لنگرگاهی در شن روان (شش مواجهه با سوگ و مرگ)
موجود
ناشر | اطراف |
---|---|
مولف | الکساندر همن و دیگران |
مترجم | الهام شوشتری زاده |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 192 |
شابک | 9786226194464 |
تاریخ ورود | 1400/04/16 |
نوبت چاپ | 9 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 204 |
کد کالا | 104989 |
قیمت پشت جلد | 1,130,000﷼ |
قیمت برای شما
1,130,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
کتاب لنگرگاهی در شن روان (شش مواجهه با سوگ و مرگ) اثر چیماماندا انگزی آدیچی و دیگران است به گردآوری و ترجمه الهام شوشتری زاده و چاپ انتشارات اطراف.
کتاب پیش رو تلاشی است در راستای فراهم آوردن بستری برای درنگ و تامل تا شاید بتوان مسیر معنایابی در فقدان را، در لحظه های ژرف اندیشی افرادی که با فقدان هایی جان سوز و مهیب رو به رو شده اند و در راه مواجهه و همراهی و طی کردن فقدان و سوگ خود دست به قلم برده اند و کلمات را بر دل صفحات جاری ساخته اند، یافت و از کلام آن ها برای همزیستی و برخورد با سوگ بهره گرفت. کتاب متن هایی را از افراد نام آشنا در عرصه ادبیات در خود جای داده و از دیدگاه های متفاوت افراد، سوگ، فقدان، مرگ و اندوه را به مطالعه گذاشته است.
«یادداشت های سوگ، درنگ تاریک، پس از زندگی، آکواریوم، تجربه و قصه ی بیوه زن»، روایات، جستارها و گزیده ای از متون شش نویسنده است که در رابطه با سوگ به نگارش درآمده اند و در این کتاب در کنار یکدیگر قرار گرفته اند.
کتاب پیش رو تلاشی است در راستای فراهم آوردن بستری برای درنگ و تامل تا شاید بتوان مسیر معنایابی در فقدان را، در لحظه های ژرف اندیشی افرادی که با فقدان هایی جان سوز و مهیب رو به رو شده اند و در راه مواجهه و همراهی و طی کردن فقدان و سوگ خود دست به قلم برده اند و کلمات را بر دل صفحات جاری ساخته اند، یافت و از کلام آن ها برای همزیستی و برخورد با سوگ بهره گرفت. کتاب متن هایی را از افراد نام آشنا در عرصه ادبیات در خود جای داده و از دیدگاه های متفاوت افراد، سوگ، فقدان، مرگ و اندوه را به مطالعه گذاشته است.
«یادداشت های سوگ، درنگ تاریک، پس از زندگی، آکواریوم، تجربه و قصه ی بیوه زن»، روایات، جستارها و گزیده ای از متون شش نویسنده است که در رابطه با سوگ به نگارش درآمده اند و در این کتاب در کنار یکدیگر قرار گرفته اند.
بخشی از کتاب
زندگی سریع تغییر می کند.
زندگی در لحظه تغییر می کند.
نشسته ای شام بخوری و ناگهان زندگی ای که برایت آشناست تمام می شود.
عزا گرفتن برای خود
این ها اولین کلمه هایی بودند که بعد از آن اتفاق نوشتم. تاریخ و ساعت ثبت شده ی فایل وردم (یادداشت هایی درباره ی تغییر. doc) «20 مه 2004، 11:11 ب. ظ.» است. اما شاید آن وقت فقط بازش کرده ام و طبق عادت همیشگی، وقتی خواسته ام ببندمش ذخیره اش کرده ام. در ماه مه فایل را اصلا تغییر ندادم. از وقتی آن کلمه ها را در ژانویه 2004 نوشتم فایل ها را اصلا تغییر ندادم، یعنی از یکی دو سه روز بعد از آن اتفاق.
مدت ها چیز دیگری ننوشتم.
زندگی در لحظه تغییر می کند.
لحظه ی عادی
بالاخره، محض ثبت حیرت آورترین جنبه ی این اتفاق، تصمیم گرفتم این کلمه ها را هم اضافه کنم: «لحظه ی عادی». همان وقت هم می دانستم لازم نیست کلمه ی «عادی» را اضافه کنم چون این کلمه کلمه ای نیست که فراموشش کنی؛ هرگز این کلمه از یادم نمی رود. راستش را بخواهید، همین عادی بودن همه چیز قبل از آن اتفاق بود که نمی گذاشت حقیقتا باور کنم اتفاق افتاده؛ نمی گذاشت هضمش کنم، بپذیرمش و پشت سر بگذارمش. حالا می دانم حال و روزم غیرعادی نبود: همه ی ما، در رویارویی با مصیبتی ناگهانی، مدام به این فکر می کنیم که وقتی آن اتفاق تصور ناپذیر رخ داده همه چیز چقدر معمولی بود: آسمان آبی و بی ابر هنگام سقوط هواپیما، خرده کاری های روزمره ی پیش از آتش گرفتن ماشین کنار خیابان، تاب بازی عادی بچه ها قبل از پیدا شدن سروکله مار زنگی از لابه لای پیچک ها. در یادداشت های پرستار آسایشگاهی روانی که شوهرش را در تصادفی در بزرگراه از دست داده بود، خواندم «داشت از سر کار به خانه برمی گشت، خوشحال، موفق، سالم. و بعدش دیگر نبود.»
زندگی در لحظه تغییر می کند.
نشسته ای شام بخوری و ناگهان زندگی ای که برایت آشناست تمام می شود.
عزا گرفتن برای خود
این ها اولین کلمه هایی بودند که بعد از آن اتفاق نوشتم. تاریخ و ساعت ثبت شده ی فایل وردم (یادداشت هایی درباره ی تغییر. doc) «20 مه 2004، 11:11 ب. ظ.» است. اما شاید آن وقت فقط بازش کرده ام و طبق عادت همیشگی، وقتی خواسته ام ببندمش ذخیره اش کرده ام. در ماه مه فایل را اصلا تغییر ندادم. از وقتی آن کلمه ها را در ژانویه 2004 نوشتم فایل ها را اصلا تغییر ندادم، یعنی از یکی دو سه روز بعد از آن اتفاق.
مدت ها چیز دیگری ننوشتم.
زندگی در لحظه تغییر می کند.
لحظه ی عادی
بالاخره، محض ثبت حیرت آورترین جنبه ی این اتفاق، تصمیم گرفتم این کلمه ها را هم اضافه کنم: «لحظه ی عادی». همان وقت هم می دانستم لازم نیست کلمه ی «عادی» را اضافه کنم چون این کلمه کلمه ای نیست که فراموشش کنی؛ هرگز این کلمه از یادم نمی رود. راستش را بخواهید، همین عادی بودن همه چیز قبل از آن اتفاق بود که نمی گذاشت حقیقتا باور کنم اتفاق افتاده؛ نمی گذاشت هضمش کنم، بپذیرمش و پشت سر بگذارمش. حالا می دانم حال و روزم غیرعادی نبود: همه ی ما، در رویارویی با مصیبتی ناگهانی، مدام به این فکر می کنیم که وقتی آن اتفاق تصور ناپذیر رخ داده همه چیز چقدر معمولی بود: آسمان آبی و بی ابر هنگام سقوط هواپیما، خرده کاری های روزمره ی پیش از آتش گرفتن ماشین کنار خیابان، تاب بازی عادی بچه ها قبل از پیدا شدن سروکله مار زنگی از لابه لای پیچک ها. در یادداشت های پرستار آسایشگاهی روانی که شوهرش را در تصادفی در بزرگراه از دست داده بود، خواندم «داشت از سر کار به خانه برمی گشت، خوشحال، موفق، سالم. و بعدش دیگر نبود.»
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر