جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
موآ در کتابفروشیها/ یک سفرنامه بارانی
تازهترین سفرنامه منصور ضابطیان در واپسین روزهای سال ۱۳۹۷ وارد کتابفروشیها شده تا دوستداران سفرنامههای خوشحس و خواندنی او باز هم همراه با او به نقاط گوناگون یک کشور دیگر سرک بکشند. اینبار: ویتنام. هانوی پایتخت ویتنام ۵۵۰۰ کیلومتر از تهران فاصله دارد، جایی آن سوی جهان، دورتر از تایلند و به دوری چین. شاید فقط فیلیپین را بتوان شرقیتر از آن دانست. ضابطیان میگوید: نام ویتنام برای نسل پیشین ما همراه جنگیست که از آن شنیدهایم اما کمتر میدانیم چه آغاز و انجامی داشته است. برای نسل ما که خود در جنگ بزرگ شد، نام ویتنام یادآور برنجهای کوپنیای بود که در شیوهی پخت ایرانی به بدترین شکل ممکن تبدیل میشد. شاید بچههای امروز اسم ویتنام را بیشتر روی مارک برندهای کفش و لباس دیده باشند. به همین دلیل بعید میدانم کسی از ما جلوهای از هنر و فرهنگ ویتنام را به خاطر داشته باشد یا چیزی غیر از اینها بداند! اینکه ویتنام را برای سفر انتخاب کردم شاید به خاطر همین رازآلودگی بود. چیزی دربارهاش نمیدانستم و به نظرم سرزمین بکر و جذابی میآمد. پس یک روز نشستم پای اینترنت و شرایط گرفتن ویزا، کامنت آدمهایی که به ویتنام رفته بودند، شرایط پروازها و غیره را بررسی کردم. مشتاقتر شدم. به نظرم باید ویتنام را میدیدم و خوانندگان کتابهایم را با آنجا آشنا میکردم. پس رفتم. موآ در زبان ویتنامی به معنای باران است و از آنجا که در این سفر کمتر روزی بوده که باران نبارد و به یادبود حضور این باران ممتد، ضابطیان تصمیم گرفته نام این کتاب را موآ بگذارد.در بخشی از کتاب موآ میخوانیم:
یک ظهر بلاتکلیف است، میان آفتاب و باران، میان سیری و گرسنگی. باران شدیدی آمده و حالا ناگهان آسمان باز شده. به یک دقیقه نمیکشد که باد نرمی هم به کمک آفتاب میآید و زمین را خشک میکند. فقط مانده آبهای جمع شده در چالههای کف خیابانهای هانوی که اتفاقا یکیشان پای مرا مهمان خودش کرده و حالا فقط چند تا ماهی توی کفشم کم دارم. نه سیرم، نه گرسنه. اما قرار است ساعت یک بعد از ظهر به تماشای یک نمایش بروم که فکر میکنم دو ساعتی طول بکشد. اگر بخواهم یک غذای مفصل بخورم، مجبورم از نیمی از آن صرف نظر کنم و اگر نخواهم غذا بخورم وسط نمایش حتما معدهام حواسم را پرت میکند. توی همین شیش و بش به یک شعبهی KFC میرسم. مرغ کنتاکی همیشه راه حل خوبی است، چه برای وقتی که مثل یک گرگ گرسنهای و چه برای الان که به اندازهی یک گنجشک به غذا نیاز داری. قصهی کی.اف.سی و تولدش را همه میدانند و جایش در این کتاب نیست. اما همین بس که بدانیم کی.اف.سی حالا در جهان در کنار نمادهای دیگری همچون کوکاکولا، مک دانلد و... از نمادهای شاخص فرهنگ آمریکایی به شمار میآید؛ هرچند با شهرتی کمتر. امروز کی.اف.سی در بیش از ۱۹۰ کشور جهان، بیش از بیست هزار شعبه دارد و روزانه دوازده میلیون نفر در جهان مرغ کنتاکی میخورند. طبیعی است که ویتنام بعد از جنگ در مقابل ورود نشانههای فرهنگ آمریکایی مقاومت کند. اما این مقاومت در سال ۱۹۹۷ میشکند و اولین شعبهی کی.اف.سی در هوشی مین سیتی افتتاح میشود. اولین شعبهی هانوی در ۲۰۰۶ افتتاح میشود و حالا سهم ویتنام، ۱۴۰ شعبه است! رقمی قابل توجه. وارد رستوران میشوم. تقریبا شبیه همهی شعبههای کی.اف.سی در همه جای جهان است و غذاهای اصلی هم همان همیشگیها در همان همهجاها هستند. البته چند غذا هم بومی سازی و با سلیقهی ویتنامیها همخوان شده؛ غذاهایی مثل مرغ کنتاکی و برنج ویتنامی، تکههای مرغ در یک سس قهوهای که شرط میبندم شیرین باشد، میگوبرگر و... پشت صندوقی میایستم تا سفارش بدهم. پسر جوان بیست و چند سالهای پشت صندوق ایستاده. با انگشت به یکی از منوها اشاره میکنم، نوشیدنیام را هم سفارش میدهم و منتظر میمانم تا همهی سفارشها را وارد کند. پولم را میدهم. پسر مشغول حساب کردن و برگرداندن بقیهی پول من است و بعد هم حتما به رسم همهی فست فودها خودش یک سینی برمیدارد. سفارشم را ردیف میکند و میدهد دستم که بروم و سر میز بنشینم. یک باره میبینم که پشت سر جوان یک سوسک حمام در ابعاد بزرگ و با کیفیت فول اچ.دی از دیوار به آرامی بالا میرود. درست در فاصلهی نیم متری از مرغهایی که قرار است تا چند دقیقه دیگر دو تکهشان همراه کمی سیبزمینی در سینی من باشد. حالم بد میشود. به جوانک اشاره میکنم که پشت سرش را نگاه کند. او از حرکات غیرمعمول سر و دست من تعجب زده است.فکر میکند این طرف صندوق اتفاقی افتاده، مرا نگاه میکند و وقتی میبیند که دارم دیوار پشت سرش را نشان میدهم، برمیگردد و سوسک را میبیند. سوسک را با دست میگیرد و پرتش میکند آن طرف و در کمال خونسردی به کارش ادامه میدهد. من همینطور تعجب زده ماندهام. پسرک میرود سراغ سینی و دو تکه مرغ میگذارد توی بشقاب و کمی هم سیب زمینی میریزد و سینی را میگذارد جلوی من. به انگلیسی میگویم: این غذا رو نمیخوام. پولم رو پس بده! نمیفهمد چه میگویم. همچنان با تعجب نگاهم میکند... حرفم را دوباره تکرار میکنم و سعی میکنم با حرکات دست به صندوق اشاره کنم و بگویم پولم را میخواهم. میرود سراغ دختری که دو تا صندوق آن طرفتر است. به ویتنامی چیزی به او میگوید که احتمالا مضمونش این است که : بیا ببین این دیوونه چی میگه! دختر میآید و میگویم غذایم را نمیخواهم و پولم را پس بدهید. میپرسد چرا؟ میگویم: اینجا سوسک داره! جملهام را به ویتنامی برای همکارش ترجمه میکند و هر دو شانهای بالا میاندازند و با اکراه پولم را پس میدهند. عطای ناهار را به لقایش میبخشم. احتمالا دختر و پسر ویتنامی دارند برای همکاران دیگرشان از مرد دیوانهای حرف میزنند که با دیدن یک سوسک در رستوران از خوردن مرغ کنتاکی منصرف شده است. شاید بعدتر این خاطره را برای بچههاشان هم تعریف کنند. آن سوسک برای من سوسک بود. برای آنها خاطره! موآ را نشر مثلث در ۱۷۶ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۳۵ هزار تومان چاپ و روانه کتابفروشیها کرده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...