جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: جنگها و بدنها
کتابی است نوشتهی نغمه ثمینی پیرامون نشانهشناسی تن در فرهنگ و سینمای پساجنگ ژاپن از ۱۹۴۵ تا ۱۹۶۵٫ جنگها سختترین انتقام خود را از بدنها گرفتهاند. خانهها خراب شدهاند، شهرها ویران شدهاند، اما خانه و شهر و آجر و سنگ و چوب، بهنحوی عینی و غیر شاعرانه رنج نمیکشند. در پوست و استخوان و عضلهی شهر دردی نمیخزد. این بدنها هستند که در جنگها رنج و درد را لمس میکنند. بدنها بازسازیناپذیرند، نه معماری و بناها و شهرها. تصاویر بدنهایِ تکهپارهشده، دستها و پاهای قطعشده، چشمانِ از جای درآمده و بیمارستانهای شلوغ و پرزخم و عفونت نمود عینی رنج بدنها در توفان جنگهاست. بدنها بازتابدهندهی حقیقیِ تجربهی جنگاند؛ چه آنجا که به عنوانِ بدنِ فیزیولوژیک و فردی، واقعیت فراموششدهی درد و معلولیت را حمل میکنند و چه آنجا که در بازی قدرت به نماد تبدیل میشوند. از منظر هر آنکه در قدرت است، بدنِ سرباز، مقدس شمرده میشود و بدنِ دشمن به حیوانیت و تودهبودگی تقلیل پیدا میکند. قدرت ناگزیر است برای به کار گرفتن صاحب بدنها در جنگ واقعیت بدن را به کل نادیده بگیرد. بنابراین تصویر بدنها در جنگ از منظر قدرت برساختهای دروغین است از واقعیت: سربازهای شجاع بدنهایی ستبر و آهنین دارند و دشمنان بدنهایی حیوانی و بدون اعصاب حامل درد. اگر هم بدنِ سومِ مثلهشدهای به نمایش دربیاید، صرفاً بر حیوانیتِ دشمن تأکید دارد. بازی قدرت با بدنها در جنگ البته سابقهی نظری دامنهدار و قدیمی دارد. قدرتها همیشه با بدنها درگیرند چراکه بدن بدیهیترین تجسم خود و دیگری در فضای اجتماعی است؛ چنانکه فوکو میگوید قدرت رویِ بدنها سرمایهگذاری میکند، بدنها را علامتگذاری میکند، تربیت میکند، شکنجه میدهد، وادار میکند تا وظایفی به عهده بگیرند، یا مراسمی را اجرا کنند. همچنین بوردیو اشاره میکند که قدرت اجتماعی-سیاسی چگونه از طریق بدنها بر ذهنها قدرت میراند و عادات بدنی چطور به دست اسطورهی سیاسی (باورهای سیاسی حکمفرما) اداره میشود و به احساس و تفکر منجر میشود. برخی نمونههایی که بوردیو به آن اشاره میکند عبارتاند از: صاف نشستن و چنگال را در دست چپ گرفتن، که به برتری طبقهی بالای اجتماع بر طبقات پایینتر دلالت دارد یا تفاوت راه رفتن زنان و مردان -مردان با سرهای افراشته رو به جلو و زنان با قدمهایِ کوتاه و با سرِ فروافتاده- که به برتری مردان بر زنان دلالت دارد. خاطرهها فرارند و سینما راهی است برای بازسازیِ خاطرههای فراموششده. هیچ هنری همانند سینما این توان را ندارد که خاطرهها را چنان باز بسازد که انگار رخ داده و به بخشی از تجربهی بصری و شنیداری ما تبدیل شده است. سینما دستگاهِ سازندهی خاطرههایی است که فراموش کردهایم، یا هرگز نداشتهایم.قسمتی از کتاب جنگها و بدنها:
در طول جنگ جهانی دوم، مردم ژاپن به فرمان امپراتور، تا پایِ جان تاب آوردند و جنگیدند. مردان به فرمان امپراتور دست به حملههای انتحاری زدند و زنان دست به خودکشیهای دستهجمعی. انگار همه پذیرفته بودند که تنها امکان نجات معنویِ بدن مادیشان، پذیرفتن همان نقش اجتماعی است که دارد از جانب قدرت/امپراتور مخابره میشود. یا شاید هم، چنانکه گفتیم، زمینهها و زیرساختهایِ بدن نمادین سیاسی/اجتماعی چنان در فرهنگ ژاپن قوی بود که پذیرشش از سویِ مردم عادی چندان دشوار نمینمود. در این میان باید به امپراتور نیز اشاره کرد که در تحلیل بدنها نقشی ویژه و خاص دارد. هیچکس نه صدایِ امپراتور را شنیده بود و نه هرگز تصویری از او به چشم دیده بود. بدن امپراتور بهتمامی بدنی نمادین شمرده میشد: بدنِ فرزند خدا که هرگز نباید به چشم میآمد و دیده میشد و چهبسا اگر ژاپنیها جنگ را میبردند، تا به امروز هنوز هیچکس با تصویر و صدای امپراتور هیروهیتو روبهرو نشده بود. درواقع بدن امپراتور وجه دیگری از همان بدن نمادین بود؛ همان بدن سیاسی که البته با مؤلفههای بدن مقدس و بدن رمزآلود غنی شده بود؛ اما شکست سهمگین ژاپن در پایان جنگ جهانی دوم تمام معادلات را تغییر داد. بدنِ پسر خدا، تحقیرشده به زمین هبوط کرد و ژاپنیها وقتی برای نخستینبار صدای او را شنیدند که داشت در رادیو بیانیهی تسلیم و شکست را برای مردمش میخواند. حالا بدن حقیر زمینی باید شهربهشهر و روستابهروستا سفر میکرد و با جنگزدگان روبهرو میشد و از همه معذرت میخواست. حالا ناگزیر بود با آن اندام کوتاه و آن صورت ترسیده در کنار ژنرال مکآرتور، امریکایی پیروز قدبلند بایستد و عکس بگیرد و کوتاهی و کوچکی اندامِ خردشدهاش را در جهان به نمایش بگذارد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...