سینوهه پزشک مخصوص فرعون (2جلدی)
(اقتباس:ذبیح الله منصوری،داستان های فنلاندی،قرن 20م)
موجود
ناشر | نگاه |
---|---|
مولف | میکا والتاری |
مترجم | ذبیح الله منصوری |
قطع | وزیری |
نوع جلد | زرکوب |
تعداد صفحات | 1000 |
شابک | 9786222672591 |
تاریخ ورود | 1401/04/04 |
نوبت چاپ | 3 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 1690 |
کد کالا | 114429 |
قیمت پشت جلد | 7,950,000﷼ |
قیمت برای شما
7,950,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
رمان معروف «سینوهه پزشک مخصوص فرعون» (The Egyptian) یکی از بهترین و دقیقترین آثار مربوط به مصر باستان است که علاوهبر روایت داستان یک پزشک نابغه خواننده را با زندگی مردم در آن روزهای مصر باستان آشنا میکند.
این کتاب در سال ۱۹۴۵ به زبان فنلاندی نوشته شد و در همان سال با اختلاف زیادی به پرفروشترین کتاب سال تبدیل شد. داستان کتاب مربوط به سالهای ۱۳۳۴ تا ۱۳۵۱ پیش از میلاد میشود؛ سالهای آغاز سلطنت اولین فرعون یکتاپرست مصر، فرعون آخناتون.
این کتاب در سال ۱۹۴۵ به زبان فنلاندی نوشته شد و در همان سال با اختلاف زیادی به پرفروشترین کتاب سال تبدیل شد. داستان کتاب مربوط به سالهای ۱۳۳۴ تا ۱۳۵۱ پیش از میلاد میشود؛ سالهای آغاز سلطنت اولین فرعون یکتاپرست مصر، فرعون آخناتون.
بخشی از کتاب
من در سالی متولد شدم که پسر فرعون متولد گردید و زن فرعون که مدت بیست و دو سال نتوانست یک پسر به شوهر خود اهداء کند در آن سال یک پسر زائید.
ولی پسر فرعون در فصل بهار یعنی دورۀ خشکی متولد شد و من در فصل پائیز که دورۀ آبِ فراوان است قدم به دنیا گذاشتم.
من نمیدانم که چگونه و کجا چشم به دنیا گشودم برای اینکه وقتی مادرم مرا کنار رود نیل یافت، در یک زنبیل از چوبهای جگن بودم و روزنههای آن زنبیل را با صمغ درخت مسدود کرده بودند که آب وارد آن نشود.
خانۀ مادرم کنار رودخانه بود و در فصل پائیز که آب بالا میآید مادرم برای تحصیل آب مجبور نبود از خانه دور شود.
یک روز که مقابل خانه ایستاده بود زنبیل حامل مرا روی آب دید و میگوید چلچلهها، بالای سرم پرواز میکردند و خوانندگی مینمودند، زیرا طغیان نیل آنها را به خانۀ ما نزدیک کرده بود.
مادرم مرا به خانه برد و نزدیک اجاق قرار داد که گرم شوم و دهان خود را روی دهان من نهاد و با قوت دمید، تا اینکه هوا وارد ریهام شود و من جان بگیرم.
آن وقت من فریاد زدم ولی فریادی ضعیف داشتم.
پدرم که به محلات فقرا رفته بود که طبابت کند با حقالعلاج خود عبارت از دو مرغابی و یک پیمانه آرد مراجعت کرد و وقتی صدای مرا شنید، تصور کرد مادرم یک بچهگربه به خانه آورده، ولی مادرم گفت این یک بچه گربه نیست، بلکه یک پسر است و تو باید خوشوقت باشی، زیرا ما دارای یک پسر شدهایم.
پدرم بدوا متغیر گردید و مادرم را از روی خشم بهنام بوم خواند، ولی بعد از اینکه مرا دید تبسم کرد و موافقت نمود که مرا مانند فرزند خویش بداند و نگاه بدارد.
ولی پسر فرعون در فصل بهار یعنی دورۀ خشکی متولد شد و من در فصل پائیز که دورۀ آبِ فراوان است قدم به دنیا گذاشتم.
من نمیدانم که چگونه و کجا چشم به دنیا گشودم برای اینکه وقتی مادرم مرا کنار رود نیل یافت، در یک زنبیل از چوبهای جگن بودم و روزنههای آن زنبیل را با صمغ درخت مسدود کرده بودند که آب وارد آن نشود.
خانۀ مادرم کنار رودخانه بود و در فصل پائیز که آب بالا میآید مادرم برای تحصیل آب مجبور نبود از خانه دور شود.
یک روز که مقابل خانه ایستاده بود زنبیل حامل مرا روی آب دید و میگوید چلچلهها، بالای سرم پرواز میکردند و خوانندگی مینمودند، زیرا طغیان نیل آنها را به خانۀ ما نزدیک کرده بود.
مادرم مرا به خانه برد و نزدیک اجاق قرار داد که گرم شوم و دهان خود را روی دهان من نهاد و با قوت دمید، تا اینکه هوا وارد ریهام شود و من جان بگیرم.
آن وقت من فریاد زدم ولی فریادی ضعیف داشتم.
پدرم که به محلات فقرا رفته بود که طبابت کند با حقالعلاج خود عبارت از دو مرغابی و یک پیمانه آرد مراجعت کرد و وقتی صدای مرا شنید، تصور کرد مادرم یک بچهگربه به خانه آورده، ولی مادرم گفت این یک بچه گربه نیست، بلکه یک پسر است و تو باید خوشوقت باشی، زیرا ما دارای یک پسر شدهایم.
پدرم بدوا متغیر گردید و مادرم را از روی خشم بهنام بوم خواند، ولی بعد از اینکه مرا دید تبسم کرد و موافقت نمود که مرا مانند فرزند خویش بداند و نگاه بدارد.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر