جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: لینچ از زبان لینچ
کتابی است به قلم کریس رادلی، پیرامون یکی از خاصترین و نوآورترین فیلمسازان تاریخ سینما، یعنی دیوید لینچ. اگر واقعاً سینمایی را طلب میکنیم که بر پایۀ تخیل ناب استوار شده باشد، بیشک لینچ، تمام قد، در دروازۀ ورودمان به این سینما ایستاده است. هنرمند مستقلی که خود آموخت، به کار برد و با خلق شیوۀ بیانی بدیعش، تأثیری ماندگار برجا گذاشت. هنرمندی که فقط آنچه را بازگفت که دید و آنچه را نمایش داد که تاکنون پنهان بود و برای دستیابی به این مهم، تنها برپایۀ یک قاعدۀ جادویی عمل کرد: رها کردن دایرۀ تخیل. لینچ با فیلم انیمیشن شش مردی که بیمار میشوند، در سال ۱۹۶۷، پا به عرصۀ فیلمسازی گذاشت و رفتهرفته، به تعبیر لوبلان؛ به یکی از غریبترین، مهیجترین و سورئالترین استعدادهایی تبدیل شد که در سینما حضور داشته است. لینچ با این فیلم انیمیشن یک دقیقهای، سه تندیسی که با ناله و شیون سیرنگونه، متحرک شده و همچون شمعی آتش میگیرند و با رشد بدنها و معدهها، مایع قرمزرنگ براقی را با سوختنشان قی میکنند و مرتباً از نو تکرار میشوند، مسیر فیلمسازی خود را آغاز میکند. لینچ از تمامی عناصر موجود، از جمله صدا، تصویر، ریتم کلام و آهنگ، برای فیلمسازی استفاده میکند تا عنصر وهم را در فیلمهای خود به تصویر کشد.نمایی از فیلم بزرگراه گمشده
ناب بودن سینمای لینچ مرهون ارتباط مستقیم او با دنیای درونی خویش است و قدرت منحصربهفرد بصیرت او زمانی قادر به بیان خود میشود که تمامی عناصر سینما حضور داشته باشد و حتی به شیوهای صحیح کنار یکدیگر قرار گیرد و آن چیزی را تولی کند که لینچ حس مینامد. در آثار او، هر آنچه دیده یا شنیده میشود، باید در ایجاد نوعی احساس نقش داشته باشد. آنچه او را بیش از هر چیز به وجد میآورد، احساسی است که حالات و ویژگیهای رؤیاها را برمیانگیزد: عنصر حیاتی کابوس که صرفاً با توصیف وقایع قابل انتقال نیست. در جهان لینچی، جهانهای رؤیا و واقعیت در هم میآمیزند و عدم وجود قوانین رایج در دنیای واقعی که ذهن آدمی را در مسیری امن حفظ میکنند، باعث میشود مخاطبان حالتی را احساس کنند که به آن عدم آسایش گفته میشود. حالات و احساسی که سینمای لینچ قصد انتقال آن را دارد، بهشدت با عدم قطعیت ذهنی در ارتباط است و او آن را گم شدن در تاریکی و سردرگمی مینامد. درست همینجاست که وهم، خود را در این سینمای خاص به واضحترین شکل ممکن ابراز میکند.قسمتی از کتاب لینچ از زبان لینچ:
رستگاری شخصی و حرفهای بهندرت خود را پیروزمندانه و آشکار، آنگونه که در مخمل آبی لینچ بیان کردند، نمایان میکنند. دیگر خبری از جنبۀ عامهپسند/اقتصادی مرد فیلنما و تل ماسه که به شکلی ناقص آیندۀ روشن کله پاککن را منکسر میکردند نبود. برای بسیاری، مخمل آبی تا به امروز در مقام موفقترین و رضایتبخشترین فیلم لینچ ایستاده است: ترکیبی بینقص از وسواسهای تماتیک و زیباییشناختی خاص وی با نیازهای سنتیتر فیلمسازی روایی. این فیلم به دلیل هیجانانگیز و نشاط آور بودن، به دومین تجربۀ فیلمسازی غیر قابل هضمی تبدیل شد که لینچ تولید میکرد و به عنوان یک جلوۀ برجسته در چشمانداز سینمای دهۀ هشتاد امریکا باقی مانده است. لینچ پس از بازگشت از انگلستان دورۀ ویکتوریا و دستنیافتنیترین اعماق فضا و پس از کسب تجاربی ارزشمند از این سفر، او با ایدههای شخصی خود به سراغ مخمل آبی برگشته بود. از آن پس وی پسر خانه باقی ماند. اما اکنون نیروهای خیر و شر بیش از پیش در مقابل هم قرار گرفته بودند. دستیابی به آرامش -که برای لینچ و افرادش اهمیت خاصی داشت- دیگر هرگز سخت، دردناک یا الزامی نبود. از جهاتی مخمل آبی آغازی دوباره را برای لینچ رقم زد. هنگام ساختن فیلم وی به آهنگسازی با نام آنجلو بادالامنتی معرفی شد. بادالامنتی که اکنون عضوی جدانشدنی از سرزمین لینچ است با موهبت خوش نوایی و مالیخولیایی خود مسئول میخکوب کردن بخش اعظم تخیل لینچ بر تیرک فراموشنشدنیها بوده است. همچنین به لینچ کمک کرد تا به یک رهایی موسیقایی برسد. همکاری آن دو به تولید دو آلبوم با خوانندگی جولی کروز انجامید، قطعۀ اجرایی سمفونی صنعتی شمارۀ ۱ و آن چیز نادر دیگر آلبومهای موسیقی متنی که نجاتبخش تجربۀ سینمایی بودند.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...