هنر
(نمایشنامه فرانسه،قرن 20م)
موجود
ناشر | نگر |
---|---|
مولف | یاسمینا رضا |
مترجم | مهرنوش بهبودی،بهمن کیارستمی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 112 |
شابک | 9786229872215 |
تاریخ ورود | 1401/11/19 |
نوبت چاپ | 2 |
سال چاپ | 1403 |
وزن (گرم) | 109 |
کد کالا | 120227 |
قیمت پشت جلد | 1,100,000﷼ |
قیمت برای شما
1,100,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
نمایشنامهی «هنر» اولینبار در سال ۱۹۹۴ اجرا و در همان سال موفق به دریافت جایزهی مولیر شد.
این نمایشنامه در ۱۹۹۶ جایزهی ایوینگ استاندارد، در ۱۹۹۶ جایزهی لارنس اولیویه، در ۱۹۹۸ جایزهی فانی و در ۱۹۹۸ جایزهی تونی را دریافت کرده است.
تاکنون «هنر» در امریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان، روسیه، افریقای جنوبی و کشورهای اسکاندیناوی روی صحنه رفته است. هنر باعث شهرت جهانی یاسمینا رضا شد و تحسین نویسندگانی چون «گونترگراس» را برانگیخت.
هنر روایت سه دوست قدیمی است که سر تابلویی سفید درگیر شدهاند. ماجرا از آنجا آغاز میشود که سرج یک تابلوی سفید را به قیمت 200هزار فرانک میخرد و سعی میکند دوستانش را به مهم بودن تابلویی که خریده متقاعد کند. ایوان که شخصیتی خنثی دارد و تابع جمع است با او همدل میشود و تفسیرهای سرج از تابلو و نقاشش را تایید میکند. اما مارک که آدمی منطقی و منتقد هنری به شمار میرود معتقد است که سر دوستش کلاه گذاشتهاند. و او پول هنگفتی برای تابلویی سفید داده که بتواند با آن هویت پیدا کند و در حلقهی اشراف و ثروتمندانی که سر از هنر درنمیآورند و تنها با خریدن تابلوهای گران و بیارزش میخواهند خود را مدرن و هنردوست معرفی کنند، معاشرت کند. ایوان در مواجهههای فردی با سرج خرید او را تایید میکند و در خلوت با مارک با عقیدهی او همراه میشود. مارک تابلو را آشغال مینامد و سرج میگوید او آدمی عقبافتاده است. مارک سعی میکند به او یادآوری کند که او بوده که هنر و ادبیات را به سرج یاد داده. و او بوده که از نظرات مارک راجعبه هنر و ادبیات پیروی میکرده و زمانی مرید مارک بوده و حالا میخواهد با خریدن یک تابلوی آشغال به خودش هویت ببخشد.
بحثهای دوستهای قدیمی از تابلو به زندگیهای شخصیشان کشیده میشود. آنها یکدیگر را محکوم میکنند، به هم نیش و کنایه میزنند، زخمهای قدیمی سرباز میکنند و با توهین سرج به نامزد مارک، مارک عصبانی میشود و به جان هم میافتند و در این بین مشتی به صورت ایوان میخورد که سعی داشته مارک و سرج را از هم جدا کند. ایوان در آستانهی مراسم ازدواجش است و قرار است مارک و سرج ساقدوشهای او باشند و اما ماجرا برمیگردد و سرج و مارک دلیل دعوایشان را ایوان میدانند که خنثی است و بین آنها تفرقه انداخته و در یک تبانی پنهان میگویند حاضر نیستند به مراسم ازدواجش بیایند.
هنر نمایشنامهای طنز است که با دیالوگهای کوتاه و کوبنده روابط و دوستیها و مفاهیم بین آدمها را به چالش میکشد و نشان میدهد روابط و دوستیهای قدیمی هم میتوانند به راحتی از هم بپاشند. یاسمینا رضا با بحث هنر به شکل زیرپوستی به زخمها و عقدههای آدمها نقبی میزند تا مسائل پنهان را افشا و آشکار کند.
این نمایشنامه در ۱۹۹۶ جایزهی ایوینگ استاندارد، در ۱۹۹۶ جایزهی لارنس اولیویه، در ۱۹۹۸ جایزهی فانی و در ۱۹۹۸ جایزهی تونی را دریافت کرده است.
تاکنون «هنر» در امریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان، روسیه، افریقای جنوبی و کشورهای اسکاندیناوی روی صحنه رفته است. هنر باعث شهرت جهانی یاسمینا رضا شد و تحسین نویسندگانی چون «گونترگراس» را برانگیخت.
هنر روایت سه دوست قدیمی است که سر تابلویی سفید درگیر شدهاند. ماجرا از آنجا آغاز میشود که سرج یک تابلوی سفید را به قیمت 200هزار فرانک میخرد و سعی میکند دوستانش را به مهم بودن تابلویی که خریده متقاعد کند. ایوان که شخصیتی خنثی دارد و تابع جمع است با او همدل میشود و تفسیرهای سرج از تابلو و نقاشش را تایید میکند. اما مارک که آدمی منطقی و منتقد هنری به شمار میرود معتقد است که سر دوستش کلاه گذاشتهاند. و او پول هنگفتی برای تابلویی سفید داده که بتواند با آن هویت پیدا کند و در حلقهی اشراف و ثروتمندانی که سر از هنر درنمیآورند و تنها با خریدن تابلوهای گران و بیارزش میخواهند خود را مدرن و هنردوست معرفی کنند، معاشرت کند. ایوان در مواجهههای فردی با سرج خرید او را تایید میکند و در خلوت با مارک با عقیدهی او همراه میشود. مارک تابلو را آشغال مینامد و سرج میگوید او آدمی عقبافتاده است. مارک سعی میکند به او یادآوری کند که او بوده که هنر و ادبیات را به سرج یاد داده. و او بوده که از نظرات مارک راجعبه هنر و ادبیات پیروی میکرده و زمانی مرید مارک بوده و حالا میخواهد با خریدن یک تابلوی آشغال به خودش هویت ببخشد.
بحثهای دوستهای قدیمی از تابلو به زندگیهای شخصیشان کشیده میشود. آنها یکدیگر را محکوم میکنند، به هم نیش و کنایه میزنند، زخمهای قدیمی سرباز میکنند و با توهین سرج به نامزد مارک، مارک عصبانی میشود و به جان هم میافتند و در این بین مشتی به صورت ایوان میخورد که سعی داشته مارک و سرج را از هم جدا کند. ایوان در آستانهی مراسم ازدواجش است و قرار است مارک و سرج ساقدوشهای او باشند و اما ماجرا برمیگردد و سرج و مارک دلیل دعوایشان را ایوان میدانند که خنثی است و بین آنها تفرقه انداخته و در یک تبانی پنهان میگویند حاضر نیستند به مراسم ازدواجش بیایند.
هنر نمایشنامهای طنز است که با دیالوگهای کوتاه و کوبنده روابط و دوستیها و مفاهیم بین آدمها را به چالش میکشد و نشان میدهد روابط و دوستیهای قدیمی هم میتوانند به راحتی از هم بپاشند. یاسمینا رضا با بحث هنر به شکل زیرپوستی به زخمها و عقدههای آدمها نقبی میزند تا مسائل پنهان را افشا و آشکار کند.
بخشی از کتاب
سرج: به هرحال اهمیتی نداره. مهم اینه که ایوان نمایانگر یه نوع زندگی و طرز فکر کاملا معاصره. دقیقا مثل خود تو. متأسفم مارک ولی باید بهت بگم که خود تو هم یه آدم کاملا معاصری و هرکاری هم بکنی نمیتونی از زیر بار معاصر بودن شونه خالی کنی.
مارک: پس همهچی حل شد. مسئله چیه؟
سرج: مسئله تویی. تو میخوای از دایرهی بشریت بیرون باشی تا بتونی به خودت افتخار کنی. ولی نیستی. تو مثل کسی هستی که تو باتلاق گیر کرده و هر چقدر دستوپا میزنه بیشتر فرو میره. از ایوان معذرت بخواه.
مارک: هنوز هم میگم ایوان یه آدم بیجربزهست. [ایوان با شنیدن این حرف تصمیم خود را میگیرد و از در بیرون میرود.]
سرج: آفرین.
[سکوت]
مارک: بهتر بود اصلاً امشب همدیگه رو نمیدیدیم، نه؟ بهتره من هم برم...
سرج: مارک، این تویی که بیجربزهای. تو به کسی حمله میکنی که قادر نیست از خودش دفاع کنه.
مارک: درسته... چیزی که میگی درسته و شنیدنش حالم رو بدتر میکنه. میدونی چیه؟ یه دفعه به این فکر افتادم که چه چیزی من رو به ایوان پیوند داده... رابطهی من با این پسر رو چی بنا شده؟
سرج: ایوان همیشه همینطوری بوده.
مارک: نه، دیوونگی امشبش با قبل فرق میکرد. قبلا هم ضعیف و احساساتی بود ولی خلوچل بازیاش آدم رو جذب میکرد.
سرج: خب من چی؟
مارک: تو چی؟
سرج: فکر میکنی من و تو رو چی به هم پیوند داده؟
مارک: نمیدونم... این سوالییه که میتونه آدم رو خیلی جاها ببره...
مارک: پس همهچی حل شد. مسئله چیه؟
سرج: مسئله تویی. تو میخوای از دایرهی بشریت بیرون باشی تا بتونی به خودت افتخار کنی. ولی نیستی. تو مثل کسی هستی که تو باتلاق گیر کرده و هر چقدر دستوپا میزنه بیشتر فرو میره. از ایوان معذرت بخواه.
مارک: هنوز هم میگم ایوان یه آدم بیجربزهست. [ایوان با شنیدن این حرف تصمیم خود را میگیرد و از در بیرون میرود.]
سرج: آفرین.
[سکوت]
مارک: بهتر بود اصلاً امشب همدیگه رو نمیدیدیم، نه؟ بهتره من هم برم...
سرج: مارک، این تویی که بیجربزهای. تو به کسی حمله میکنی که قادر نیست از خودش دفاع کنه.
مارک: درسته... چیزی که میگی درسته و شنیدنش حالم رو بدتر میکنه. میدونی چیه؟ یه دفعه به این فکر افتادم که چه چیزی من رو به ایوان پیوند داده... رابطهی من با این پسر رو چی بنا شده؟
سرج: ایوان همیشه همینطوری بوده.
مارک: نه، دیوونگی امشبش با قبل فرق میکرد. قبلا هم ضعیف و احساساتی بود ولی خلوچل بازیاش آدم رو جذب میکرد.
سرج: خب من چی؟
مارک: تو چی؟
سرج: فکر میکنی من و تو رو چی به هم پیوند داده؟
مارک: نمیدونم... این سوالییه که میتونه آدم رو خیلی جاها ببره...
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر