اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

گناه سفید

وضعیت: موجود
امتیاز:
ناشر
گروه بندی
قطع

رقعی

نوع جلد

شمیز

تعداد صفحات

428

شابک

9786227365283

نوبت چاپ

1

سال چاپ

1400

وزن

379

کد محصول

104732

قیمت پشت جلد

2500000


مشخصات تکمیلی :

(داستان های فارسی،قرن 14)

تاریخ ورود محصول: 1400/04/12

قیمت برای شما: 2500000ریال

توضیحات

کتاب گناه سفید اثری است از زهرا علیپور به چاپ انتشارات یوپا.

آیدا، دختری آواره که با اعتیاد دست و پنجه نرم می کند، به طمع به دست آوردن پول و مواد، طبق برنامه ای از پیش تعیین شده، وارد زندگی پسری محجوب به نام علی می شود.

او که دائم توسط مافوقش، ماهان، مورد تهدید قرار می گیرد، باید هرچه زودتر علی را در دام گناه بیندازد، نقشه ای شوم که با لطف، بزرگی و معرفت این پسر و خدایش منافات دارد، اما دخترک باید برای نجات جان خود ومادر مریضش انجامش دهد.

گناه سفید، داستانی است اجتماعی، عاشقانه و پرماجرا درباره ی دختری تنها و آسیب دیده که بر سر دوراهی عشق و مرگ ایستاده است.

گزیده ای از کتاب

یکدفعه بی بی سادات انگار که از چیزی کلافه باشد به ساعت خیره می شود. کمی سکوت میکند اما یکدفعه طاقتش تمام می شود و با لحنی مهربان خطاب به علی می گوید.

-پسرم تو دم در به من نگفتی میخوای بری یک سر به حاج آقا توسلی بزنی؟

علی متعجب سرش را از گوشی بیرون می آورد.

-ااآره..

بی بی سادات لبخند موذیانه ای میزند.

-خب پس چرا نرفتی؟

-یادم رفت بی بی سادات.. الان میرم..

از جایش بلند می شود و به سمت در می رود.

-چیزی لازم ندارید بی بی سادات؟

نگاهم را به علی می اندازم و به تعللش لبخندی میزنم. انگار برای رفتن از خانه مردد بود.

-نه مادرجانم.. چیزی نمی خوایم که.. قبل رفتنت پرسیدی گفتم دستت درد نکنه..

به طعنه های بی بی لبخندی میزنم. به زبان بی زبانی می خواست زیر زبان علی را بکشد بیرون..

من هم کنجکاو و کمی شاداب به حرف های آن ها گوش سپرده بودم. نمیدانم چرا انقدر حس خوبی به من منتقل شده بود. اما هرچه که بود عجیب دوست داشتم این حس را..

این تردید را..

و عجیب دوست داشتم این نرفتن های علی را مرتبط با خودم تعبیر کنم.

یکدفعه به افکارم نهیب میزنم. آیدا؟

حواست هست داری چه می گویی؟

حواست هست داری در مورد که می گویی؟

حواست هست او کیست؟

خب باشد..

مگر من دل ندارم؟

مگر دست خود آدم است عاشق شدن؟

مگر دست خود آدم است دل سپردن و اسیر شدن؟

یکدفعه لبخندی عمیق روی لبم می نشیند..

یعنی باید باور میکردم؟ این حس های خوبی که داشتم، همه و همه اش یک چیز را فریاد میزنند؟!

آن هم چی؟

«تو عاشق شدی!؟»

من پیر فنا بدم جوانم کردی.

من مرده بدم ز زندگانم کردی.

می ترسیدم که گم شوم در ره تو.

اکنون نشوم گم که نشانم کردی.

محصولات مشابه