خالکوبی پرنده
(داستان های عربی،قرن21م،نامزد نهایی جایزه بوکر عربی2021)
موجود
ناشر | روزنه |
---|---|
مولف | دنیا میخائیل |
مترجم | حمیدرضا مهاجرانی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 292 |
شابک | 9782000937241 |
تاریخ ورود | 1400/06/06 |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1400 |
وزن (گرم) | 293 |
کد کالا | 106320 |
قیمت پشت جلد | 2,100,000﷼ |
قیمت برای شما
2,100,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
هنگامی که در سال 2014 نویسنده متوجه میشود در زادگاهش عراق و کشور سوریه در دورانی که بهاصطلاح دوران مدرن نامیده میشود، زنانی اسیر به دست یکی از موحشترین و دیوصفتترین گروههای تروریستی به فروش گذاشته میشوند، تصمیم میگیرد به عراق باز گردد تا از نزدیک زندگی دشوار زنان سرزمینش را مشاهده و لمس کند. او در خالکوبی پرنده تمرکز خود را بر زندگی چنین زنانی معطوف کرده و تلاش کرده تا فراتر از آنچه که در کتابهای تاریخی تنها برای بیان آنچه بر مردم گذشته آن هم بهشکلی موجز از چنین اتفاقاتی سخن گفته میشود، این مسئله را مورد توجه قرار دهد و تصویری حقیقی از زندگی در چنین شرایطی بیافریند تا هم مسئلهی درد و رنج این زنان بازگو شود و هم چهرهی منفور داعشیان بیش از گذشته نمایان گردد.
بخشی از کتاب
از این جمعه تا آن جمعه یکی از طولانیترین هفتههایی بود که الیاس در عمرش از سر گذراند. عشقش به هلن از یک سو و این احتمال که به خواستگاری آن تاجر انجیر جواب مثبت بدهد از سوی دیگر او را چنان غرق در صحرای سرگردانی کرده بود که پرنده خواب از چشمانش پرید. گاهی برای آنکه خواب به سراغش بیاید به مطالعه روی میآورد تا آنکه شب پنجشنبه یک شماره از مجله به دستش رسید و او همانطور دارزکش در رختخواب شروع به ورق زدنش کرد. هرچند به ستارهشناسی اعتقاد نداشت و اصلا طرفش نمیرفت ولی آن روز در صفحه فالبینی دلش میخواست ستارهای را ببیند که میلیونها مایل از او فاصله داشت. برای همین شروع به خواندن صفحه طالعبینی کرد. فالش میگفت که با مال و ثروت و خوش بیاری رو در رو خواهد شد. در ذهنش احتمالات زیاد و گاه آزاردهندهای میداد. مثلا اینکه جمعه به حلیقی میرود و آن وقت کاک شمو از او میخواهد که شب را بماند تا در مراسم عروسی هلن شرکت کند. احساس کرد گلویش خشک شده برای همین از رختخواب بلند شد و به آشپزخانه رفت. بعد از آنکه یک لیوان آب برای خودش ریخت به سمت قفس کبک ماده رفت. احساس کرد که آن پرنده در قفس به تنگ آمده. با زبان دل به کبک گفت: «نذر میکنم که اگر هلن مال من شود تو را آزاد کنم.» اما او صبر نکرد تا هلن ما او شود تا بعد نذرش را ادا کند. صبح زود که از خواب بیدار شد به آشپزخانه رفت، طبق عادت همیشه برای کبک آب و دانه ریخت و وقتی مطمئن شد پرنده سیر خورده و آشامیده در قفس را باز کرد تا بیرون بیاید. الیاس یک دقیقهای صبر کرد ولی پرنده از قفس خارج نشد. خودش پرنده را بیرون آورد در حالی که فکر میکرد زندگی خارج از قفس برای او خطرناکتر از زندگی در قفس باشد ولی شایستهی زندگی است.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر