جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: امریکا (مفقود الاثر)

معرفی کتاب: امریکا (مفقود الاثر) رمانی است از فرانتس کافکا و از آثار برتر ادبیات جهان. فرانتس کافکا در یادداشت‌های روزانه‌اش، از این اثر به نام مفقود‌الاثر یاد کرده و به گفته ماکس برود، اغلب در گفت‌و‌گوهایش آن را رمان امریکایی خود می‌خوانده است. کافکا نگارش این رمان را در پاییز ۱۹۱۲ آغاز و فصل نخست آن را، با نام آتش‌انداز، در سال ۱۹۱۳ به‌صورت مستقل منتشر کرد؛ ولی درنهایت این رمان ناتمام ماند و بخش‌هایی از آن نیز، که پیش از فصل ناتمام پایانی می‌آید، از میان رفت. ماکس برود این اثر را در سال ۱۹۲۷، با نام امریکا، به چاپ رساند و بعدها (۱۹۳۵) دو پاره نوشتۀ نسبتاً بلند را به چاپ دوم رمان ضمیمه کرد، ولی در پس گفتار چاپ اول، متذکر شده بود که این پاره‌نوشته‌ها جاهای خالی را پر نمی‌کند. کافکا در نامه‌ای که در تاریخ ۱۱ نوامبر ۱۹۱۲، به فلیسه باوئر نوشته فقط عناوین شش فصل نخست را مشخص کرده بود: ۱) آتش‌انداز، ۲) دایی، ۳) خانه ییلاقی در حومه نیویورک، ۴) راه‌پیمایی به سوی رامسس، ۵) در هتل اکسیدنتال، و ۶) قضیه رابینسون. عنوان یکی از پاره‌نوشته‌ها، یعنی خروج برونلدا، نیز از خود کافکاست ولی سایر عناوین را برود برگزیده است.

قسمتی از کتاب امریکا:

وقتی پس از کار روزانه ۱۲ ساعته، سه روز پی‌درپی ساعت شش عصر و سه روز ساعت ۶ صبح از کار برمی‌گشت، چنان خسته بود که یکراست، بی‌آنکه در بند کسی باشد، به رختخواب می رفت. تختخوابش در خوابگاه مشترک آسانسورچی‌ها بود و خانم سرآشپز که نفوذش، احتمالاً به اندازه‌ای نبود که کارل در نخستین شب تصور کرده بود، قصد داشت برای او اتاقی کوچک و اختصاصی جور کند، و چه بسا موفق هم می‌شد، ولی از آنجا که کارل می‌دید این کار تا چه حد دشوار است و چطور سرآشپز اغلب با مافوق خود، آن سرپیشخدمت پرمشغله، دراین‌باره تلفنی گفت‌و‌گو می‌کند، از داشتن اتاق اختصاصی چشم پوشید و با این استدلال سرآشپز را از جدی بودن تصمیم خود مطمئن کرد که دوست ندارد سایر آسانسورچی‌ها به او به خاطر امتیازی که خود به دست نیاورده غبطه بخورند. این خوابگاه البته اتاق‌خواب بی‌سروصدایی نبود. چون هریک از آن‌ها وقت آزاد ۱۲ ساعته را به‌گونه‌ای متفاوت به غذا خوردن، خواب، تفریح و کار جنبی اختصاص می‌داد و در نتیجه خوابگاه مدام محل بیشترین رفت‌و‌آمدها بود. برخی می‌خوابیدند و رو‌انداز را روی گوش‌ها می‌کشیدند تا چیزی نشنوند، با این همه، اگر خواب کسی آشفته می‌شد، از سروصدای دیگران با چنان عصبانیتی سروصدا راه می‌انداخت که بقیه، حتی خوشخواب‌ترین‌ها، هم نمی‌توانستند تاب بیاورند. تقریبا هریک از آسانسورچی‌ها پیپ مخصوص خودش را داشت که در حکم نوعی تجمل بود. کارل هم برای خودش پیپ تهیه کرد و به‌زودی از آن خوشش آمد. البته اجازه نداشتند موقع خدمت پیپ دود کنند، در نتیجه توی خوابگاه، همه تا وقتی به‌ناچار به خواب می‌رفتند، پیپ می‌کشیدند. این بود که هر تخت‌خواب، در ابری از دود خود، و تمام فضا در دود و دمی همگانی غوطه‌ور بود. در اصل، اکثریت خواستار آن بود که شب‌ها فقط در گوشه‌ای از خوابگاه چراغ روشن باشد، با این همه به کرسی نشاندن این خواسته، شدنی نبود. اگر این پیشنهاد عملی می‌شد، آن‌هایی که می‌خواستند بخوابند، می‌توانستند با خیال راحت در نیمه تاریک خوابگاه، که سالنی بود بزرگ با ۴۰ تخت‌خواب، خواسته‌شان را عملی کنند.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.