عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
معرفی کتاب: دایرهالمعارف مصور فیلم از هالیوود تا بالیوود
«دایرهالمعارف مصور فیلم از هالیوود تا بالیوود» (فیلمها، کارگردانها، ژانرها، سبکها) عنوان کتابی است که انتشارات سایان ویراستِ سال ۲۰۲۱ آن را با ترجمهی رحیم قاسمیان به چاپ رسانده است. فیلمهای سینمایی از همان نخستین روزها، واقعیتگریزی و قصههای پرشور عاشقانه را برای میلیونها نفر در سراسر جهان به ارمغان آوردند. سینما قالیچهی پرندهای بود که تماشاگران را از واقعیتهای دشوار زندگی دور میکرد. فیلمهای سینمایی، در سالهای رکود بزرگ اقتصادی امریکا در اوایل دههی ۱۹۳۰، نوشداروی جامعه و در سالهای جنگ دوم جهانی تسکیندهندهی مردم بودند و در دهههای پس از آن کماکان جامعه را از واقعیتهای روز دور نگاه میداشتند. هالیوود در ایالت کالیفرنیا که به کارخانهی رؤیاسازی معروف شده، عرضهکنندهی چیزهایی بود که بهواقع رؤیاها از آن ساخته میشوند.
هالیوود از دههی ۱۹۲۰ بر صنعت سینمای جهان سلطهای انکارناپذیر یافته، اما تنها بازیگر این بازارِ واقعی جهانی نیست. آنچه سبب میشود سینما را جهانگسترترین هنر بدانیم، دامنهی گستردهی فیلمهایی است که از بیش از پنجاه کشور جهان به بازارهای جهانی راه مییابند؛ فیلمهایی که به اندازهی فرهنگهای پدیدآورندهشان، گوناگون و متنوعاند. هرسال که میگذرد، کشورهای بیشتری که پیشتر به فیلمسازیشان التفاتی نمیشد، محصولاتی تولید میکنند که در کانون توجه بینندگان سراسر جهان قرار میگیرد.
تردیدی نیست که در چند دههی گذشته، سینمای خلاق از حوزهی امریکا و اروپا فراتر رفته است و دامنهاش به آسیای مرکزی و شرقی کشیده شده و به کشورهای در حال توسعه رسیده است. یک نمونهی خیرهکنندهاش ایران و سینمای شگفتانگیزش است.
کشورهای افریقایی شاهد ظهور فیلمسازانی با تخیلی منحصربهفرد بودهاند، از جمله عثمان سمبن و سلیمان سیسه. کشورهای چین، هنگکنگ، تایوان و کرهی جنوبی نیز با فیلمهایی با کیفیت بصریِ خارقالعاده و مضامینی جذاب خلق کردهاند. از سوی دیگر، سینمای کشورهای اسپانیا و امریکای لاتین نیز شاهد اوجگیری دوباره بودهاند. دانمارک که از دورهی کارل درایر، فیلمسازیاش مطرح شد، در اواخر دههی ۱۹۸۰ شاهد یک نوزایی بود.
مرز میان سینمای کشورهای انگلیسی زبان و دیگر کشورهای جهان نیز روزبهروز کمرنگتر میشود و ستارگان و فیلمسازانی که از هم تأثیرپذیری و الگوگیری فرهنگی دارند گواه این امر هستند. یک کودک امریکایی همانقدر به تماشای کارتونهای والتدیزنی علاقه دارد که به دیدن انیمههای ژاپنی، جوانان غربی هم همانقدر با فیلمهای هنرهای رزمی آسیایی یا قالب فیلمهای هندی آشنایی یافتهاند که تماشاگران شرقی با فیلمهای امریکایی.
سینما نهتنها برای تماشاگرانش در سراسر جهان تفریحی ناب فراهم آورده، بلکه هنر هفتم نیز نامیده شده است. در ۱۹۱۶، هوگو مونستربرگ، روانپزشک آلمانی، ضمن بررسی ویژگیهای یکتای سینما، از تواناییهای آن برای فرموله کردنِ مجدد زمان و مکان سخن گفته است. در ۱۹۲۶، ریچاتو کانودو، منتقد فرانسوی زادهی ایتالیا، این بحث را مطرح کرد که سینما باید از واقعگرایی فراتر رود و احساسات فیلمساز و همچنین ویژگیهای روانی شخصیتها و حتی ناخودآگاه آنان را مطرح سازد. این امکانات سینما را فیلمسازان و نظریهپردازان امپرسیونیست فرانسوی -از جمله لویی دلوک و ژان اپستین- نیز بیان کردند و هواداران نظریهی تدوین که فیلمسازان اتحاد شوروی در دههی ۱۹۲۰ به اندیشههایشان توجه داشتند، بر آن مهر تأیید زدند. این فیلمسازان تداوم پذیرفتهشدهی بسط زمانی را زیر پا نهادند و کوشیدند راههای تازهای برای نمایش سیلان فکری و ذهنی شخصیتها بیابند و داستانگویی سرراست و مستقیم را با تصاویر چندپاره و پراکنده و ارائهی نظرگاههای مختلف جایگزین کنند.
قسمتی از کتاب دایرهالمعارف مصور فیلم از هالیوود تا بالیوود:
ریشههای فیلمنوآر را باید در فیلمهای اکسپرسیونیستی سینمای آلمان در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ جستوجو کرد و مثل مطب دکتر کالیگاری (۱۹۲۰) ساختهی روبرت وینه و ام (۱۹۳۱) ساختهی فریتس لانگ. سبک و دستمایهی فیلمهای این ژانر از بعضی از فیلمهای فرانسوی دههی ۱۹۳۰ تأثیر گرفته بود، از جمله مادهسگ (۱۹۳۱) و انسان اهریمنی (۱۹۳۸) ژان رنوار. سالها بعد، لانگ هر دو فیلم را در هالیوود به ترتیب با نامهای خیابان اسکارلت (۱۹۴۵) و هوس انسانی (۱۹۵۴) بازسازی کرد.
فیلمسازان مهاجر به هالیوود مثل فریتس لانگ، رابرت سیودماک (بانوی سایهها، ۱۹۴۴) ژاک تورنر (از دل گذشتهها، ۱۹۴۷)، اوتو پرهمینجر (فرشتهی سقوطکرده، ۱۹۴۵)، بیلی وایلدر (غرامت مضاعف، ۱۹۴۴) و ادگار اولمر (جادهی فرعی، ۱۹۴۵) نورپردازی کمنور، زوایای کج و معوج دوربین و فضاسازی خفقانآور، پرتنش و سرشار از سایه را با خود به ارمغان آوردند و برخی از بهترین فیلمهای این ژانر را ساختند. گرچه این سبک در اروپا شکل گرفته بود، دستمایههایش به شهرنشینی امریکا تعلق داشت و ملهم از داستانهای جنایی نویسندگانی چون جیمز. ام کین، ریموند چندلر، دشیل هَمِت، و کرنل ولریچ بودند.
فیلمنوآر پس از اضطرابها و نگرانیهای اجتماعی عصر پس از جنگ جهانی دوم رشد کرد.
ضدقهرمانهای این ژانر که کموبیش همه مرد و بسیاریشان کارآگاه خصوصی بودند، این آشفتهحالی را بروز میدادند. آنها تکروهای بیرؤیایی بودند که در کوچهپسکوچههای تاریک شهر، هتلهای ارزان، کافههای کممشتری و باشگاههای شبانه پرسه میزدند. این کارآگاهها، پلیسها و آدمهای بد داستان به یک اندازه فاسد و مزدور بودند.
آلن لاد در قاتل اجارهای (۱۹۴۲)، که اولین بازیاش در برابر ورونیکا لیکِ افسونگر بود، خود را در نقش آدمکشی با چهرهای کودکانه تثبیت کرد. این زوج در کلید شیشهای (۱۹۴۲)، براساس رمانی از دشیل همت و کوکب آبی (۱۹۴۶) با فیلمنامهای از ریموند چندلر در کنار هم ظاهر شدند. بهترین و بهیادماندنیترین تصویر سینمایی از فیلیپ مارلو، کارآگاه خصوصی بدبین داستانهای ریموند چندلر را همفری بوگارت در خواب ابدی (۱۹۴۶) ساختهی هاووارد هاکس به نمایش گذاشته است.
چندلر در ضمن یکی از فیلمنامهنویسان غرامت مضاعف (۱۹۴۷)، یکی از بهترین نمونههای فیلمنوآر تاریخ سینما بود که در آن یک کارمند فروش بیمهی عمر (فرد مککوری) به دام باربارا استانویک افسونگر میافتد و به خاطر او مرتکب فریب و قتل میشود. داستان بسیاری از فیلمهای این ژانر حول مرد ضعیفالنفسی دور میزند که زندگیاش به خاطر افتادن در دام عشق و فریب زنی افسونگر و زیبارو ویران میشود.
با فرا رسیدن دههی ۱۹۵۰، دورهی طلایی فیلمنوآر هم به پایان رسید، اما هرازگاهی تکفیلمهایی در این ژانر ساخته میشد، از آن جمله بوسهی مرگبار (۱۹۵۵) رابرت آلدریچ و نشانی از شر (۱۹۵۸) اورسن ولز.
ژان پییر ملویل در دههی ۱۹۶۰ حالوهوای فیلمنوآر را با فیلمهای جناییاش زنده نگه داشت. پس از آن نیز تعدادی فیلم پُستنوآر و نئونوآر در امریکا ساخته شدند؛ از جمله خداحافظی طولانی (۱۹۷۳) اثر رابرت آلتمن، محلهی چینیها (۱۹۷۴) ساختهی رومن پولانسکی، گرمای بدن (۱۹۸۱) اثر لارنس کاسدان، دهشتزده (۱۹۸۴) ساختهی برادران کوئن و محرمانهی لسآنجلس (۱۹۹۷) اثر کرتیس هنسن که همگی نوعی ادای دین به فیلمنوآرهای گذشته بودند.
خرید کتاب دایرهالمعارف مصور فیلم از هالیوود تا بالیوود