مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است
(داستانهای سوئدی،قرن 21م،از پرفروش های نیویورک تایمز)
موجود
ناشر | نون |
---|---|
مولف | فردریک بکمن |
مترجم | نیلوفرخوش زبان |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 400 |
شابک | 9786007141892 |
تاریخ ورود | 1396/09/19 |
نوبت چاپ | 33 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 342 |
کد کالا | 61538 |
قیمت پشت جلد | 2,450,000﷼ |
قیمت برای شما
2,450,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
رمانی دیگر است به قلم فردریک بکمن، با ترجمه ای از نیلوفر خوش زبان و چاپ انتشارات نون. مادربزرگ بهترین دوست و یا بهعبارتی تنها دوست السا است، دختر هفتسالهای که با همسنوسالهایش تفاوت آشکاری دارد و همین دستمایهی آزار و اذیتهایی از سوی آنها میشود، او متفاوت است، درست مانند مادربزرگش! هرچقدر که مردم معتقدند السا بیشتر از سنش میفهمد به همان اندازه باور دارند مادربزرگ زن سرخوشی است؛ تنها به یک دلیل، آن دو آنگونه که انتظار میرود نیستند.
مادربزرگ قهرمان الساست. زنی که از نظر مردم غیرعادی و عجیب است. او شبها قصههای افسانهای برای السا میخواند و دختر را به دنیای قصهها میبرد، دنیایی که در آن هیچکدام از آدمهایش مثل السا و مادربزرگش معمولی نیستند. روزی که مادربزرگ میمیرد السا تنها و عصبانی از اینکه مادربزرگ او را تنها گذاشته نامههایی از مادربزرگ پیدا میکند، نامههایی که السا را وارد فضایی ماجراجویانه میکند و قصههای پرفراز و نشیبی را برای او رقم میزند.
داستان السا، ماجرایی لذتبخش است که طعم دلچسب آن را فراموش نخواهید کرد.
مادربزرگ قهرمان الساست. زنی که از نظر مردم غیرعادی و عجیب است. او شبها قصههای افسانهای برای السا میخواند و دختر را به دنیای قصهها میبرد، دنیایی که در آن هیچکدام از آدمهایش مثل السا و مادربزرگش معمولی نیستند. روزی که مادربزرگ میمیرد السا تنها و عصبانی از اینکه مادربزرگ او را تنها گذاشته نامههایی از مادربزرگ پیدا میکند، نامههایی که السا را وارد فضایی ماجراجویانه میکند و قصههای پرفراز و نشیبی را برای او رقم میزند.
داستان السا، ماجرایی لذتبخش است که طعم دلچسب آن را فراموش نخواهید کرد.
بخشی از کتاب
مصیبتهای غیرمنتظره تاثیرهای غیرمنتظرهای روی آدمها دارند، اندوههای غیرمنتظره و قهرمانیهای غیرمنتظره. مرگهایی بیشتر از آنچه احساسات آدمها قدرت درکشان را داشته باشند. دو پسر که مادرشان را به جای امنی میبردند و بعد برگشتند تا پدرشان را هم ببرند، چون یک خانواده هیچوقت کسی از اعضایش را جا نمیگذارد. و بااینحال، آخرش این دقیقا همان کاری بود که پسرها با مادرشان کردند. او را تنها گذاشتند.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر