جاسوس
(داستانهای برزیلی،قرن 20م)
ناموجود
ناشر | ثالث |
---|---|
مولف | پائولو کوئیلو |
مترجم | رفیع رفیعی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 170 |
شابک | 9786004052672 |
تاریخ ورود | 1397/10/10 |
نوبت چاپ | 7 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 150 |
کد کالا | 72519 |
قیمت پشت جلد | 1,600,000﷼ |
این کالا اکنون قابل سفارش نیست
درباره کتاب
وقتی با دشمنت نزد قاضی میروی، در راه بهوش باش که ممکن است تو را از دشمنت تحویل بگیرند و نزد قاضی ببرند، قاضی تو را تحویل افسر دهد و افسر تو را به زندان افکند.
من به تو میگویم تا آخرین پشیزی را که داری نپردازی از آنجا بیرون نخواهی آمد.
کتاب جاسوس اثری است از پائولو کوئیلو به ترجمهی رفیع رفیعی و چاپ انتشارات ثالث. نویسنده در رمان حاضر کوشیده است که زندگی ماتا هاری را براساس واقعیت به خواننده نشان دهد البته او ناگزیر به ایجاد تغییراتی در قسمتهایی از داستان شده است. داستان از زبان ماتا هاری روایت میشود؛ زن افسونگری که به اتهام جاسوسی علیه فرانسه برای آلمانیها، مقابل جوخه اعدام ایستاد و جانش را از دست داد.
من به تو میگویم تا آخرین پشیزی را که داری نپردازی از آنجا بیرون نخواهی آمد.
کتاب جاسوس اثری است از پائولو کوئیلو به ترجمهی رفیع رفیعی و چاپ انتشارات ثالث. نویسنده در رمان حاضر کوشیده است که زندگی ماتا هاری را براساس واقعیت به خواننده نشان دهد البته او ناگزیر به ایجاد تغییراتی در قسمتهایی از داستان شده است. داستان از زبان ماتا هاری روایت میشود؛ زن افسونگری که به اتهام جاسوسی علیه فرانسه برای آلمانیها، مقابل جوخه اعدام ایستاد و جانش را از دست داد.
بخشی از کتاب
راهبهها دربارۀ خدا صحبت نمیکنند و مرا به خاطر آنچه جامعه آن را «گناهان شهوانی» میخواند، محکوم نمیکنند. آنها معمولا یکیدو کلمه میگویند و آنگاه خاطرات از دهانم بیرون میریزند. گویی میخواهم به گذشته برگردم و در این رودخانه که به عقب جریان دارد غوطهور شوم.
یکی از آنها از من پرسید: «اگر خداوند فرصت دیگری به تو بدهد، آیا رویهای متفاوت در پیش خواهی گرفت؟» من گفتم: «بله» اما اگر راستش را بخواهی، نمیدانم. آنچه من میدانم این است که قلبی که اکنون در سینۀ من میتپد، به شهر ارواح تبدیل شده است. شهری که ساکنانش اغراض نفسانی، شور و شوق، تنهایی، شرم، غرور، خیانت و غم هستند. نمیتوانم از دست هیچکدامشان خود را رها کنم. حتی وقتی به حال خود تاسف میخورم و در سکوت اشک میریزم، نمیتوانم خود را از هیچ کدامشان رها کنم. من زنیام که در زمانی نامناسب به دنیا آمدم. زمانی که برای درست کردن آن هیچ کاری نمیتوان کرد. نمیدانم آیا در آینده مرا به یاد خواهند آورد؟ اما اگر چنین شود، چهبسا آینده هرگز به چشم یک قربانی به من نگاه نکند؛ بلکه به چشم کسی به من بنگرند که با شجاعت جلو رفت و بدون واهمه بهای آنچه را که باید میپرداخت، تادیه کرد.
یکی از آنها از من پرسید: «اگر خداوند فرصت دیگری به تو بدهد، آیا رویهای متفاوت در پیش خواهی گرفت؟» من گفتم: «بله» اما اگر راستش را بخواهی، نمیدانم. آنچه من میدانم این است که قلبی که اکنون در سینۀ من میتپد، به شهر ارواح تبدیل شده است. شهری که ساکنانش اغراض نفسانی، شور و شوق، تنهایی، شرم، غرور، خیانت و غم هستند. نمیتوانم از دست هیچکدامشان خود را رها کنم. حتی وقتی به حال خود تاسف میخورم و در سکوت اشک میریزم، نمیتوانم خود را از هیچ کدامشان رها کنم. من زنیام که در زمانی نامناسب به دنیا آمدم. زمانی که برای درست کردن آن هیچ کاری نمیتوان کرد. نمیدانم آیا در آینده مرا به یاد خواهند آورد؟ اما اگر چنین شود، چهبسا آینده هرگز به چشم یک قربانی به من نگاه نکند؛ بلکه به چشم کسی به من بنگرند که با شجاعت جلو رفت و بدون واهمه بهای آنچه را که باید میپرداخت، تادیه کرد.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر