فیزیکدان ها
(نمایشنامه آلمانی،قرن 20م)
موجود
ناشر | قطره |
---|---|
مولف | فریدریش دورنمات |
مترجم | حمید سمندریان |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 92 |
شابک | 9786222019174 |
تاریخ ورود | 1400/02/04 |
نوبت چاپ | 4 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 108 |
کد کالا | 102468 |
قیمت پشت جلد | 720,000﷼ |
قیمت برای شما
720,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
حوادث نمایشنامه فیزیکدانها در یک تیمارستان رخ میدهد. با حضور دو تن از بیمارانی که نام خود را بهطور رمزگانی اینشتین و نیوتن گذاشتهاند و شخصیت اصلی نمایش که موبیوس نام دارد. البته بعد از قتل یکی از پرستارها که به دست موبیوس انجام میشود، پای بنیانگذار نظریه تطبیقی، یعنی الک یاسپر کیلتون هم به بازی کشیده میشود. بهمرور معلوم میشود موبیوس که دانشمندی بنام است، برای جلوگیری از دستیافتن قدرتهای جهانی به دانشش که ممکن است نابودکننده باشد، خود را به دیوانگی زده است. اینجا توسط کنش موبیوس، نوعی اخلاق مطرح میشود که از جانب شخصیت اصلی نمایش در قالب مسئولیت علمی بروز میکند تا مانع نابودی جهان شود.
در روند نمایش معلوم میشود رئیس تیمارستان از ابتدا میدانسته که با دانشمندانی طرف است و از هویت واقعی آنها مطلع بوده است. اینگونه است که تمام تلاش اخلاقی موبیوس برای لونرفتن دانشش به باد میرود. رئیس بیمارستان زمینه را بهطرزی آماده کرده که بتواند از ابداعات علمی موبیوس در جهت مقاصد مادیاش استفاده کند. نام موبیوس نیز خود واجد اهمیت است: ازآنجاکه نوار موبیوس دو لبهاش به هم میرسد و میتوان بیوقفه در دو طرف این نوار خط ممتدی کشید و دقیقا بدون هیچ انقطاعی به نقطه شروع رسید. این ویژگی اشاره به ناکارآمد بودن تمهیدات شخصیت اصلی نمایش یعنی موبیوس دارد که باوجود پنهان کاری و برنامهریزی فقط دور خودش چرخیده و نتوانسته آنچه را میخواسته است از نظر پنهان دارد. تمام این مسیر مثل طنز تلخی، در تراژیکترین شکل خود طی شده است.
در روند نمایش معلوم میشود رئیس تیمارستان از ابتدا میدانسته که با دانشمندانی طرف است و از هویت واقعی آنها مطلع بوده است. اینگونه است که تمام تلاش اخلاقی موبیوس برای لونرفتن دانشش به باد میرود. رئیس بیمارستان زمینه را بهطرزی آماده کرده که بتواند از ابداعات علمی موبیوس در جهت مقاصد مادیاش استفاده کند. نام موبیوس نیز خود واجد اهمیت است: ازآنجاکه نوار موبیوس دو لبهاش به هم میرسد و میتوان بیوقفه در دو طرف این نوار خط ممتدی کشید و دقیقا بدون هیچ انقطاعی به نقطه شروع رسید. این ویژگی اشاره به ناکارآمد بودن تمهیدات شخصیت اصلی نمایش یعنی موبیوس دارد که باوجود پنهان کاری و برنامهریزی فقط دور خودش چرخیده و نتوانسته آنچه را میخواسته است از نظر پنهان دارد. تمام این مسیر مثل طنز تلخی، در تراژیکترین شکل خود طی شده است.
بخشی از کتاب
بازپرس: میشه سیگار کشید؟
سرپرستار: معمولا نه.
بازپرس: معذرت میخوام. (سیگار را سرجایش میگذارد.)
سرپرستار: یه فنجون چای میل دارید؟
بازپرس: مشروب باشه خیلی بهتره.
سرپرستار: آقا اینجا آسایشگاهه.
بازپرس: پس هیچی. بلوشر میتونی عکس بگیری.
بلوشر: اطاعت آقای بازپرس. (با فلاش عکس میگیرد.)
بازپرس: اسم پرستار؟
سرپرستار: ایرنه اشتراوب.
بازپرس: سن؟
سرپرستار: بیستودوساله، اهل کوول وانگ.
بازپرس: خانواده؟
سرپرستار: یه برادر توی سوئیس شرقی داره.
بازپرس: بهش خبر دادن؟
سرپرستار: بله، تلفنی.
بازپرس: اسم قاتل؟
سرپرستار: آقای بازپرس، خواهش میکنم... این آدم بدبخت و...
بازپرس: بسیار خب، اسم مرتکب؟
سرپرستار: ارنست هاینریش ارنستی، که اینشتین صداش میکنیم.
بازپرس: چرا؟
سرپرستار: چون خودش خیال میکنه که اینشتینه.
بازپرس: که اینطور. (رو به پلیسی که مشغول یادداشت است.) گوول اظهارات خانم سرپرستار رو نوشتی؟
گوول: بله آقای بازپرس.
بازپرس: دکتر، خفه شده؟
پزشک قانونی: بله واضحه. با سیم چراغ پایهدار. این دیوونهها معمولا یه نیروی خارقالعادهای دارن و کارهای حیرتآوری ازشون سر میزنه.
بازپرس: که اینطور. نظر شما اینه. پس در این صورت دور از وجدانه که مراقبت از این دیوونهها با زنهای پرستار باشه. تابهحال این قتل دومه...
سرپرستار: آقای بازپرس خواهش میکنم که...
بازپرس: بله، بسیار خب، حادثه، اتفاق... توی سر ماه این دومین حادثهی اسفناک آسایشگاه سرزیهس. (دفترچه یادداشتی را بیرون میآورد.) دوازدهم ماه اوت، هـربرت جورج بویتلر ـ کسی که خودش را نیوتن، فیزیکدان بزرگ میداند ـ دختری پرستار به نام «دوروتی موسر» را خفه کرد. (دفتر یادداشت را میبندد.) اون اتفاق هم توی همین تالار افتاد، که اگر پرستار مرد بود، همچین اتفاقی نمیافتاد.
سرپرستار: واقعا شما اینطوری فکر میکنید؟ خواهر دوروتی موسر عضو تیم کُشتی انجمن بانوان بود و خواهر ایرنه اشتراوب قهرمان تیم ملی جودو بود.
بازپرس: واقعا؟ شما چی؟
سرپرستار: من وزنهبردارم.
بازپرس: بسیار خب. الان میتونم قاتل رو...
سرپرستار: خواهش میکنم آقای بازپرس...
بازپرس: میتونم مرتکب رو ببینم؟
سرپرستار: داره ویولن میزنه.
سرپرستار: معمولا نه.
بازپرس: معذرت میخوام. (سیگار را سرجایش میگذارد.)
سرپرستار: یه فنجون چای میل دارید؟
بازپرس: مشروب باشه خیلی بهتره.
سرپرستار: آقا اینجا آسایشگاهه.
بازپرس: پس هیچی. بلوشر میتونی عکس بگیری.
بلوشر: اطاعت آقای بازپرس. (با فلاش عکس میگیرد.)
بازپرس: اسم پرستار؟
سرپرستار: ایرنه اشتراوب.
بازپرس: سن؟
سرپرستار: بیستودوساله، اهل کوول وانگ.
بازپرس: خانواده؟
سرپرستار: یه برادر توی سوئیس شرقی داره.
بازپرس: بهش خبر دادن؟
سرپرستار: بله، تلفنی.
بازپرس: اسم قاتل؟
سرپرستار: آقای بازپرس، خواهش میکنم... این آدم بدبخت و...
بازپرس: بسیار خب، اسم مرتکب؟
سرپرستار: ارنست هاینریش ارنستی، که اینشتین صداش میکنیم.
بازپرس: چرا؟
سرپرستار: چون خودش خیال میکنه که اینشتینه.
بازپرس: که اینطور. (رو به پلیسی که مشغول یادداشت است.) گوول اظهارات خانم سرپرستار رو نوشتی؟
گوول: بله آقای بازپرس.
بازپرس: دکتر، خفه شده؟
پزشک قانونی: بله واضحه. با سیم چراغ پایهدار. این دیوونهها معمولا یه نیروی خارقالعادهای دارن و کارهای حیرتآوری ازشون سر میزنه.
بازپرس: که اینطور. نظر شما اینه. پس در این صورت دور از وجدانه که مراقبت از این دیوونهها با زنهای پرستار باشه. تابهحال این قتل دومه...
سرپرستار: آقای بازپرس خواهش میکنم که...
بازپرس: بله، بسیار خب، حادثه، اتفاق... توی سر ماه این دومین حادثهی اسفناک آسایشگاه سرزیهس. (دفترچه یادداشتی را بیرون میآورد.) دوازدهم ماه اوت، هـربرت جورج بویتلر ـ کسی که خودش را نیوتن، فیزیکدان بزرگ میداند ـ دختری پرستار به نام «دوروتی موسر» را خفه کرد. (دفتر یادداشت را میبندد.) اون اتفاق هم توی همین تالار افتاد، که اگر پرستار مرد بود، همچین اتفاقی نمیافتاد.
سرپرستار: واقعا شما اینطوری فکر میکنید؟ خواهر دوروتی موسر عضو تیم کُشتی انجمن بانوان بود و خواهر ایرنه اشتراوب قهرمان تیم ملی جودو بود.
بازپرس: واقعا؟ شما چی؟
سرپرستار: من وزنهبردارم.
بازپرس: بسیار خب. الان میتونم قاتل رو...
سرپرستار: خواهش میکنم آقای بازپرس...
بازپرس: میتونم مرتکب رو ببینم؟
سرپرستار: داره ویولن میزنه.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر