هشت کتاب
(کلیه تصاویر کتاب از کارهای سهراب سپهری می باشد.)
موجود
ناشر | گسترش فرهنگ و مطالعات |
---|---|
مولف | سهراب سپهری |
قطع | وزیری |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 448 |
شابک | 9782000397083 |
تاریخ ورود | 1393/06/02 |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1401 |
وزن (گرم) | 629 |
کد کالا | 38820 |
قیمت پشت جلد | 2,200,000﷼ |
قیمت برای شما
2,200,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
سهراب سپهری در ۱۴مهر۱۳۰۷ دیده به جهان گشود. او هنرمندی بود که از نقاشی به شعر رسید و نامش در آسمان هنر ایران جاودانه شد. پدرش اسدالله و مادرش ماهجبین نیز هر دو اهل هنر و شعر بودند.
سهراب از جمله شاعرانی است که در مسیر جستوجوهای خود به معنویت شرقی و عرفان هندی روی آورد و نمود آن را در شعر خود متجلی ساخت که از آن جمله میتوان به تأثیرپذیری سهراب از مفهوم مرگ در عرفان بودائی (رهآورد سفرش به هند) اشاره کرد. در شعر سهراب سپهری مرگ معنایی دارد متفاوت از آنچه عامهی مردم میشناسند. نگاه او به مرگ حتی با نگاه عرفان اسلامی به مرگ نیز تفاوتهایی دارد. سهراب به پاکستان، افغانستان، ژاپن و چین نیز سفرهایی داشت و حتی مدتی نیز در ژاپن زندگی کرد که تأثیر آن را نیز در شعرهایش میبینیم. او جزء اولین شعرایی بود که با هایکو (یکی از سبکهای شعری ژاپن) آشنا شد. سفرهای سهراب به گوشه و کنار جهان سیروسلوک او در آفاق و انفس بود و بهنوعی تعمیقبخش باورهای عرفانی شرقی در جان و کلام او.
روح سهراب رفتهرفته با جان طبیعت در هم میآمیخت چنانکه چشم به طبیعت داشت و از قیلوقال جهان فارغ بود.
اکثر شعرهای سهراب سپهری در قالب نیمایی است با تصویرسازیهایی بکر و خلاقانه. او با دیدگاهی انسانمدارانه و آموختههایی که از فلسفهی ذن فرا گرفته بود «حجم سبز» را سرود. شعر سهراب سرشار از تصویرهایی بکر و تازه است که با زبانی نرم، لطیف، پاکیزه و منسجم آن را به نظم میکشد. از معروفترین شعرهای او میتوان به «نشانی»، «صدای پای آب» و «مسافر» اشاره کرد که «صدای پای آب» یکی از بلندترین شعرهای نو در زبان فارسی است.
این کتاب مجموعهای از هشت دفتر شعر سهراب به نامهای: مرگ رنگ، زندگی خوابها، آواز آفتاب، شرق اندوه، صدای پای آب، مسافر، حجم سبز و ما هیچ ما نگاه را در خود جای داده است.
سهراب از جمله شاعرانی است که در مسیر جستوجوهای خود به معنویت شرقی و عرفان هندی روی آورد و نمود آن را در شعر خود متجلی ساخت که از آن جمله میتوان به تأثیرپذیری سهراب از مفهوم مرگ در عرفان بودائی (رهآورد سفرش به هند) اشاره کرد. در شعر سهراب سپهری مرگ معنایی دارد متفاوت از آنچه عامهی مردم میشناسند. نگاه او به مرگ حتی با نگاه عرفان اسلامی به مرگ نیز تفاوتهایی دارد. سهراب به پاکستان، افغانستان، ژاپن و چین نیز سفرهایی داشت و حتی مدتی نیز در ژاپن زندگی کرد که تأثیر آن را نیز در شعرهایش میبینیم. او جزء اولین شعرایی بود که با هایکو (یکی از سبکهای شعری ژاپن) آشنا شد. سفرهای سهراب به گوشه و کنار جهان سیروسلوک او در آفاق و انفس بود و بهنوعی تعمیقبخش باورهای عرفانی شرقی در جان و کلام او.
روح سهراب رفتهرفته با جان طبیعت در هم میآمیخت چنانکه چشم به طبیعت داشت و از قیلوقال جهان فارغ بود.
اکثر شعرهای سهراب سپهری در قالب نیمایی است با تصویرسازیهایی بکر و خلاقانه. او با دیدگاهی انسانمدارانه و آموختههایی که از فلسفهی ذن فرا گرفته بود «حجم سبز» را سرود. شعر سهراب سرشار از تصویرهایی بکر و تازه است که با زبانی نرم، لطیف، پاکیزه و منسجم آن را به نظم میکشد. از معروفترین شعرهای او میتوان به «نشانی»، «صدای پای آب» و «مسافر» اشاره کرد که «صدای پای آب» یکی از بلندترین شعرهای نو در زبان فارسی است.
این کتاب مجموعهای از هشت دفتر شعر سهراب به نامهای: مرگ رنگ، زندگی خوابها، آواز آفتاب، شرق اندوه، صدای پای آب، مسافر، حجم سبز و ما هیچ ما نگاه را در خود جای داده است.
بخشی از کتاب
این وجودی که در نور ادراک
مثل یک خواب رعنا نشسته
روی پلک تماشا
واژههایی تر و تازه میپاشد
چشمهایش
نفی تقویم سبز حیات است
صورتش مثل یک تکه تعطیل عهد دبستان سپید است
سالها این سجود طراوت
مثل خوشبختی ثابت
روی زانوی آدینهها مینشست
صبحها مادر من برای گل زرد
یک سبد آب میبرد
من برای دهان تماشا
میوۀ کال الهام میبردم
این تن بیشب و روز
پشت باغ سراشیب ارقام
مثل اسطوره میخفت
فکر من از شکاف تجرد به او دست میزد
هوش من پشت چشمان او آب میشد
روی پیشانی مطلق او
وقت از دست میرفت
پشت شمشادها کاغذ جمعهها را
انس اندازهها پاره میکرد
این حراج صداقت
مثل یک شاخۀ تمر هندی
در میان من و تلخی شنبهها سایه میریخت
یا شبیه هجومی لطیف
قلعۀ ترسهای مرا میگرفت
دست او مثل یک امتداد فراغت
در کنار «تکالیف» من محو میشد
(واقعیت کجا تازهتر بود؟
من که مجذوب یک حجم بیدرد بودم
گاه در سینی فقر خانه
میوههای فروزان الهام را دیده بودم
در نزول زبان خوشههای تکلم صدادارتر بود
در فساد گل و گوشت
نبض احساس من تند میشد
از پریشانی اطلسیها
روی وجدان من جذبه میریخت
شبنم ابتکار حیات
روی خاشاک
برق میزد.)
مثل یک خواب رعنا نشسته
روی پلک تماشا
واژههایی تر و تازه میپاشد
چشمهایش
نفی تقویم سبز حیات است
صورتش مثل یک تکه تعطیل عهد دبستان سپید است
سالها این سجود طراوت
مثل خوشبختی ثابت
روی زانوی آدینهها مینشست
صبحها مادر من برای گل زرد
یک سبد آب میبرد
من برای دهان تماشا
میوۀ کال الهام میبردم
این تن بیشب و روز
پشت باغ سراشیب ارقام
مثل اسطوره میخفت
فکر من از شکاف تجرد به او دست میزد
هوش من پشت چشمان او آب میشد
روی پیشانی مطلق او
وقت از دست میرفت
پشت شمشادها کاغذ جمعهها را
انس اندازهها پاره میکرد
این حراج صداقت
مثل یک شاخۀ تمر هندی
در میان من و تلخی شنبهها سایه میریخت
یا شبیه هجومی لطیف
قلعۀ ترسهای مرا میگرفت
دست او مثل یک امتداد فراغت
در کنار «تکالیف» من محو میشد
(واقعیت کجا تازهتر بود؟
من که مجذوب یک حجم بیدرد بودم
گاه در سینی فقر خانه
میوههای فروزان الهام را دیده بودم
در نزول زبان خوشههای تکلم صدادارتر بود
در فساد گل و گوشت
نبض احساس من تند میشد
از پریشانی اطلسیها
روی وجدان من جذبه میریخت
شبنم ابتکار حیات
روی خاشاک
برق میزد.)
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر