بد (ادبیات مدرن جهان،چشم و چراغ89)
(داستان های فرانسه،قرن20م)
موجود
ناشر | نگاه |
---|---|
مولف | سدریک بانل |
مترجم | ابوالفضل الله دادی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 392 |
شابک | 9782000722823 |
تاریخ ورود | 1398/01/27 |
نوبت چاپ | 2 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 372 |
کد کالا | 76666 |
قیمت پشت جلد | 3,250,000﷼ |
قیمت برای شما
3,250,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
سدریک بانل در رمان بد _دومین اثرش که در افغانستان میگذرد_ اسامه قندار، کارآگاه محبوب رمان “مرد کابل” را در برابر پروندهی پیچیدهی دیگری قرار میدهد.
مردی بیگانه پا به افغانستان گذاشته که در زمینهی مواد مخدر فرمولی انقلابی کشف کرده و البته نیازهای غیرطبیعیاش را با تجاوز و قتل دخترکان کمسنوسال افغان رفع میکند.
بدریه آخرین قربانی اوست که پلیس میکوشد نجاتش دهد. از یک سو قندار و گروهش بهدنبال بهدامانداختن این مرد منحرف هستند و از سوی دیگر مافیای ایتالیا.
سران مافیا با گروگانگیری خانوادهی یک پلیس قدیمی فرانسوی به نام نیکول لاگونا که تبحر خاصی در دستگیری مجرمان فراری دارد، میکوشند مرد را یافته و فرمول او را تصاحب کرده یا از بین ببرند تا امپراطوریشان محفوظ بماند.
بانل در بد بهخوبی لایههای پیچیدهی زندگی در جامعهی افغانستان را نشان داده و میکوشد جایگاه زن امروز افغان را در این کشور ترسیم کند.
مردی بیگانه پا به افغانستان گذاشته که در زمینهی مواد مخدر فرمولی انقلابی کشف کرده و البته نیازهای غیرطبیعیاش را با تجاوز و قتل دخترکان کمسنوسال افغان رفع میکند.
بدریه آخرین قربانی اوست که پلیس میکوشد نجاتش دهد. از یک سو قندار و گروهش بهدنبال بهدامانداختن این مرد منحرف هستند و از سوی دیگر مافیای ایتالیا.
سران مافیا با گروگانگیری خانوادهی یک پلیس قدیمی فرانسوی به نام نیکول لاگونا که تبحر خاصی در دستگیری مجرمان فراری دارد، میکوشند مرد را یافته و فرمول او را تصاحب کرده یا از بین ببرند تا امپراطوریشان محفوظ بماند.
بانل در بد بهخوبی لایههای پیچیدهی زندگی در جامعهی افغانستان را نشان داده و میکوشد جایگاه زن امروز افغان را در این کشور ترسیم کند.
بخشی از کتاب
وقتی ساعت زنگ بزند، دیگر نه زیبایی وجود دارد و نه نجابت. فقط بُرندگی مرگ در ابتذال زنندهاش باقی میماند. این فکر وقتی به ذهن اُسامه قندار، رئیس پلیس جنایی کابل خطور کرد که در حالِ تماشای جسد عریان دخترک بود. جسد با دستهای از هم باز شده روی تلی از زبالهها، دقیقا پشتِ ورودیِ پارک افتاده بود. کسی کهنهای بین پاهایش انداخته بود و به نظر میرسید چشمانش به آسمان مینگرد. صورت بیضیشکل، چشمهای بادامی کاملا باز و گیسوان سیاه، پرپشت و انبوه. اُسامه با خودش فکر کرد دخترک زیادی کوچک است که آنجا دراز شده باشد. خیلی کوچک است برای اینکه راه تاریکی را در پیش بگیرد.
گلبدین، معاونش گفت: «این سوّمیه. فکر میکنید مثل فیلمهای آمریکایی با قاتلی سریالی سروکار داریم؟»
اُسامه که هنوز روی جسد خم شده بود پاسخ داد: «دقیقا همین احساس رو دارم. هویتش برامون مشخصه؟»
_ این بار بله. یکی از زنهای محلّه شناساییاش کرد. (گلبدین دفترچه یادداشت همیشگیاش را بیرون آورد.) اسمش ادیبه آلتسنگوی و ده سالشه. پدر و مادرش کمی بالاتر تو محلهی زاغهنشین زندگی میکنن. براساس اظهارنظر همسایهها، پدرش تو گورستان کار میکنه و مادرش تو ادارهی پُست پیشخدمته. مادر هزاره است و پدر تاجیک. ده سالی میشه تو کابل زندگی میکنن.»
گلبدین، معاونش گفت: «این سوّمیه. فکر میکنید مثل فیلمهای آمریکایی با قاتلی سریالی سروکار داریم؟»
اُسامه که هنوز روی جسد خم شده بود پاسخ داد: «دقیقا همین احساس رو دارم. هویتش برامون مشخصه؟»
_ این بار بله. یکی از زنهای محلّه شناساییاش کرد. (گلبدین دفترچه یادداشت همیشگیاش را بیرون آورد.) اسمش ادیبه آلتسنگوی و ده سالشه. پدر و مادرش کمی بالاتر تو محلهی زاغهنشین زندگی میکنن. براساس اظهارنظر همسایهها، پدرش تو گورستان کار میکنه و مادرش تو ادارهی پُست پیشخدمته. مادر هزاره است و پدر تاجیک. ده سالی میشه تو کابل زندگی میکنن.»
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر