گردباد برگ
(داستان های کلمبیایی،قرن 20م)
موجود
ناشر | آریابان |
---|---|
مولف | گابریل گارسیامارکز |
مترجم | کیومرث پارسای |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 176 |
شابک | 9789647196376 |
تاریخ ورود | 1392/02/07 |
نوبت چاپ | 4 |
سال چاپ | 1401 |
وزن (گرم) | 211 |
کد کالا | 33571 |
قیمت پشت جلد | 800,000﷼ |
قیمت برای شما
800,000﷼
برای خرید وارد شوید
بخشی از کتاب
مارکز درباره کتاب «گردباد برگ» که اولین کتابش است میگویند بیش از همه نوشته هایم دوستش دارم. به گمانم بسیاری از کارهایی که بعد از گردباد برگ (توفان برگ) نوشتم از آن مایه گرفته اند. خود انگیخته ترین کار من است و نوشتنش برایم از همه سختتر... تجربه نویسندگی ام در آن زمان از همیشه کمتر بود یعنی از ترفندهای پلید نویسندگی کمتر خبر داشتم. کتابی ناشیانه و شکننده اما در نهایت خودجوشی است و نوعی صمیمیت خام دارد که کتاب های دیگرم از آن بویی نبرده اند. دقیقا می دانم که چطور «گردباد برگ» (طوفان برگ) از گوشه جگرم کنده شد و بر کاغذ نشست. کارهای دیگرم را پخته ام و خوب فلفل و نمک شان زده ام...
ماجرای کتاب از این قرار است که وقتی مردم ماکوندو به در خانه دکتر می آیند این دکتر که رفتار بسیار عجیب و غریبی دارد و سالهاست به طبابت دست نزده از مداوای قربانیان یک شورش سر باز می زند... سال ها بعد دکتر خود را دار می زند و مردم امیدوارند بوی فساد جسدش شهر را پر کند و امیدوارند او در گوشه تنهایی خود بپوسد... داستان از مرگ دکتر شروع می شود و روند زندگیش را در یک فضای آمریکای لاتینی دنبال می کنیم. داستان از زبان سه راوی روایت می شود و صورت ناگهانی و بدون هشداری! با تعویض راوی رو برو می شویم .
در بخشی از داستان «گردباد برگ» می خوانیم: ببینید خانم، برای من فقط کمی علف بجوشانید و بیاورید، انگار که سوپ است... ممه از جایش تکان نخورد. سعی کرد بخندد، اما نتوانست خنده را بیرون بریزد. در عوض رو به آدلایدا کرد. آن وقت آدلایدا هم که لبخند می زد، اما پیدا بود ناراحت است، پرسید: «چه جور علفی دکتر؟» و او با صدای جویده جویده و خست بارش گفت: «علف معمولی خانم. از همان علفی که خر می خورد.»...
ماجرای کتاب از این قرار است که وقتی مردم ماکوندو به در خانه دکتر می آیند این دکتر که رفتار بسیار عجیب و غریبی دارد و سالهاست به طبابت دست نزده از مداوای قربانیان یک شورش سر باز می زند... سال ها بعد دکتر خود را دار می زند و مردم امیدوارند بوی فساد جسدش شهر را پر کند و امیدوارند او در گوشه تنهایی خود بپوسد... داستان از مرگ دکتر شروع می شود و روند زندگیش را در یک فضای آمریکای لاتینی دنبال می کنیم. داستان از زبان سه راوی روایت می شود و صورت ناگهانی و بدون هشداری! با تعویض راوی رو برو می شویم .
در بخشی از داستان «گردباد برگ» می خوانیم: ببینید خانم، برای من فقط کمی علف بجوشانید و بیاورید، انگار که سوپ است... ممه از جایش تکان نخورد. سعی کرد بخندد، اما نتوانست خنده را بیرون بریزد. در عوض رو به آدلایدا کرد. آن وقت آدلایدا هم که لبخند می زد، اما پیدا بود ناراحت است، پرسید: «چه جور علفی دکتر؟» و او با صدای جویده جویده و خست بارش گفت: «علف معمولی خانم. از همان علفی که خر می خورد.»...
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر