خسرو و شیرین
(داستان های فارسی،قرن 14،اقتباسی از الیاس بن یوسف نظامی)
موجود
ناشر | ایران شناسی |
---|---|
مولف | فریده گلبو |
قطع | پالتوئی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 192 |
شابک | 9786008351450 |
تاریخ ورود | 1400/10/14 |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1400 |
وزن (گرم) | 143 |
کد کالا | 109801 |
قیمت پشت جلد | 950,000﷼ |
قیمت برای شما
950,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
کتاب خسرو و شیرین اثری است از فریده گلبو برگرفته از منظومه نظامی که از سوی انتشارات ایران شناسی به چاپ رسیده است. اثر پیش رو ضمن روایت قصه خسرو و شیرین در قالب نثر به ارائه اطلاعاتی پیرامون این منظومه گران بهای فارسی و خالق آن می پردازد. این ماجرا از عشق میان خسرو پرویز که پادشاه بزرگ شاهنشاهی ساسانی است و شیرین، شاهزاده ارمنی که بعدها ملکه ارمنستان می شود حکایت دارد. عشقی که با ورود فرهاد و دل باختنش به شیرین دستخوش تغییرات و اتفاقاتی متفاوت می شود.
خسرو و شیرین را نظامی در قالب نظم به رشته تحریر درآورده و گلبو آن را به نثر بازگردانده و شرایطی را فراهم کرده تا مخاطب با متنی ساده تر رو به رو شود و این فرصت را در اختیار داشته باشد که با شخصیت های نامدار آن آشنا شود.
خسرو و شیرین را نظامی در قالب نظم به رشته تحریر درآورده و گلبو آن را به نثر بازگردانده و شرایطی را فراهم کرده تا مخاطب با متنی ساده تر رو به رو شود و این فرصت را در اختیار داشته باشد که با شخصیت های نامدار آن آشنا شود.
بخشی از کتاب
شیرین همچنان شرمناک و رمیده به زمین نگاه می کرد و در سکوتی طولانی و ژرف، بار دیگر دیو نفس و اهریمن هوس را به بند می کشید. فرشته نجات پارسایی، او را بر سر سوگندی که برای مهین بانو خورده بود، نگاه می داشت. کنیزان با دیدن چهره درهم کشیده شیرین و شکنج ابروی او و زیر نگاه سنگین شاه از آنان فاصله گرفتند و خود را با دف و گلاب دان و جام و گفت و گو سرگرم کردند. شاه برای شکستن سکوتی که بزم طربش را مخدوش می کرد و نیز برای تنگ تر کردن حلقه شکاری که در آرزوی آن بود، شکیبایی زیر پا نهاد و با لحنی که هم آزرده بود و هم گستاخ، گفت:
-چرا با مقوله وصل این همه بیگانه ای و همواره دوست داری آن را از دور نظاره کنی. اگر غرایز انسانی در تو نیست و از جنس فرشته یا نور هستی، پس بگذار فروغ رویت شب های مرا از شمع و چراغ بی نیاز کند. بیا و چون آب حیات در ظلمت شب، زندگانی تازه ام بخش و با دم مسیحایی خود افسردگی را از جانم بزدای. این همه حذر کردن از ما و این همه دریغ داشتن به شاه، شاهی که در خلوت غلام تو خواهد بود، برای چیست؟ هرچه از عمر پیشین ما رفته است گو برو، بیا تا روز از نو و روزی از نو بسازیم. وگرنه به من بگو خاصیت ابری که هرگز نبارد و درختی که هیچ گاه میوه ندهد و عشقی که همواره از وصل گریزان باشد، چیست؟ اگر به خود نمی اندیشی، ساعتی به فکر من دل سوخته باش و از این همه شیرینی که در وجود خویش ذخیره داری اندکی هم به کام من بچشان.
شیرین زیر بارش کلمات آتشین، صریح و بی پروای شاه حال غریبی عارضش شده بود. از یک سو شدت عشق، عقل او را به سرکشی وا می داشت و از سوی دیگر شرم و خشم، تند خویش کرده بود. عقیق لب به الماس دندان می گزید و ماه رخسار در پس خرمن گیسو می پوشاند.
-چرا با مقوله وصل این همه بیگانه ای و همواره دوست داری آن را از دور نظاره کنی. اگر غرایز انسانی در تو نیست و از جنس فرشته یا نور هستی، پس بگذار فروغ رویت شب های مرا از شمع و چراغ بی نیاز کند. بیا و چون آب حیات در ظلمت شب، زندگانی تازه ام بخش و با دم مسیحایی خود افسردگی را از جانم بزدای. این همه حذر کردن از ما و این همه دریغ داشتن به شاه، شاهی که در خلوت غلام تو خواهد بود، برای چیست؟ هرچه از عمر پیشین ما رفته است گو برو، بیا تا روز از نو و روزی از نو بسازیم. وگرنه به من بگو خاصیت ابری که هرگز نبارد و درختی که هیچ گاه میوه ندهد و عشقی که همواره از وصل گریزان باشد، چیست؟ اگر به خود نمی اندیشی، ساعتی به فکر من دل سوخته باش و از این همه شیرینی که در وجود خویش ذخیره داری اندکی هم به کام من بچشان.
شیرین زیر بارش کلمات آتشین، صریح و بی پروای شاه حال غریبی عارضش شده بود. از یک سو شدت عشق، عقل او را به سرکشی وا می داشت و از سوی دیگر شرم و خشم، تند خویش کرده بود. عقیق لب به الماس دندان می گزید و ماه رخسار در پس خرمن گیسو می پوشاند.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر