جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
بیوگرافی: جولین بارنز
زاده نوزدهم ژانویه سال ۱۹۴۶ در انگلیس. متولد شدن در یک خانواده فرهنگی، تاثیرات انکار ناپذیری در سرشت و سرنوشت بارنز گذاشت. او به شکل جدی هم در زمینه نویسندگی و هم نقد ادبی فعال است و تاکنون آثار زیادی از بارنز به چاپ رسیده است. سال ۱۹۶۸ از آکسفورد فارغ التحصیل شد و برای یک بازه زمانی ۳ ساله، در بخش واژه نامه انگلیسی این دانشگاه به فعالیت پرداخت. سپس وارد کار ژورنالیستی شد و در نشریاتی همچون آبزرور، نقد کتاب می نوشت. شیفتگی اش نسبت به فلوبر و آثار ادبیات فرانسه، سبب شد تا مشتاقانه آثار ادبی این کشور را دنبال کند. نخستین کتابش زمانی که ۳۴ سال داشت به چاپ رسید. در بررسی آثار پرونده کاری بارنز، تنوع و گونه گونی خوشایندی به چشم می خورد -او رمان، داستان و غیر داستان می نویسد- اما مرگ و فناپذیری یکی از دغدغه های اصلی ذهن اوست. بارنز تا کنون جوایز ادبی معتبری را نیز از آن خود کرده است که از آن جمله می توان به جایزه ادبی من بوکر در سال ۲۰۱۱ برای کتاب درک یک پایان و جایزه ادبی دیوید کوهن اشاره کرد. عکاسی، بالن سواری، عشق و اندوه، طوطی فلوبر، هیاهوی زمان، تنها داستان و کتاب مرگ از جمله آثار ترجمه شده فلوبر در زبان فارسی است.قسمتی از کتاب مرگ نوشته جولین بارنز:
آیا ترجیح میدهید از مرگ بترسید یا از آن بیم نداشته باشید؟ این یکی آسان به نظر میرسد. اما چگونه در این باره فکر میکنید: اگر هرگز به مرگ فکر نکردید، طوری زندگی کردهاید که انگار فردایی وجود ندارد. از زندگی لذت بردهاید، کارتان را انجام داده اید، به خانوادهتان عشق ورزیده اید و سپس، وقتی که در نهایت مجبور شدید به مرگ و فناپذیری خود اعتراف کنید، متوجه شدهاید که این آگاهی جدید از پایان کامل در انتهای جمله به این معناست که همه ی داستان قبلی حالا بی معنی است، چه می شود ؟ اگر کاملا متوجه شده بودید که قرار است بمیرید و این چه معنایی دارد، طبق اصول متفاوتی زندگی می کردید؟ راه دیگری هم هست، شاید راه خودم باشد; اگر تا ۶۰ یا ۷۰ سالگی همیشه نیم نگاهی به آن گودالی که مدام دارد پر میشود دوخته باشید و سپس وقتی مرگ نزدیک میشود ، بفهمید هیچ چیزی برای ترسیدن وجود ندارد چه؟ اگر شما با رضایت و خشنودی بپذیرید که بخشی از چرخه بزرگ طبیعت هستید چه؟ چه می شد اگر این استعاره های آرامش بخش ناگهان، یا حتی به تدریج، شما را متقاعد کنند چه؟ شاعر آنگلوساکسون زندگی انسان را با پرنده ای مقایسه می کند که از تاریکی به تالاری پرنور و درخشان پرواز میکند، و سپس از سمت دیگر تالار به سوی تاریکی پرواز می کند; شاید این تصویر، اندوه شخصی ناشی از انسان بودن و فانی بودن را کم کند. هنوز نمیتوانم بگویم که این برای من تاثیر دارد یا نه . تشبیه بسیار زیبایی است، اما جنبه خشک و مقرراتی شخصیت من، مدام میخواهد به این نکته اشاره کند که هر پرنده ی عاقلی که به یک تالار ضیافت گرم پرواز میکند، تا زمانی که همه چیز خوب است، روی تیرک های سقف مینشیند، نه اینکه دوباره مستقیم از آنجا خارج شود. علاوه بر این، آن پرنده قبل و بعد از ورودش به تالار ، دستکم هنوز در حال پرواز است، که این بیش از آن چیزی است که میتواند برای ما گفته شود.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...