مثنوی معنوی
(براساس نسخه قونیه،مطابق نسخه تصحیح شده رینولد نیکلسون،شعر فارسی،قرن 7ق)
موجود
ناشر | نگاه |
---|---|
مولف | مولانا جلال الدین محمد بلخی(مولوی) |
قطع | وزیری |
نوع جلد | زرکوب |
تعداد صفحات | 984 |
شابک | 9789646736788 |
تاریخ ورود | 1399/08/20 |
نوبت چاپ | 8 |
سال چاپ | 1401 |
وزن (گرم) | 1522 |
کد کالا | 6994 |
قیمت پشت جلد | 7,250,000﷼ |
قیمت برای شما
7,250,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
از مدتها پیش ناشر در نظر داشت چاپ پاکیزه، دقیق و بىغلطى از کتاب مستطاب مثنوى معنوى مولانا جلالالدین رومى مطابق نسخه تصحیح شده استاد فقید رینولد نیکلسن مستشرق نامدار انگلیسى که صحیحترین و اقدم نسخ مثنوى معنوى شناخته شده است، به اهل ادب و علاقهمندان عرضه کند و اینک این آرزو جامهی عمل پوشیده است. انگیزه چاپ و نشر تازه این اثر در وهلهی اول استقبال کمنظیر مردم و در وهلهی دوم وجود نسخههاى غالبا ناقص و پر از اغلاط چاپى این کتاب عظیم بود که بهراستى یکى از گنجینههاى اصیل عرفان و ادب فارسى، بلکه تمامى زبانهاى دنیاست.
بخشی از کتاب
بشنو از نى چون حکایت مىکند از جدایىها شکایت مىکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند از نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
هرکسى کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیّتى نالان شدم جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هرکسى از ظنّ خود شد یار من از درون من نجست اسرار من
سرّ من از ناله من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست
آتشست این بانگ ناى و نیست باد هرکه این آتش ندارد نیست باد
آتش عشقست کاندر نى فتاد جوشش عشقست کاندر مى فتاد
نى حریف هرکه از یارى برید پردههاش پردههاى ما درید
همچو نى زهرى و تریاقى که دید همچو نى دمساز و مشتاقى که دید
نى حدیث راه پرخون مىکند قصّههاى عشق مجنون مىکند
محرم این هوش جز بیهوش نیست مرزبان را مشترى جز گوش نیست
در غم ما روزها بیگاه شد روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باک نیست تو بمان اى آنکه چون تو پاک نیست
هرکه جز ماهى ز آبش سیر شد هرکه بىروزیست روزش دیر شد
در نیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید والسّلام
کز نیستان تا مرا ببریدهاند از نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
هرکسى کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیّتى نالان شدم جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هرکسى از ظنّ خود شد یار من از درون من نجست اسرار من
سرّ من از ناله من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست
آتشست این بانگ ناى و نیست باد هرکه این آتش ندارد نیست باد
آتش عشقست کاندر نى فتاد جوشش عشقست کاندر مى فتاد
نى حریف هرکه از یارى برید پردههاش پردههاى ما درید
همچو نى زهرى و تریاقى که دید همچو نى دمساز و مشتاقى که دید
نى حدیث راه پرخون مىکند قصّههاى عشق مجنون مىکند
محرم این هوش جز بیهوش نیست مرزبان را مشترى جز گوش نیست
در غم ما روزها بیگاه شد روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باک نیست تو بمان اى آنکه چون تو پاک نیست
هرکه جز ماهى ز آبش سیر شد هرکه بىروزیست روزش دیر شد
در نیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید والسّلام
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر