جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: آنوقتها که ریش پدر هنوز قرمز بود
رمانی است در قالب چند داستان کوتاه. خاطرات پسرکی که از ۱۹۲۶ تا ۱۹۳۹، یعنی در زمانهی بحران اقتصادی جمهوری وایمار، قدرت گرفتن نازیها و شروع جنگ، با پدرش در برلین زندگی میکرده است. پدر که با فقر و بیماری دست و پنجه نرم میکند همواره سعی دارد هر طور شده برای پسرش دنیایی شاد و بی دغدغه بسازد. شنوره زبانی ساده و طنزی شیرین دارد. به همین خاطر با وجودی که برخی از داستانهای کتاب به غایت غم انگیزند، به هنگام خواندنشان با یک چشم میگریی و با آن یکی چشمات میخندی. پدر بیکار است یا گاه کاری روزمزدی دارد، از ورای ماجراهای تلخ و شیرین این دو، تصویری از زندگی اجتماعی آلمان تصویر میشود. با خواندن این کتاب حس غریبی به خواننده دست میدهد. گویی که پسر بچهای کوچک با مهربانی دستات را گرفته است تا تو را به برلین آن سالهای پرماجرا ببرد؛ انگار با تو از کوچههای برلین رد میشود و با زبانی کودکانه تاریخچهی دورانی بسیار تلخ را برایت روایت میکند. تاریخچهی دوران سیاهی که منجر به روی کار آمدن نازیها و فاجعهی جنگ جهانی دوم شد.قسمتی از کتاب:
بعضی وقتها برادر پدرم، عمو آلوکو به خانهی ما میآمد و به من میگفت واقعا به کمکم احتیاج دارد. چون باز به قول خودش میخواست دست به یک کار علمی تحقیقاتی بزند! اما چون وضعیت چشمهاش خرابتر از آن بود که بتواند از پس مشاهدات لازم بر بیاید، مشاهداتی که پیش شرط کار تحقیقاتیاش بودند، میبایست تا حد زیادی از چشمهای من کمک بگیرد. بابا زیاد دوست نداشت من را به عمویم قرض بدهد. چون اولا چشمهای عمو آلوکو عین عقاب تیز بود. بعدش هم راستش هیچ کسی خواهان کارهای به اصطلاح علمی عمویم نبودو نتیجهی تمام تحقیقاتش در نهایت از چمدان گرد و خاک گرفتهی بالای کمد اتاق خوابش سر در میآورد. اما چون عمو آلوکو فقط وقتهایی که مطلبی علمی مینوشت و یا مواقعی که تازه تحقیقاتش را شروع کرده و مشغول جمعآوری اطلاعات بود، واقعا احساس خوشبختی میکرد، بابا دندان روی جگر میگذاشت و زود کوتاه میآمد. چون اصلا دلش نمیآمد که برادرش را پکر و غمگین ببیند. تخصص اصلی عمو پرنده شناسی بود . از خیلی پرندهها خوشش میآمد. اما از همه بیشتر به آنهایی علاقه داشت که ساکن شهرهای بزرگ شده بودند. البته پرندههای خاصی نبودند و مطمئنا در جنگلها و بر فراز چمنزارهای مردابی پرندههای خیلی جالبتری پیدا میشدند. ولی نکته در همین جا بود: اینکه پرندههای شهرنشین به طبیعت پشت کرده بودند و عین خل و چلها دنبال آدمها به شهر آمده بودند. عمو به همین خاطر عاشقشان بود. البته بیشترین وقت را صرف عقابهای مهاجر کرده بود. آن روزها عمو آلوکو تازه شروع به ریش گذاشتن کرده بود. موهای فرفریاش را هم بلند کرده و جز پیراهن یقه شیلری پیراهن دیگری نمیپوشید. آخه دوست داشت ظاهرش هم شبیه محققها باشد. به هر حال هر چه را که از عقابهای مهاجر میدید فورا وارد جزوهاش میکرد. این یکی جزوه هم مثل بقیهی جزوههایش دستنویس بود. تیترش را هم با خطی درشت و کج و کوله نوشته بود: تغذیهی پرندهی روز شکار. پاتوق اصلی عقاب مهاجر دمِ باغ وحش، درست روی گنبد کلیسای یادبودِ کایزر ویلهم بود. عقابه درست زیر صلیب مینشست. خیلی وقتها میدیدیم که آن بالا، بر فراز انبوه ماشینهایی که زیر پایش در رفت و آمد بودند، کبوتری تر و تازه را تکه پاره و پرپر میکرد. پرهای سفید و سبک مثل پیامی آسمانی آرام آرام میریختند روی داربست ناقوس و بعدش هم هُری میآمدند پایین، سمت بلوار کورفورستندام و خیابان تاانتسین شتراسه و یواش یواش روی زمین مینشستند. با پاسبان سر چهار راه رفیق شده بودیم هر چند معمولا با پاسبانها میانهی خوبی نداشتیم. ولی خُب چارهای نبود، آن یکی را لازم داشتیم. مه و شب را مریم طباطبائیها ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۳۲۶ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۴۸ هزار تومان چاپ و روانه کتابفروشیها شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...