سقوط قسطنطنیه (جنگ دریایی لپانت)
(اقتباس:ذبیح الله منصوری،داستان های فنلاندی،قرن 20م،تاریخ محاصره استانبول ترکیه،1453م)
موجود
ناشر | نگاه |
---|---|
مولف | میکا والتاری |
مترجم | ذبیح الله منصوری |
قطع | وزیری |
نوع جلد | زرکوب |
تعداد صفحات | 576 |
شابک | 9786222672676 |
تاریخ ورود | 1401/04/04 |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1401 |
وزن (گرم) | 807 |
کد کالا | 114424 |
قیمت پشت جلد | 5,250,000﷼ |
قیمت برای شما
5,250,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
«میکا والتاری» در کتاب «سقوط قسطنطنیه» راوی عاشقانهای سیاه و نومیدانه در دل حوادث پرالتهاب تاریخی در زمان امپراتوری عثمانی است؛ و برای نخستین بار با صراحت و جسارت هرچهتمامتر در قالب یک رمان تاریخی-عاشقانه دست به بیان وقایع پشت پرده و دلایل اصلی سرنگونی امپراتوری روم و پیروزی عثمانی بر آنها میزند.
بخشی از کتاب
نگاه من و او بیش از یک یا دو لحظه با هم تقاطع نکرد و حیرت و تبسم وی نیز بیش از یکی دو لحظه طول نکشید و گفتم: میدانم که شما وسیلۀ نقلیه و همراهان خود را گم کردهاید ولی بیم نداشته باشید زیرا من شما را به منزل پدرتان میرسانم.
در قسطنطنیه زنهای شوهردار یک روبان دورنگ به کلاه خود نصب مینمایند ولی دوشیزگانی که شوهر نکردهاند آن روبان را ندارند و من چون روبان مزبور را بر کلاه آن زن ندیدم فهمیدم که دوشیزه و بدون همسر میباشد. به همین جهت گفتم شما را به منزل پدرتان میرسانم و زن، بعد از شنیدن حرف من، نفسی عمیق کشید و آنگاه مثل کسی که از سؤال خود قصد تحقیق دارد پرسید آیا شما لاتینی هستید؟ گفتم اگر شما از لاتینی ها نفرت نداشته باشید میتوانم بگویم که من لاتینی هستم.
آنوقت باز نگاه ما به هم افتاد درحالیکه نظر به چشمهای یکدیگر دوخته بودیم میفهمیدیم که هردو میدانیم در گذشته هم را دیدهایم بدون اینکه کشف کنیم در کجا آن ملاقات روی داده است.
زن زودتر از من توانست خونسردی خود را احراز کند زیرا زنها در حضور مردها، بهتر از مردها، اراده و اختیار خویش را به دست میآورند و از من پرسید شما که هستید؟ این سؤال، برای این ادا میشد که زن بتواند بر هیجان خود غلبه کند و آرام بگیرد وگرنه من متوجه بودم همانطور که من در قلب خود او را میشناسم او هم در قلب خویش مرا میشناسد و لذا برای اینکه فرصتی بهدست بیاورد و تشویش درونی را از بین ببرد گفتم من در کشور فرانسه بزرگ شدهام و تا سن سیزده سالگی در فرانسه بودم و بعد از آن، از فرانسه خارج گردیدم و مسافرت کردم و چند کشور را دیدم و اسم من در فرانسه «ژان آنژ» یعنی «ژان فرشته» بود و در اینجا «آنژ» را «آنژلوس» میخوانند.
در قسطنطنیه زنهای شوهردار یک روبان دورنگ به کلاه خود نصب مینمایند ولی دوشیزگانی که شوهر نکردهاند آن روبان را ندارند و من چون روبان مزبور را بر کلاه آن زن ندیدم فهمیدم که دوشیزه و بدون همسر میباشد. به همین جهت گفتم شما را به منزل پدرتان میرسانم و زن، بعد از شنیدن حرف من، نفسی عمیق کشید و آنگاه مثل کسی که از سؤال خود قصد تحقیق دارد پرسید آیا شما لاتینی هستید؟ گفتم اگر شما از لاتینی ها نفرت نداشته باشید میتوانم بگویم که من لاتینی هستم.
آنوقت باز نگاه ما به هم افتاد درحالیکه نظر به چشمهای یکدیگر دوخته بودیم میفهمیدیم که هردو میدانیم در گذشته هم را دیدهایم بدون اینکه کشف کنیم در کجا آن ملاقات روی داده است.
زن زودتر از من توانست خونسردی خود را احراز کند زیرا زنها در حضور مردها، بهتر از مردها، اراده و اختیار خویش را به دست میآورند و از من پرسید شما که هستید؟ این سؤال، برای این ادا میشد که زن بتواند بر هیجان خود غلبه کند و آرام بگیرد وگرنه من متوجه بودم همانطور که من در قلب خود او را میشناسم او هم در قلب خویش مرا میشناسد و لذا برای اینکه فرصتی بهدست بیاورد و تشویش درونی را از بین ببرد گفتم من در کشور فرانسه بزرگ شدهام و تا سن سیزده سالگی در فرانسه بودم و بعد از آن، از فرانسه خارج گردیدم و مسافرت کردم و چند کشور را دیدم و اسم من در فرانسه «ژان آنژ» یعنی «ژان فرشته» بود و در اینجا «آنژ» را «آنژلوس» میخوانند.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر