گمشدگان (کتاب ششم:دوره ی خطر)
(داستانهای آمریکایی،قرن 20)
موجود
ناشر | تندیس |
---|---|
مولف | مارگارت پیترسون هدیکس |
مترجم | پروین جلوه نژاد |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 222 |
شابک | 9786001823374 |
تاریخ ورود | 1397/04/31 |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1397 |
وزن (گرم) | 252 |
کد کالا | 66339 |
قیمت پشت جلد | 680,000﷼ |
قیمت برای شما
680,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
مجموعهی گمشدگان روایتگر ماجرای دو خواهر نوجوان است که بارها به گذشته سفر کردهاند، خطرهای زیادی را در برهههای گوناگون تاریخ از سر گذرانده و جان سالم به در بردهاند و بچههای زیادی را از خطر نجات دادهاند. اکنون یونا که گذشتهای غیرعادی دارد بهدنبال کشف هویت خودش است، هویتی که پیش از این پنهان مانده بود. او به کمک یک هواپیما از دوران قدیم به قرن 21 راه یافته است، همراه با کودکان دیگری که الکسیس و آناستازیا باید جزء آنان باشند. اما خبری جدید نشان میدهد آن دو در سال 1918 اعدام شدهاند. شاید سفرهای کاترین و یونا به گذشته چیزی را تغییر داده که سرنوشت گوین و دنیلا را بهجای ربودهشدن به مرگ گره زده است.
بخشی از کتاب
گوین به دنیلا گفت: «قرار نیست ما بمیریم. منظورم من و توییم. در اینترنت دیدم. الکسی و آناستازیا همراه بقیه خانواده کشته و دفن نمیشوند. اونها گمشدند.» و رو به یونا کرد و گفت: «به نظرت کاری که گری و هاچ انجام دادند، درست نبود؟ قرار بوده تاریخ این شکلی ادامه داشته باشه؟»
کاترین پرسید: «تو کی اینترنت رو دیدی؟ من و یونا امروز دیدیم- منظورم امروز که خانه بودیم- اونجا نوشته بود هیچیک از رومانفها زنده نماندند!»
گوین با تعجب به او نگاه کرد و گفت: «چی؟ نه -من همین دیروز نگاه کردم- دیروز که در قرن بیست و یکم بودم-»
چیپ گفت: «یعنی از دیروز تا امروز چیزی تغییر کرده؟»
یونا گفت: «یعنی گری و هاچ راهی به خارج از زندان زمان پیدا کردند و همه چی رو به هم زدند؟»
گوین به ناله افتاد.
دنیلا گفت: «چی شده؟»
گوین نالهکنان گفت: «تقصیر من بود! همهاش تقصیر من بود! تقصیر من بود که باعث شدم همه بمیریم!»
و روی تختاش افتاد و با ردیاب نگرانش یکی شد.
کاترین پرسید: «تو کی اینترنت رو دیدی؟ من و یونا امروز دیدیم- منظورم امروز که خانه بودیم- اونجا نوشته بود هیچیک از رومانفها زنده نماندند!»
گوین با تعجب به او نگاه کرد و گفت: «چی؟ نه -من همین دیروز نگاه کردم- دیروز که در قرن بیست و یکم بودم-»
چیپ گفت: «یعنی از دیروز تا امروز چیزی تغییر کرده؟»
یونا گفت: «یعنی گری و هاچ راهی به خارج از زندان زمان پیدا کردند و همه چی رو به هم زدند؟»
گوین به ناله افتاد.
دنیلا گفت: «چی شده؟»
گوین نالهکنان گفت: «تقصیر من بود! همهاش تقصیر من بود! تقصیر من بود که باعث شدم همه بمیریم!»
و روی تختاش افتاد و با ردیاب نگرانش یکی شد.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر