جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: الخاندرو زامبرا

بیوگرافی: الخاندرو زامبرا الخاندرو آندرس زامبرا اینفانتاس متولد ۲۴ سپتامبر سال ۱۹۷۵ در سانتیاگوی شیلی، شاعر، نویسنده‌ی داستان‌های کوتاه و رمان‌نویس شیلیایی است. او به‌دلیل استعداد خود به‌عنوان یکی از بهترین نویسندگان جوان امریکای جنوبی شناخته شده است و در سال ۲۰۰۷ به‌عنوان یکی از «بوگوتا ۳۹» (بهترین نویسندگان امریکای لاتین زیر ۳۹سال) و در سال ۲۰۱۰ توسط گرانتا به عنوان یکی از بهترین نویسندگان اسپانیایی‌زبان زیر ۳۵سال شناخته شد. زامبرا در دوران دیکتاتوری آگوستو پینوشه در شیلی متولد شد. او در مصاحبه‌ای با یکی از دوستان نزدیک خود، افکارش را درباره‌ی بزرگ شدن در شیلی در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ توضیح می‌دهد. زامبرا که در چنین زمانی بزرگ می‌شود، خود و نسل خود را «فرزندان دیکتاتوری» می‌داند. او بعداً نحوه‌ی تغییر زندگی خود را پس از پایان قدرت پینوشه توضیح می‌دهد: دهه‌ی ۹۰، زمان تسویه‌حساب‌های سیاسی بود. دیکتاتوری سعی می‌کرد همه‌ی آن گفتمان‌های احمقانه را تحمیل کند و این گفتمان‌ها ما را محو کرد. زامبرا در سال ۱۹۹۷ در رشته ادبیات اسپانیایی از دانشگاه ملی شیلی فارغ‌التحصیل شد. او برای ادامه تحصیلات تکمیلی در مادرید بورسیه تحصیلی دریافت کرد و در آنجا مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته‌ی مطالعات اسپانیایی دریافت کرد. بعدها در شیلی، دکترای ادبیات را از دانشگاه کاتولیک پاپ دریافت کرد. زامبرا آغاز فعالیت نویسندگی خود را این‌گونه توصیف می‌کند: «من نمی‌خواستم نویسنده باشم. در واقع فکر نمی‌کنم که من آن را انتخاب کرده باشم.» سرودن شعر نخستین فعالیت ادبی زامبرا بود و در این راه تحت تأثیر شاعرانی همچون خورخه تیلیه، گونزالو میلان و انریکه لهن بود. بعدها رمان‌هایش نیز لحن شاعرانه به خود گرفتند و داستان‌های کوتاهش در مجلاتی همچون نیویورکر، پاریس ریویو، کانسرن و... به چاپ رسیدند. این نویسنده همچنین به عنوان منتقد ادبی در روزنامه لا ترسرا و در مقام استاد در دانشکده ادبیات دانشگاه دیه‌گو پورتالس در سانتیاگو فعالیت داشته است.

قسمتی از کتاب «راه‌های رسیدن به خانه» نوشته‌ی الخاندرو زامبرا:

دیشب چند ساعت قدم زدم؛ گویی می‌خواستم خودم را در خیابانی ناشناس گم‌وگور کنم. می‌خواستم درست و حسابی گم شوم. بااین‌حال، گاهی آدم نمی‌تواند. گاهی نمی‌داند چطور راهش را گم کند؛ حتی اگر همیشه در مسیر اشتباهی قدم بگذارد، حتی اگر تمام تابلوها را نادیده بگیرد، حتی اگر دیروقت شود و هم‌زمان با پیشروی، سنگینی سحر را احساس کند. زمان‌هایی وجود دارد که هر چقدر می‌کوشیم از ناشناخته‌ها سر در بیاوریم، نمی‌توانیم گم شویم. شاید هم مشتاق روزی هستیم که بتوانیم گم شویم؛ روزی که تمام خیابان‌ها ناآشنا به نظر برسند. روزهای بسیاری را با یادآوری منظره‌ی مایپو سر کرده‌ام. سیمای امروزش را با خیابان‌های کهنه‌ای که سال‌ها در آن زندگی کرده‌ام مقایسه می‌کنم؛ دنیایی از خانه‌های هم‌سان، آجرهای قرمز و کف کامپوزیت در مقایسه با محله‌ی آجرهای نامیزان و کف‌های چوبی. آن روزها هر خانه‌ای با خانه‌ی کناری‌اش فرق داشت. آن خیابان‌های قدیمی به من تعلق نداشتند؛ اگرچه با حسی صمیمی در آن رفت‌وآمد می‌کردم. خیابان‌هایی که نامشان از آدم‌ها، مکان‌های واقعی و جنگ‌های بُرده و باخته انتخاب شده بود؛ نه آن خیابان‌های خیالی یا دنیای کاذبی که به سرعت در آن رشد کرده بودیم.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.