عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
معرفی کتاب: جامعهشناسی رمان
«جامعهشناسی رمان» عنوان کتابی است نوشتهی جورج لوکاچ که نشر ماهی آن را به چاپ رسانده است. نویسندهی برجسته، نویسندهی کلاسیکِ تیپیکِ سدهی نوزدهم، بالزاک است یا فلوبر؟ چنین گزینشی فقط به ذوق و سلیقه مربوط نمیشود، بلکه به تمام مسائل اساسیِ زیباییشناسیِ رمان برمیگردد. میتوان پرسید که آیا بنیاد اجتماعیِ عظمت هنری و نیروی جهانگستر رمان، در پیوستگی جهان بیرونی و جهان درونی است یا در گسستگی آنها؟ آیا رمان بورژوایی با ژید، پروست و جویس به نقطهی اوج خود میرسد یا مدتها پیش با بالزاک و استندال و تالستوی به قلهی عقیدتی و هنری خویش دست یافته است، قلهای که امروز فقط چند هنرمند بزرگ که خلاف جریان شنا میکنند (مانند توماس مان) به آن نزدیک میشوند.
در پس این دو برداشت زیباییشناختی، دو برداشت متفاوت در مورد ماهیت و تحول تاریخی رمان به کار رفته است؛ اما از آنجا که رمان نوع غالب و حاکم در هنر مدرن بورژوایی است، این تقابل به تحول ادبیات بهطورکلی و حتی تمامی فرهنگ برمیگردد. در این مورد یک پرسش تاریخی نیز مطرح میشود: مسیر فرهنگ صعودی است یا نزولی؟ بیهیچ تردیدی این مسیر از میان تاریکی گذر کرده است و هنوز گذر میکند؛ اما وظیفهی کسانی که به بررسی تاریخ میپردازند روشن کردن این امر است که آیا آن تیرگی افق که رمان پرورش احساسات فلوبر برای اولینبار بیان کامل آن را ارائه داد، سرنوشتی قطعی و محتوم است یا شبدیجوری که سرانجام راهی به سوی نور خواهد گشود؟
به نوشتهی لوکاچ، بزرگی بالزاک درست در همین است که بهرغم پیشداوریهای سیاسی و فلسفی خویش، با دیدگان صادق و راستگو همهی تضادهای در حال ظهور را مینگرد و مینگارد. بنا به ارزیابی لوکاچ، پس از سال ۱۸۴۸، رمان بورژوایی در فرانسه راه انحطاط در پیش میگیرد. به نظر او، سال ۱۸۴۸ منزلی در میانهی راه بین بالزاک و زولاست... زولا مدعی بود که بالزاک و استندال به قسمی رمانتیسم غلط گرفتارند و از آن دستبردار نیستند؛ ممکن است از این جهت حق را به او بدهیم؛ اما، در مقابل، لوکاچ اشاره میکند به ناتورالیسم زمخت زولا که حاصلی جز نقض غرض ندارد و برخلاف آنچه در بالزاک دیده شده، حاکی از دوگانگی و شکافی نه در ایدئولوژی، بلکه در هنر اوست.
قسمتی از کتاب جامعهشناسی رمان:
شیوهی نگارش بالزاک هیچگاه فاضلمآبانه نیست و هیچ نشانی از خصلت علمی خشک شیوهی جانشینانش ندارد. او رویدادها و مسائل مادی را همیشه ضمن پیوندی فشرده و ارگانیک با پیامدهای امیال فردی قهرمانان خود ترسیم میکند و بااینحال، در پس این ترکیببندی که در ظاهر حاصل اصول فردی است، پیوسته چنان درکی از روابط اجتماعی و چنان شناختی از گرایشهای تحول اجتماعی نهفته است که از درک و شناخت نهفته در پس خصلتِ علمیِ بسیار فاضلمآبانهی رئالیستهای بعدی بسیار ژرفتر و دقیقتر است. بالزاک رمان خود را چنان مینگارد که سرنوشت لوسین و همراه با او فرآیند تبدیل ادبیات به کالا در مرکز عمل و رویدادها قرار میگیرد، درصورتیکه سرمایهداری شدنِ تکیهگاه مادی ادبیات، یعنی بهرهکشی سرمایهدارانه از پیشرفت فنی، نقشی فرعی بیش ندارد؛ اما این ترکیببندی که رابطهی منطقی و عینی میان زیربنای مادی و روبناها را آشکار و واژگونه میسازد، نهفقط از دیدگاه هنری، بلکه در عرصهی انتقاد از جامعه نیز نشان از برترین فرزانگیها دارد: از دیدگاه هنری، بدان سبب که جنبههای گوناگون زندگیِ سراپا بیقرار لوسین در مبارزهاش برای دستیابی به شهرت و افتخار، امکانهایی را برای ترسیم تمامیتی رنگارنگ و جاندار عرضه میدارد که از مبارزهی حقیر و سالوسانهی سرمایهداران شهرستانی، که سشارِ مخترع را پیروزمندانه فریب میدهند، بسیار گستردهتر است؛ در عرصهی انتقاد از جامعه نیز بدان سبب که در زندگی لوسین، تمامی مسئلهی نابودی فرهنگ به دست سرمایهداری مطرح شده است. سشارِ مخترع، که به تسلیم تندرداده، بهدرستی درمییابد که در اصل صرف بهرهبرداری مادی از اختراعش اهمیت دارد و فریبخوردگی او فقط نوعی ناکامی شخصی است. اما برعکس، از رهگذر درهمشکستگی لوسین نشان داده میشود که چگونه سرمایهداری ادبیات را بهطور همزمان خوار و خفیف میکند.
تضاد میان این دو شخصیت اصلی رمان، دو گرایش اساسی را در واکنش فکری و عقیدتی در برابر تبدیل اندیشه به کالا بهدرستی برجسته میسازد. راه سشار، راه تمکین و تسلیم است.
در ادبیات بورژوایی سدهی بیستم، تسلیم و تمکین نقشی عظیم ایفا میکند. گوته در دوران سالخوردگی خود یکی از نخستین کسانی است که این موضوع را بهعنوان نشان دورهی جدید تحول بورژوایی برمیگزیند. بالزاک در رمانهای آموزشی و تخیلی خود تا حد زیادی راه گوته را دنبال میکند: در جامعهی بورژوایی اشخاصی که از سعادت فردی خود دست کشیدهاند یا مجبورند از آن دست بکشند، یگانه کسانی هستند که اهداف اجتماعی و غیرخودپرستانه را پیگیری میکنند.