زنگبار یا دلیل آخر
(داستان های آلمانی،قرن 20م)
موجود
ناشر | ماهی |
---|---|
مولف | آلفرد آندرش |
مترجم | سروش حبیبی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 160 |
شابک | 9789642091799 |
تاریخ ورود | 1394/05/31 |
نوبت چاپ | 4 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 167 |
کد کالا | 45473 |
قیمت پشت جلد | 1,450,000﷼ |
قیمت برای شما
1,450,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
روایت فاشیسم، جنگ و نژادپرستی در رمانی با بستر تاریخی
زنگبار یا دلیل آخر داستانیست لطیف و تأثرانگیز در باب ایثار و ازخودگذشتگی، داستان آدمهایی که در عالم فکر و خیال و نظر یکسره با هم متفاوتند و آرمانهایشان گاه در تقابل با یکدیگر، اما در عالم عمل دست در دست هم میگذارند تا به قدر وسع خود در برابر نظام دهشتناکی بایستند که کمر به نابودیشان بسته است.
داستان درخشان «زنگبار» در شرایط ابتدای بهقدرترسیدن نازیها و هیتلر در یک بندرِ کوچک و خلوت به نام «رِریک» و در بازهی یک شبانهروز اتفاق میافتد. داستان با مضمونی متفاوت، در فرمی خاص و از نگاه سوم شخص روایت میشود.
با چند شخصیت مختلف روبرو هستیم که در طول داستان بهدلیل «ماجراجویی، ترس و یک مجسمه» سرنوشتشان به یکدیگر گره میخورد. کشیش پروتستانی که کهنه سرباز جنگ جهانی اول است و با وجودِ نازیها حضورِ خدا را در جهان احساس نمیکند؛ یک ماهیگیر بددهن و بدخلق که میان مسائل سیاسی و زندگی شخصی سرگردان است؛ دختر یهودی و ثروتمندی که در برابر وضعیت جدید سیاسی گیج شده است؛ پسر جوان شجاع و کمونیستی که عشقِ کتاب و آزاد اندیشی است؛ و در نهایت پسر نوجوانی که میل به کشف و جست و جو در جهان دارد و تحت تاثیر «هکلبری فین و تام سایر» است.
«زنگبار» با وجود حجم اندک، کتاب بسیار قابل توجهی است. فضای اختناق سیاسی در این داستان به بهترین وجهی به صورت غیرمستقیم و با استفاده از توصیف عناصر محیط طبیعی شکل میگیرد. کمتر دیالوگ مستقیم سیاسی در کتاب وجود دارد درحالیکه موقعیتهای پیچیده و سیاسی، همهی شخصیتها را درگیر کرده است. حضور پسر نوجوان و دختر در جایجای کتاب، لحن و بارِ عاطفی داستان را متناسب میکنند.
زنگبار، داستانی است لطیف و تاثیرگذار دربارهی "شکلدادن به سرنوشت، وجدان انسانی، لزوم خیرخواهی و مبارزه با جباریت".
زنگبار یا دلیل آخر داستانیست لطیف و تأثرانگیز در باب ایثار و ازخودگذشتگی، داستان آدمهایی که در عالم فکر و خیال و نظر یکسره با هم متفاوتند و آرمانهایشان گاه در تقابل با یکدیگر، اما در عالم عمل دست در دست هم میگذارند تا به قدر وسع خود در برابر نظام دهشتناکی بایستند که کمر به نابودیشان بسته است.
داستان درخشان «زنگبار» در شرایط ابتدای بهقدرترسیدن نازیها و هیتلر در یک بندرِ کوچک و خلوت به نام «رِریک» و در بازهی یک شبانهروز اتفاق میافتد. داستان با مضمونی متفاوت، در فرمی خاص و از نگاه سوم شخص روایت میشود.
با چند شخصیت مختلف روبرو هستیم که در طول داستان بهدلیل «ماجراجویی، ترس و یک مجسمه» سرنوشتشان به یکدیگر گره میخورد. کشیش پروتستانی که کهنه سرباز جنگ جهانی اول است و با وجودِ نازیها حضورِ خدا را در جهان احساس نمیکند؛ یک ماهیگیر بددهن و بدخلق که میان مسائل سیاسی و زندگی شخصی سرگردان است؛ دختر یهودی و ثروتمندی که در برابر وضعیت جدید سیاسی گیج شده است؛ پسر جوان شجاع و کمونیستی که عشقِ کتاب و آزاد اندیشی است؛ و در نهایت پسر نوجوانی که میل به کشف و جست و جو در جهان دارد و تحت تاثیر «هکلبری فین و تام سایر» است.
«زنگبار» با وجود حجم اندک، کتاب بسیار قابل توجهی است. فضای اختناق سیاسی در این داستان به بهترین وجهی به صورت غیرمستقیم و با استفاده از توصیف عناصر محیط طبیعی شکل میگیرد. کمتر دیالوگ مستقیم سیاسی در کتاب وجود دارد درحالیکه موقعیتهای پیچیده و سیاسی، همهی شخصیتها را درگیر کرده است. حضور پسر نوجوان و دختر در جایجای کتاب، لحن و بارِ عاطفی داستان را متناسب میکنند.
زنگبار، داستانی است لطیف و تاثیرگذار دربارهی "شکلدادن به سرنوشت، وجدان انسانی، لزوم خیرخواهی و مبارزه با جباریت".
بخشی از کتاب
تصمیم گرفت جسور باشد و گفت راستش را بخواهید، برای خود من هم فرقی نمیکند. از مراسم تأییدم به بعد، دیگر پا به کلیسا نگذاشتهام. خودم هم نمیدانم که به چیزی اعتقاد دارم یا نه. به خدا چرا! اعتقاد دارم. اما تازه چند سال پیش بود که فهمیدم یهودیام. بچه که بودم، فکر میکردم آلمانیام. اما مدتی است که میگویند یهودیام. ساکت شد و افزود این را میخواستم به شما بگویم تا پیش از آنکه احتمالا بخواهید مرا نجات دهید، خبر داشته باشید. اگر نمیخواهید مجبور نیستید نجاتم دهید.
گرگور گفت آهان، پس اینطور! فهمید که دختر دربارهی او چه گمان میکند، اما حوصله نداشت توضیح بدهد. برای اینکه خیال او را راحت کند، گفت: فرقی هم نمیکند. در دل گفت یعنی من باید به او بگویم که مسیحی نیستم و کمونیستم؟
گرگور گفت آهان، پس اینطور! فهمید که دختر دربارهی او چه گمان میکند، اما حوصله نداشت توضیح بدهد. برای اینکه خیال او را راحت کند، گفت: فرقی هم نمیکند. در دل گفت یعنی من باید به او بگویم که مسیحی نیستم و کمونیستم؟
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر