خانم بئاته و پسرش
(داستان های کوتاه آلمانی،قرن 19م)
موجود
ناشر | ماهی |
---|---|
مولف | آرتور شنیتسلر |
مترجم | علی اصغر حداد |
قطع | جیبی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 176 |
شابک | 9789642093243 |
تاریخ ورود | 1400/10/25 |
نوبت چاپ | 3 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 114 |
کد کالا | 110053 |
قیمت پشت جلد | 850,000﷼ |
قیمت برای شما
850,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
کتاب خانم بئاته و پسرش، اثر آرتور شنیتسلر است با ترجمه ی علی اصغر حداد و چاپ انتشارات ماهی.
شخصیت اصلی داستان کتاب پیش رو زنی میانسال به نام بئاتریس است که شوهرش را سال ها پیش از دست داده و پس از مرگ او، به تمام خواستگاران خود بی اعتنایی می کند؛ چرا که زندگی خود را وقف پسرش کرده است. اما زمانی که زن قصد ازدواج مجدد می کند، نگران این است که از پسر 17 ساله اش رفتار ناشایستی سربزند که عواقبی جبران ناپذیر به دنبال بیاورد و موجب تباهی جوانی اش شود. این اثر کشمکش های درونی میان شخصیت های داستان را به تصویر می کشد که هرکدام به دنبال راه چاره ای برای حل مسائل و مشکلات خود هستند و برای زندگی خود تقلا می کنند.
شخصیت اصلی داستان کتاب پیش رو زنی میانسال به نام بئاتریس است که شوهرش را سال ها پیش از دست داده و پس از مرگ او، به تمام خواستگاران خود بی اعتنایی می کند؛ چرا که زندگی خود را وقف پسرش کرده است. اما زمانی که زن قصد ازدواج مجدد می کند، نگران این است که از پسر 17 ساله اش رفتار ناشایستی سربزند که عواقبی جبران ناپذیر به دنبال بیاورد و موجب تباهی جوانی اش شود. این اثر کشمکش های درونی میان شخصیت های داستان را به تصویر می کشد که هرکدام به دنبال راه چاره ای برای حل مسائل و مشکلات خود هستند و برای زندگی خود تقلا می کنند.
بخشی از کتاب
با عجله از آن ها جدا شد و از راه رفته برگشت. حس کرد معمار و همسرش که ایستاده بودند، با نگاه تقریبا تا جلوی ویلا تعقیبش کردند، ویلایی که آربسباخر ده سال پیش برای فردیناند هاینولد، دوست و رفیق شکارش، ساخته بود. بئاته جلوی ویلا وارد جاده ی باریک کالسکه رویی شد که با شیبی نسبتا تند از مقابل خانه های ساده ی روستایی می گذشت و به طرف پستخانه می رفت. اما پیش از عبور از روی خط آهن، مجبور شد مدتی صبر کند، چون قطار داشت از ایستگاه بیرون می آمد. تازه حالا یادش آمد که در پستخانه کاری ندارد، بلکه آمده است با بارونس گفت و گو کند. ولی حالا که می دانست پسرکش با کتاب هایش آن بالا در جنگل است، این گفت و گو دیگر به اندازه ی یک ساعت پیش فوری و فوتی به نظر نمی رسید... از روی خط آهن عبور کرد و در ایستگاه قطار با ازدحامی روبه رو شد که معمولا ورود قطار با خود می آورد. دو کالسکه ی هتل دریاچه و پستهوف داشتند سر و صدا کنان با مسافرانشان راه می افتادند. دیگر از راه رسیده ها، با باربرهایی که از پشت سر می آمدند، همه هیجان زده و خوشحال، خیل گردشگرانی همه آسوده خاطر و خوشرو، از چپ و راست راه بئاته را قطع می کردند. بئاته لبخندزنان دید که چطور افراد یک خانواده- پدر، مادر، سه بچه، پرستار بچه ها و خدمتکار خانه با کیف و چمدان، چتر و چوبدست و همین طور توله سگی وحشت زده- سعی می کردند همگی در یک درشکه برای خود جا باز کنند. از داخل درشکه ای دیگر، زن و شوهری با شور و حرارت بیش از اندازه ی مسافران تابستانی به روستا آمده رو به بئاته دست تکان دادند. مختصر آشنایی بئاته با آن ها به سال گذشته برمی گشت.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر