جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
بیوگرافی: مولیر
زاده ۱۵ ژانویه ۱۶۲۲ با نام اصلی ژان باتیست پوکلن. این دانشآموختهی حقوق که از طبقهی متوسط برخاسته بود، به لطف پدربزرگش از همان کودکی سرگرمیهای مردمی و نمایشهای میدانی پاریس را کشف کرده بود و بعدها نیز نخستین تجربیاتش را روی خرکها و سکوهای همان نمایشهای مردمی و میدانی به دست آورد، درست در زمانی که باید در نظام حکومتی حل شود و تزیینکنندهی اتاقخواب پادشاه باشد، به هنر نمایش و زنی هنرمند از گروه نمایشی ایلوستر دل باخت و با انتخاب خود، به شور و تخیل سرکشش پاسخ مثبت داد، به رؤیاهایش جامهی عمل پوشاند و از تسلیم شدن در برابر یک زندگی معمول و خاکستری طبقهی متوسط جامعهی آن روز فرانسه، قاطعانه دوری جست. یکی از ابعاد اساسی خلاقیت مولیر که باعث شد مردم فرانسه از او چهرهای ماندگار و هنرمندی اسطورهای بسازند، تعهد او به عنوان سرپرست گروه و توانش در حفظ و نگهداری آن است، که از همان ابتدای آشناییاش با مادلن بژار و پیوستن او به گروه بازیگران ایلوستر، به سال ۱۶۴۳ تا پایان عمر (۱۶۷۳)، دمی از آن غافل نشد. او حتی سه بار هم در سال ۱۶۴۵ به دلیل بدهیهایی که گروه ایلوستر به بار آورده بود، سر و کارش به بند و زندان افتاد و بار ناملایماتی از این دست را هم بر دوش کشید. تلاش حیرتانگیز او برای تأمین کار، کسب درآمد و تداوم زندگانی گروه، پس از ناکامیهایی که در پاریس به علت اجرای برخی آثار تراژیک به دست آورد، وی را واداشت تا پانزده سال تمام آوارهی مناطق، شهرها و حتی روستاهای دور و نزدیک فرانسه شود. بیتردید این سفر طولانی و پر زحمت برای مولیر و گروهش سرشار از شناخت بیواسطه و تجربیات ارزشمندی بود که هم شرایط سیاسی و نیازهای اجتماعی مردم را به آنها شناساند و هم یاریشان داد تا با درک فرهنگ مردم، در نمایشهایشان، شیوههای سادهتر، اصیلتر و مردمیتری را تجربه کنند و نیز به مولیر آموخت تا علاوه بر سرپرستی، بازیگری و کارگردانی، از سال ۱۶۵۵ تا پایان عمر دست به قلم ببرد و در مقام نمایشنامهنویسی تمامقد ظاهر شود.قسمتی از نمایشنامه عشاق باشکوه نوشته مولیر:
سوسترات: چه میخواهی در سر داشته باشم؟ کلیتیداس: بله، بوی عشق میآید ولی نمیدانم از کجا. من که نیستم، پس لابد شمایید. سوسترات: چقدر دیوانهای تو، کلیتیداس. کلیتیداس: من دیوانه نیستم، شما عاشقید من هم شامهی تیزی دارم و این موضوع را قبل از همه احساس کردم. سوسترات: چه چیزی تو را به این فکر انداخته؟ کلیتیداس: چه چیزی؟ تازه اگر به شما بگویم عاشق چه کسی شدهاید غافلگیر هم میشوید. سوسترات: من؟ کلیتیداس: بله، شرط میبندم الساعه حدس بزنم چه کسی را دوست دارید. من اسرار خودم را دارم درست مثل اختربین که شاه دخت آریستیون شیفتهاش شده. اگر اختربین دانشی دارد که بخت و اقبال آدمها را از ستارگان بخواند، من دانشی دارم که در چشم آدمها اسم کسانی را که دوست دارند میخوانم!
در حال بارگزاری دیدگاه ها...