نادیده مانده بودند و مطرح نبودند، فرض تقدم نقاشان بر اروپا اخیراً مورد تردید قرار گرفته است. درست است که آثار پابلو پیکاسو و آنری ماتیس تأثیر بیشتری گذاشته است، اما از نقاشیهایی مانند نقاشیهای گروه کمدن تاون و گروه لندن میتوان یک تاریخ دیگر هنر مدرن یا مدرنیستی استخراج کرد. برچسب «مدرنیسم» به قوت خود باقی است؛ اما بیشتر نکتههایی که در دههی ۱۹۷۰ در مورد مدرنیسم گفته میشد حالا با چالش مواجه شده است. مثلاً این نظر که مدرنیسم اساساً اروپا_امریکایی است بلافاصله با مخالفت مواجه میشود، زیرا با قدرت میتوان استدلال کرد که مدرنیسم نشانهی احیای یک راه و رسم غربی فرسوده با کمک فرهنگهای دیگر بوده است: فرهنگهای افریقایی، افریقا_امریکایی، آسیایی، چینی، و به طور کلی مهاجرانه.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...