جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
بیوگرافی: ترنس راتیگان
ترنس راتیگان ۱۰ ژوئن ۱۹۱۱ در سات کنزینگتون لندن به دنیا آمد. اجدادش پروتستان و ایرلندی بودند. او برادر بزرگتری به نام برایان داشت. ترنس و برایان نوههای سِر ویلیام هنری راتیگان حقوقدان بودند که بعدها به پارلمان انگلستان پیوست. اولین موفقیت راتیگان در عرصهی نمایشنامهنویسی در سال ۱۹۳۶ با نمایش کمدی فرانسوی بدون اشک نصیب او شد. بعد از آن، در سال ۱۹۳۹ نمایشنامهای با مضمون جدیتر، به نام «پس از مهمانی» به رشتهی تحریر درآورد؛ اما با شروع جنگ جهانی دوم مجال چندانی برای نگارش و جولان در عرصهی ادبیات باقی نماند. راتیگان در جنگ جهانی دوم در نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا خدمت کرد و همین تجربه باعث شد نمایش مسیر نورانی را خلق کند. کمی بعد او را از خدمت معاف کردند تا بتواند روی متن این نمایش کار کند و آن را به فیلمنامه تبدیل کند. این فیلم در سال ۱۹۴۵ با عنوان «راهی به سوی ستارهها» روی پرده رفت. بعد از جنگ، راتیگان به نوشتن نمایش در دو ژانر کمدی و درام ادامه داد و کمکم نامش در مقام نمایشنامهنویسی موفق مطرح شد. موفقترین نمایشنامههای او عبارتاند از: «پسر خانوادهی وینزلو» (۱۹۴۶)، «اسکندر مقدونی» (۱۹۴۸)، «انتخاب» (۱۹۵۲) و «میز شمارهی هفت» (۱۹۵۴). راتیگان در سال ۱۹۷۷ در همیلتون برمودا در ۶۶سالگی براثر سرطان استخوان درگذشت. خاکستر او در مقبرهی خانوادگی خاندان راتیگان در آرامستان کنزال گرین نگهداری میشود. از او حدود ۳۰ نمایشنامه و ۲۰ فیلمنامه باقی مانده است. برخی از نمایشنامههای او در زمان حیاتش و با همکاری خودش به فیلمنامه تبدیل شد. راتیگان مثلاً در نمایشنامهی «انتخاب»، داستانی جذاب دربارهی دوراهیهایی که مدام سر راه انسانها قرار میگیرد خلق میکند. ما در تمام طول عمرمان ناگزیر به انتخاب هستیم و آنچه بر سرمان میآید، خوب یا بد، نتیجهی تصمیمگیریهای ما بر سر دوراهیهای زندگی است. البته هر انسانی با ظرفیتهای روحی و روانی خود و براساس سلیقه و اولویتهایش دست به انتخاب میزند و شاید به همین دلیل است که قضاوت کردن دیگران، هرچند غیرمغرضانه و از موضع همدردی، کاری است به غایت ناممکن و نشدنی.قسمتی از نمایشنامهی انتخاب نوشتهی ترنس راتیگان:
هستر: بشین، بیل، الان که اینجایی. خوشحالم دوباره میبینمت. سیگار میخوای؟ کولیر: (به پاکت سیگاری که تعارفش کرده اعتنایی نمیکند.) نه، ممنون. (سیگارش را روشن میکند.) ولت کرده رفته؟ هستر: رفته سانینگدل گلف بازی. این روزها زیاد واسه بازی میره اونجا. نمیدونم بهش برخوردی یا نه؟ کولیر: از اون موقع دیگه نرفتم سانینگدل. هستر: هنوز انقدر ناراحتت میکنه؟ کولیر: میدونی که ناراحتم میکنه. هستر: میدونم ناراحتت میکرد اما بعد از این همه مدت؟ به نظرم ده ماه خیلی زیاد نیست. من که همش فکر میکنم خیلی بیشتر گذشته. کولیر: خیلی بیشتر به نظر میآد؟ هستر (با ملایمت) بله، بیل. قدر یه عمر. مکث. کولیر: بهت خیانت کرده؟ هستر: نه. کولیر: هنوز دوستت داره؟ هستر: (پس از مکثی کوتاه) همون اندازهی ده ماه قبل. کولیر: تو هم هنوز دوستش داری؟ هستر: بله، بیل. هنوز دوستش دارم. کولیر: مشکل سر پوله؟ هستر: نه، سر پول نیست. کولیر: هنوز کارش رو داره؟ هستر: کار تست پایلوت رو نه. چند وقت پیش گذاشتنش کنار. اون... میدونی، الان توی مرکز تجاری لندن کار میکنه. کولیر: چه کاری که بهش اجازه میدن دوشنبهها بره گلفبازی کنه؟ هستر: راستش... یه جورهایی شغلش آزاده خب. کولیر: بله، متوجهم. با چه درآمدی؟ هستر: داری اشتباه میکنی، بیل. یه ماه اجارهمون عقب افتاده ولی مشکل پول نیست. کولیر: پس چیه؟ هستر: بیل، من که توی جایگاه شهود نیستم، تو هم نمیتونی هیچجوره ازم اعتراف بگیری دیشب واسه خودکشی دلیل داشتم یا نه. هیچ دلیلی که بتونه منطقی باشه. کولیر: ولی سعی کردی خودت رو بکشی؟ هستر: تعادل روانیم اون موقع به هم خورده بود. اصطلاح حقوقیاش این نیست؟ کولیر: چی تعادل روانیت رو به هم زده بود؟ هستر: آه عزیزم، آه عزیزم، نمیدونم. یه موج عظیم احساسات غیرمنطقی. کولیر: میتونی روی اون احساسات یه اسم بذاری؟ هستر: بله، به گمانم بتونم. خشم، تنفر، شرم. فکر کنم تقریباً به یه اندازه. کولیر: خشم نسبت به پیج؟ هستر: بله. کولیر: و تنفر؟ هستر: از خودم، مسلماً. (مکث) شرم از زنده بودنم.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...