عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
معرفی کتاب: سینمای امریکا: کارگردانان و کارگردانی (۱۹۶۸-۱۹۲۹)
«سینمای امریکا: کارگردانان و کارگردانی» (۱۹۶۸-۱۹۲۹) کتاب کلاسیکی است به قلم اندرو ساریس و در معرفی فیلمسازان امریکایی و غیرامریکایی طی یک ردهبندی ابتکاری که براساس تئوری مؤلف مورد علاقهی ساریس شکل گرفته است.
در ضرورت یک تاریخ سینمایی روزآمدشده هیچ تردیدی نیست. زمان بهسرعت میگذرد و فیلمهای تازهای به گنجینهی فیلمهای تاریخ سینما افزوده میشود و فیلمهای قدیمیتر در جایگاه شایستهی خود قرار میگیرند. کتاب «ظهور سینمای امریکا»، اثر لوئیس جیکوبز، در سال ۱۹۳۹ منتشر شد. دهههای ۱۹۴۰ تا ۱۹۶۰ از راه رسیدند و هر دهه شاهد اکران چند هزار فیلم بود که خاطرات و تأثیرات خاص خود را بر جا گذاشتند. این تأثیرها چنان گسترده و فاقد تعصب و پیشداوری بود که هیچ کتاب تاریخی نمیتواند مدعی آن باشد که حرف آخر و نهایی در مورد تاریخ سینما را میزند.
کتاب حاضر، بیآنکه ادعای اعلان داوری نهایی داشته باشد، قصد دارد تا سینمای ناطق امریکا را از دیدگاه موقت و گذرای سال ۱۹۶۸ مورد ارزیابی قرار دهد. در نظر آن گروه از مورخان تاریخ سینما که سابقهی جامعهشناسی داشتهاند جیکوبز، گریرسن، کراکر، روتا، گریفیث، لِیدا و سادول معتقدند که سینمای هالیوود و محصولات آن، بیش از آنکه جنبهی هنری داشته باشند، همگانی و عامهپسندند. آنان فیلمسازان هالیوود را نه هنرمند، بلکه صناعتپیشه و متخصص فنی میدانند و به جای آنکه به تکتک فیلمها بهعنوان اثر هنری نگاه کنند و آنها را با معیارهای هنری ارزیابی کنند، کل سینمای هالیوود را در دستههای مضمونی قرار داده و به صورتی کلی داوری کردهاند. طبعاً «چیزی» مورد غفلت قرار گرفته و آن «چیز» هنر شخصی و فردی هنرمندان سینمای ناطق است؛ هنری که ظرف بیش از چهل سال که از عمر موردغفلتقرارگرفتهی آن میگذرد، رشد و شکوفایی چشمگیری داشته است.
ساریس میگوید: «چهارچوب اصلی این کتاب اساساً در نشریهی فیلمکالچر به چاپ رسید و بحثهای موافق و مخالف فراوانی برانگیخت. بسیاری از منتقدان با کار من در طبقهبندی کارگردانان سینما در مقولههای مشخص، آن هم مقولههایی با عناوین عجیبوغریب، مخالفت کردند. من پس از تفکر فراوان بر آن شدم که این مقولهبندیها را حفظ کنم و حتی بسط دهم. چیزی به عنوان تاریخ سینمای عینی و آفاقی وجود ندارد. هر مورخی بحث خود را با تنظیم فصول کتاب خود، طول پاراگراف، لحن جملات و گزینش واژههایش سروسامان میدهد.»
او میافزاید: «بیپرده بگویم، بسیاری از آدمهای به اصطلاح خبره در کار نقد فیلم، بیمحلیشان به سینمای امریکا را زیر نقاب فخرفروشی روشنفکرانهای مطرح میکنند. من با این آدمها دعوایی ندارم، ولی درعینحال هیچ دلیلی نمیبینم که با آنها کنار بیایم. امروزه آنقدر علاقهمند جدی سینما و آدمهای اهل کتاب و مطالعه پیدا میشود که حتی ماجراجویانهترین رویکردها، در قیاس با سال ۱۹۶۳ که ایدهی اصلی این کتاب است، معقولتر جلوه میکند.»
قسمتی از کتاب سینمای امریکا: کارگردانان و کارگردانی (۱۹۶۸-۱۹۲۹):
ریچارد بروکس
ریچارد بروکس به مسائل خشن علاقه دارد، اما سبک کارگردانیاش فاقد آن صلابت و قدرت بیان خشونت است. ضربههایش را میبینیم، اما حس نمیکنیم و در نتیجه فیلمهایش تأثیری ماندگار ندارند. او سطحیبودنش را در برگرداندن آثار داستایوفسکی، چایِفسکی، تنسی ویلیامز، رابرت روآرک، سینکلر لوئیس، و اِوان هانتر به یکسان به کار میگرفت. تصویرسازیهای شبهپروستی او در پرندهی شیرین جوانی و نگاه سطحیِ شبهفرویدیاش در فیلم در کمال خونسردی، بهخصوص گواه دلسردکنندهای هستند از تخیلی که بیش از آنکه راکد باشد سطحی است. احتمالاً در هنرمندی که دنبال دستمایهای میگردد که میداند بهطرز شرمآوری با آن سازش خواهد کرد، مشکلی هست.
بیشتر فیلمها در مرتبهی اول تماشا چیزهای ارزشمندی را پیش روی تماشاگر میگذارند، اما در نگاهی دوباره نمیتوان نقطهی قوتی در آنها دید. بااینحال، در آخرین شکار و حرفهای لحظاتی هست که به نظر میرسد بروکس نشانههایی از سرخوردگی از فردگرایی و لیبرالیسم در امریکا را به تصویر میکشد. مفاهیم او بحثبرانگیزند، اما اجرایشان بیش از حد ادیبانه از کار درآمده است. او از فیلمنامهنویس_کارگردانهایی است که این عادت بد را دارند که منظورشان را به جای آنکه روی پردهی سینما به نمایش درآورند، شفاهی بیان میکنند.
جولز داسن
در رویارویی با یک حیات حرفهایِ کموبیش گروتسک، شاید بهتر باشد بگوییم که آسانتر است که کارگردان را از هالیوود بیرون کنیم تا عشق به هالیوود را از دلش بیرون آوریم. وجدان اجتماعی سبکسرانهی داسن هرگز نتوانست استعدادهای اندک و گاهوبیگاهش را تحتالشعاع قرار دهد. پس از مردی که باید بمیرد، که سرشار بود از شعارهایی در دفاع از پرولتاریا ، برای فیلمساز هذیانگویی که نیروی وحشی و شبوشهر را ساخته، دو اثر مسخره و تفننیِ یکشنبهها هرگز و فِدرا مناسب به نظر میرسد. اگر آثار دورهی فیلمسازیاش با ملینا مرکوری آنقدرها باشکوه جلوه نمیکنند، به این خاطر است که هیچکدام از فیلمهای شبهاروپایی او نیز، که ظاهراً قرار است روشنفکران اروپایی را جذب هوش و ذکاوت سینمای امریکا کنند، باشکوه نیستند. داسِن کماکان فیلمساز سرزندهای با استعدادی اندک است و درک این مسئله امروزه دشوار است که اساساً چرا چیزی بیش از این از او انتظار میرفت. ناگفته نماند که مشهورترین فیلمهایش، «شهر عریان و ریفیف»، در زمرهی آثار ضعیفترش قرار دارند.
خرید کتاب سینمای امریکا: کارگردانان و کارگردانی (۱۹۶۸-۱۹۲۹)