کاراوال 3 (پایان)
رقعی
شمیز
455
9786222191054
3
1400-11-04
1400
428
94774
1940000
(داستان های کودکان انگلیسی،قرن 21م،مناسب بالای 17سال،بازبینی و تصحیح:نازنین نخعی،علیرضا نجاتی،بازخوان:فاطمه آزادفرشته،تصویرگر:سعید فرهنگیان)
کتاب پایان، سومین جلد از مجموعه ی کاراوال به قلم استفنی گاربر، ترجمه ی محمدصالح نورانی زاده و چاپ انتشارات باژ است.
بعد از آزادسازی اجل ها از میان ورق های سرنوشت توسط اسطوره که برای نجات جان تلا صورت گرفته بود، جادوی اسطوره رفته رفته ضعیف تر می شود، این درحالی است که او به زودی صاحب تاج و تخت کشور خواهد شد. اسطوره برای از بین بردن اجل ها تنها یک راه دارد؛ آن هم اینکه ستاره ی فتاده را که تمام اجل ها را خلق کرده از بین ببرد.
از طرفی تلا نیز که مادرش توسط ستاره ی فتاده کشته شده است، تنها به انتقام و کشتن او فکر می کند.
آن دو باید برای نابودی ستاره ی فتاده نقطه ضعف او را پیدا کنند. نقطه ضعف ستاره ی فتاده همان نقطه ضعف اسطوره یعنی عشق است.
اجل ها اگر عاشق شوند نامیرایی شان از دست می رود.
مشخصا ستاره ی فتاده از همان هایی است که برای جلوگیری از عاشق شدن، انسان مورد نظرش را می کشد.
به هرکس که می رسید فریاد می زد: « شهر رو ترک کنین! فرار کنین!» مطمئن نبود که جز این دو، اجل دیگری هم آن نزدیکی ها باشند یا نه؛ اما اگر به قصد کشتن وارث النتاین آمده بودند، مطمئنا از دیده و شناخته شدن نمی ترسیدند. احتمالا پس از اینجا، قصر را هم تصرف می کردند. قصر برخلاف محیط بیرونش، هنوز می درخشید و از خشونت های رخ داده آسیبی ندیده بود. البته فعلا. وقتی اجل ها قصر و بعد امپراتوری را به تصرف خود درمی آوردند، تمام فواره ها به احتمال زیاد پر از خون می شد.
دستی سفت شانه ی تلا را چسبید. «چی کار می کنی؟»
تلا حتی با آنکه صاحب صدا را شناخته بود، آماده ی مبارزه شد. صدا لهجه ای آرام و آهنگین داشت و کمی می لرزید. جولیان.
به سختی می شد صورتش را در تاریکی دید. اما از فشار انگشتانش به شانه ی تلا می شد می فهمید که خودش می داند چه اتفاقی افتاده.
تلا گفت: «باید برگردیم توی هزارتو و جسدش رو بیاریم.»
«تلا.» جولیان شانه ی او را فشرد. «برادرم دیگه مرده.»
«اما به زندگی برمی گرده… مگه نه؟» سعی کرد دست جولیان را از شانه اش جدا کند، اما شاید فقط داشت به خود می لرزید.
-او نامیراست. پس برمی گرده.
-چرا انگار مطمئن نیستی؟
– چون فعلا می خوام جون تو رو نجات بدم. مجبورم کرد قسم بخورم که اگه زمانی چنین اتفاقی براش افتاد، تو رو ببرم یه جای امن.
جولیان شانه ی تلا را رها کرد و بازوی او را گرفت و به سمت مخالف قصر کشیدش.