جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
آنتوان چخوف/ پرتره مرد هنرمند
کتاب «آنتوان چخوف»، نوشتهی لارنس سنهلیک، با همکاری مشترک نشر کتابسرای میردشتی و قطره به چاپ رسیده است. مجموعهی «نمایشنامهنویسان مدرن مکمیلان» مجموعهای برای معرفی نمایشنامهنویسان شاخص و مهم سدههای نوزدهم و بیستم، جنبشها و شکلهای نوین نمایش در اروپا، بریتانیا، امریکا و ملتهای نوینی همچون نیجریه و ترینیداد است. این مجموعه علاوه بر بررسی نمایشنامهنویسان بزرگ و تأثیرگذار گذشته، جلدهایی را نیز به نمایشنامهنویسان معاصر، جریانهای نمایشی معاصر در تئاتر و همچنین به بسیاری از نویسندگان «فرس» اختصاص داده، که خالق تئاتر کلاسیک بودند، اما منتقدان ادبی آنها را نادیده گرفتهاند. هر جلد از این مجموعه به نمایشنامهنویسی خاص، زندگینامهی او، بررسی نمایشنامهها و تحلیل مفصل مهمترین آثار او و در صورت لزوم زمینهی سیاسی، اجتماعی، تاریخی و تئاتری او اختصاص یافته است. نویسندگان این مجموعه از دستاندرکاران تئاتر، نمایشنامهنویسان، کارگردانان، بازیگران، مربیان و منتقدان تئاتر هستند و به کارها از ابعاد نمایشنامهنویسی، اجرا، تحلیل شخصیت و کارگردانی و نیز مضمون و محتوا نگریستهاند. آنتوان پاولویچ چخوف، در ۱۷ ژانویهی ۱۸۶۰، در شهر تاگانروگ در کنار دریای آزوف، در جنوب روسیه به دنیا آمد. او سومین فرزند خانوادهای بود که پنج پسر و یک دختر داشتند. این امکان وجود داشت که او هم مثل پدرش، پاول یگوروویج، بردهای مادرزاد باشد، چون در سال ۱۸۶۱ بود که صحبت آزادی به میان آمد، اما پدربزرگ او، یگور چخوف، مباشر قابل و فعالی بود و از توانایی مالی خوبی برخوردار بود که توانست آزادی خود و خانوادهاش را بیست سال قبل از لغو بردهداری یعنی در سال ۱۸۴۱ بخرد. یوگنیا، مادر این پسر، دختر یتیم تاجر پارچه و مطیع محض شوهر مستبدش بود. او حساسیتی را که پدر فاقد آن بود به بچههایش منتقل کرد. چخوف بعدها تا حدی بیانصافانه میگفت که آنها استعداد خود را از پدر و روح خود را از مادرشان به ارث بردهاند. این استعداد در کلیسا به نمایش درآمد. پاول چخوف جز ادارهی مغازهی بقالی کوچکی که پسرهایش ساعتهای طولانی در آن کار میکردند، (چخوف میگوید در کودکی من، کودکی معنا نداشت) به ظواهر پر زرق و برق مذهب علاقهی زیادی داشت. از دیدن مراسم مذهبی در کلیسای ارتدکس شرقی، نیایشهای روزانهی خانوادگی و بهخصوص موسیقی مذهبی لذت میبرد. او نام پسرهایش را در گروه همسرایانی نوشت که خود او آن را بنیان گذاشته بود و رهبری میکرد و آرزو داشت که تبدیل به یکی از ارکان جامعهی تاگانروگ شود. تاگانروگ و بندرگاه پر رونقش، که اکنون فراموش شده است، در زمان خردسالی چخوف بیش از پنج هزار نفر جمعیت داشت. خانوادههای یونانی و سایر اروپاییان ثروتمند سهامدار شرکتهای کشتیسازی از جمله ساکنان آن شهر بودند. شهر از چنان رفاه و رونقی برخوردار بود که نظام تزاری آن را به نمایشگاهی متظاهرانه تبدیل کرده بود و از این جهت پسران چخوف هم مورد توجه بودند، چون یکی از هدفهای پاول فراهم کردن زمینهای بود تا فرزندانش را به سطحی از تعلیم و تربیت برساند که لازمهی ورود به مشاغل عالی بود. تحرک روزافزون نسلهای گوناگون خانوادهی چخوف در شخصیت لوپاخین، در نمایشنامهی «باغ آلبالو»، منعکس شده است، میلیونر خودساختهای که پدربزرگ و پدرش رعیت ملکی بودند که او درصدد خرید آن بود. پدر چخوف رعیتزادهای بود که از خردهبورژوازی برخاسته بود تا تبدیل به عضوی از صنف بازرگانان شود و خود چخوف به عنوان پزشک و نویسندهای حرفهای نقش تعیینکنندهای در صحنهی ملی بازی کرد. او نمونهای از شخصی بدون مقام اجتماعی بود که کمکم در نیمهی دوم قرن نوزدهم، جامعهی روسیه را تحتالشعاع قرار داد.قسمتی از کتاب آنتوان چخوف نوشتهی لارنس سنهلیک:
مضمون معیار در کمدی نو یا کمدی رُمی که سرچشمهی نمایش خانگی مدرن است، مضمون وصلهی ناجور اجتماعی -خسیس، متعصب یا مردمگریز- است که مجموعهای از مشکلات جدی برای عشاق جوان درست میکند. این وصلهی ناجور را نوکری زرنگ، که بر اثر سرشت شادمانهی کمدی پا از گلیم خود درازتر کرده است، شکست میدهد. او یا به آغوش جامعه بر میگردد یا از آن طرد میشود. نتیجهی کار تأیید آرمانها و قراردادهای اجتماع است. در اواخر قرن هجدهم کمکم این فرمول از اعتبار ساقط شد. مثلاً در عروسی فیگارو نوشتهی بومارشه، نوکر زرنگ درمییابد که هدفهای اربابش بسیار در تضاد با هدفهای خودش هستند و افزایش تنشها در چهارچوب کمیک از قبل، ساختار اجتماعی را درهم شکسته است. «باغ آلبالو» این انهدام را به پیش میبرد. همهی شخصیتها وصلهی ناجورند. از لوپاخین گرفته که مثل پولدارها لباس میپوشد، اما «حس خوکی را در شیرینیفروشی» دارد، تا پاشا و دونیاشا، خدمتکارانی که ادای از ما بهتران را در میآورند، تا تروفیموف دانشجوی اخراجی «بخت فقط مرا از اینجا به آنجا میکشاند.» تا یپیخودوف که افکار ساده را به زبان نامناسب میگوید، تا واریا که مدیر لایقی است، اما آرزو میکند که زایر باشد و تا واضحترین نمونه، یعنی شارلوتای صاحبخانه، که هیچ توجهی به صاحبخانه بودن خود ندارد. در همان اوایل میشنویم که لوپاخین اعتراض میکند و میگوید: «باید بدونین که جایگاهتون چیه!» برداشت ژان لویی باروی بازیگر و کارگردان فرانسوی این است که خدمتکاران بازتاب طنزآلود اندیشههای ارباب خود هستند: تن پیر فیرس همان گذشتهی سرخفامی است که گایف برای آن شعر میگوید؛ یاشا و ذوق و شوق او به پاریس و شامپاین، نقیضهی تحرک لوپاخین است؛ رؤیاهای تروفیموف در مورد اصلاح جامعه و ایجاد تالارهای مطالعه برای کارگران را یپیخودوف که داستانهای «بوکل» (Buckle) را میخواند تا دایرهی لغت خود را وسعت بخشد، به باد تمسخر میگیرد. اگر در اینجا هنجاری وجود داشته باشد، بیرون از صحنه است.، در شهر، در بانک، در رستورانهای پر از پیشخدمتهایی که بوی سوپ میدهند، در منتون (Mentone) و در پاریس که معشوق رانوسکایا به او التماس میکند برگردد، یا در یاروسلاویا که عمهی بزرگ بر این رفتارها روتُرش میکند. چخوف این جهان نامرئی را با چیزی پر میکند که ولادیمیر نابوکوف احتمالاً آن را «homunculi» مینامد. علاوه بر معشوق و آنیا، شوهر الکلی رانوسکایا و پسر غرقشدهی او، دختر پیشچیک و مردان انگلیسی که روی زمین او گل پیدا میکنند، دیریگانوفِ ثروتمند که ممکن است خریدار ملک باشد، خانوادهی راگولین که واریا را استخدام میکنند، ارکستر یهودی معروف، والدین متوفای گایف و خدمتکاران او، کارکنانی که در آشپزخانه نخودفرنگی میخورند و تعداد زیادی از افراد دیگر نیز هستند تا نشان دهند که باغ آلبالو جزیرهی خشکی در دریای شلوغ زندگی است. چخوف از این ابزار در «دایی وانیا» و «سه خواهر» نیز استفاده کرده بود، آنجا که خواهر مردهی وانیا، پروتوپوپوفِ بیشفعال، خانم کلنل ورشینین، و مدیر مدرسهی کالیگین سرنوشت شخصیتها را رقم میزنند، اما دیده نمیشوند. در «باغ آلبالو» اکثرت اشخاص نامرئی حس شکنندگی، موقتی بودن و انزوای این طبقه را تقویت میکنند. آنتوان چخوف را یدالله آقاعباسی ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۲۰۶ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۶۴ هزار تومان چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...