اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

کاپیتان زیرشلواری 5 (و خشم زن شرور)

وضعیت: موجود
امتیاز:
گروه بندی
قطع

رقعی

نوع جلد

شمیز

تعداد صفحات

168

شابک

9786226877428

نوبت چاپ

1

سال چاپ

1400

وزن

161

کد محصول

106688

قیمت پشت جلد

850000


مشخصات تکمیلی :

(داستان های کودکان انگلیسی،قرن 20م،مناسب 8تا12سال)

تاریخ ورود محصول: 1400/06/20

قیمت برای شما: 850000ریال

توضیحات

کتاب کاپیتان زیرشلواری5 ( و خشم زن شرور)، اثر دیو پیلکی است با ترجمه ی فاطمه باقری و چاپ انتشارات آرشیو روز.

کتاب حاضر داستان درگیری، دردسر، قهقهه و روایتی تصویری است که ماجراهای زیادی همراه با شوخی و خنده دارد. شخصیت های اصلی داستان «هارولد و جورج»، مدیری به نام کراپ دارند که با یک بشکن زدن به کاپیتان زیرشلواری تبدیل می شود و با آب ریختن بر روی صورتش دومرتبه به آقای کراپ تبدیل می شود. در جلد حاضر، جورج و هارولد که از قوه ی تخیل بسیار زیادی برخوردار هستند، از این قدرت در برابر خشم زن دیوانه و شرور برای نجات انسانها استفاده می کنند.

گزیده ای از کتاب

شروع مهمانی بازنشستگی خانم ریبل، افتضاح بود. او ابتدا، بچه های کلاس را به خواندن آوازی بی مزه و لوس مجبور کرد. سپس به قدری بر سر بچه ها به خاطر آواز ناهماهنگشان فریاد کشید که بستنی های پنیر سویا کاملا آب شدند.

با این حال آن ها مجبور بودند آن بستنی های آب شده را بخورند.

بعد، بچه ها کارت های تبریکشان را تحویل دادند. خانم ریپل چند تا از کارت های بچه ها را به خاطر این که اشتباها پروانه های شان را خال دار کشیده بودند پاره کرد. پسر بدشانسی که خورشید خوشحالی روی کارت تبریکش کشیده بود، مجبور شد برای تنبیه گوشه ی دیوار بایستد. سرانجام، آقای کراپ جلو رفت و کارت تبریکی را که از دست هارولد قاپیده بود به خانم ریبل تحویل داد.

او با ادب و نزاکت تمام گفت: «من برای این کارت خیلی زحمت کشیدم.»

خانم ریبل پاکت را باز کرد و متن کارت را با صدای بلند خواند:

خانم ریبل با چشمانی از حدقه درآمده گفت: «شما خانم بسیار محترمی هستید!»

بچه ها فریاد زدند: «اووووووه ه ه ه!»

سپس کارت را باز کرد و داخلش را خواند: «آیا شما مایلید با من ازدواج کنید؟ امضا، آقای کراپ»

بچه ها فریاد زدند: «اوووووو ه ه ه ه !»

معلم ها نفسشان را در سینه حبس کردند. سکوتی در اتاق حکمفرما شد. خانم ریبل با عصبانیت به آقای کراپ که رنگش پریده بود و به شدت داشت عرق می ریخت نگاه کرد.

آقای کراپ سعی کرد حرفی بزند. سعی کرد به خانم ریبل بگوید که همه ی این ها یک اشتباه بزرگ است. او سعی کرد چیزی بگوید… اما تنها چیزی که از دهانش بیرون می آمد، این عبارات بود: «ب-ب-بوبا-بوبا-هب-هوبا-هوبا-واه-واه.»

آقای مینر همان طور که با دست شانه های آقای کراپ عرق کرده را تکان می داد، گفت: «ام م م م، تبریک می گم.»

خانم آندروپ فریاد زد: «منم تبریک می گم! این بهترین عروسی تو کل دنیا می شه! ما می تونیم همینجا توی مدرسه جشن رو برگزار کنیم…

شنبه آینده! من همه چیز رو برنامه ریزی می کنم! شما پرنده های عاشق نمی خواد نگران چیزی باشین!»

Array