دیوان بیدل دهلوی (2جلدی)
(شعر فارسی،قرن 12ق،تصحیح:اکبر بهداروند)
موجود
ناشر | نگاه |
---|---|
مولف | بیدل دهلوی |
قطع | وزیری |
نوع جلد | زرکوب |
تعداد صفحات | 1400 |
شابک | 9789643514020 |
تاریخ ورود | 1384/08/29 |
نوبت چاپ | 7 |
سال چاپ | 1400 |
وزن (گرم) | 2230 |
کد کالا | 8545 |
قیمت پشت جلد | 8,250,000﷼ |
قیمت برای شما
8,250,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
اثر حاضر دیوان اشعار مولانا عبدالقادر بیدل دهلوی است، به تصحیح اکبر بهداروند. این کتاب با مقدمهای به قلم فاضل محترم، استاد خلیلالله خلیلی است. در قسمتی از مقدمه چنین میخوانیم:
بیدل مىخواهد در این ظرف محدود چنانکه مختص اوست هنر شاعرى خود را در فاخرترین پیرایه آشکار کند، کلمات آن شسته، ترکیبات آن خوشآهنگ باشد، محسنات معنوى و تناسبهاى لفظى را در آن به کار افکند ـ از محاورات و مثلهاى متداول و حتى مصطلحات محلى نیز استفاده نماید.
ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل فرزند میرزا عبدالخالق در سال ۱۰۵۴ه. ق. به دنیا آمد. او شاعر پارسیگوی است که از ترکان جغتائی ارلاس بدخشان بود؛ وی در پتنه در ایالت بهار هندوستان متولد شد و تربیت یافت و بیشتر عمر خود را در شاه جهانآباد دهلی به عزت و آزادی زندگی کرد و با اندیشههای ژرف آثار منظوم و منثور خود را ایجاد نمود.
بیدل مىخواهد در این ظرف محدود چنانکه مختص اوست هنر شاعرى خود را در فاخرترین پیرایه آشکار کند، کلمات آن شسته، ترکیبات آن خوشآهنگ باشد، محسنات معنوى و تناسبهاى لفظى را در آن به کار افکند ـ از محاورات و مثلهاى متداول و حتى مصطلحات محلى نیز استفاده نماید.
ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل فرزند میرزا عبدالخالق در سال ۱۰۵۴ه. ق. به دنیا آمد. او شاعر پارسیگوی است که از ترکان جغتائی ارلاس بدخشان بود؛ وی در پتنه در ایالت بهار هندوستان متولد شد و تربیت یافت و بیشتر عمر خود را در شاه جهانآباد دهلی به عزت و آزادی زندگی کرد و با اندیشههای ژرف آثار منظوم و منثور خود را ایجاد نمود.
بخشی از کتاب
دیده را باز به دیدار که حیران کردیم
که خلل در صف جمعیت مژگان کردیم
غیر وحشت نشد از نشئهی تحقیق بلند
می به ساغر مگر از چشم غزالان کردیم
رهزنی داشت اگر وادی بیمطلب عشق
عافیت بود که زندانی نسیان کردیم
موج ما یک شکن از خاک نجوشید بلند
بحر عجزیم که در آبله طوفان کردیم
حاصل از هستی موهوم نفس دزدیدن
اینقدر بود که بر آینه احسان کردیم
که خلل در صف جمعیت مژگان کردیم
غیر وحشت نشد از نشئهی تحقیق بلند
می به ساغر مگر از چشم غزالان کردیم
رهزنی داشت اگر وادی بیمطلب عشق
عافیت بود که زندانی نسیان کردیم
موج ما یک شکن از خاک نجوشید بلند
بحر عجزیم که در آبله طوفان کردیم
حاصل از هستی موهوم نفس دزدیدن
اینقدر بود که بر آینه احسان کردیم
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر