کشف المحجوب
وزیری
زرکوب
1154
9789641218722
13
1400
1796
104015
2400000
(سرگذشتنامه عارفان نثر فارسی،مقدمه،تصحیح:محمود عابدی)
کتاب کشف المحجوب: اثر ابوالحسن علی بن عثمان هجویری است با مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمود عابدی و چاپ انتشارات سروش.
این اثر یکی از قدیمی ترین و معتبرترین کتاب هایی است که به زبان فارسی پیرامون تصوف نوشته شده و ویژگی های نثر دوره اول زبان فارسی را داراست. کتاب از جهت محتوا بر مسائل تصوف و معرفی بزرگان فرق صوفیه، پرداخته است. این اثر از مهم ترین کتاب های صوفیه است، که مولف در آن به پاسخ پرسش های درستی درباره ی طریقت تصوف و کیفیت مقامات و معاملات آن اشاره دارد. کتاب حاضر در ابتدا به شرح حال زندگی هجویری و سپس به بیان طریقت تصوف و شرح احوال اشخاص، پرداخته است.
اویس قرنی، رضی الله عنه
و چون عمر- رضی الله عنه- از بعد وفات پیغمبر، علیه السلام- به مکه آمد، و امیر المومنین علی با وی بود، اندر میان خطبه گفت: « یا اهل نجد، قوموا» اهل نجد برخاستند. گفت: « از قرن کسی هست میان شما؟» گفتند: «بلی» قومی را بدو فرستادند. امیرالمونین عمر- رضی الله عنه- خبر اویس از ایشان بپرسید. گفتند: « دیوانه ای هست، اویس نام، که اندر آبادانیها نیاید و با کس صحبت نکند و آنچه مردمان خورند نخورد و غم و شادی نداند. چون مردمان بخندند، وی بگرید و چون بگریند، وی بخندد.» گفت: « وی را می خواهم.» گفتند: « به صحراست به نزدیک اشتران ما.» امیرین- رضی الله عنهما- برخاستند و به نزدیک ترین وی شدند. وی را یافتند در نماز استاده. بنشستند تا فارغ شد و بر ایشان سلام گفت و نشان پهلو و کف دست بدیشان نمود تا ایشان را معلوم شد. از وی دعا خواستند و سلام پیغمبر- علیه السلام – بدو برسانیدند و به دعای امت وصیت کردند، و زمانی پیش وی ببودند. تا گفت: « رنجه گشتید. اکنون بازگردید که قیامت نزدیک است. آنگاه ما را دیدار بود که مر آن را بازگشتن نبود؛ که من اکنون به ساختن برگ راه قیامت مشغولم.»
و چون اهل قرن بازگشتند، وی را حرمتی و جاهی پدیدار آمد اندر میانه ایشان. وی از آنجا برفت و به کوفه آمد. و هرم بن حیان- رضی الله عنه- روزی وی را بدید، و از پس آن هیچ کسش دیگر ندید، تا به وقت فتن حروب امیرالمومنین علی- کرم الله وجهه- بیامد و بر موافقت علی با اعدای وی حرب همی کرد تا روز حرب صفین شهادت یافت. عاش حمیدا ومات شهیدا.
از وی روایت آرند که گفت: « السلامه فی الوحده.»
سلامت اندر تنهایی بود؛ از آن که دل کسی که تنها بود از اندیشه غیر رسته بود و اندر جمله احوال از خلق نومید گشته؛ تا از جمله آفت ایشان سلامت یافته و روی از جمله ایشان برتافته.