چرا نمی آیی با من زندگی کنی؟وقتش است (مجموعه داستان)
رقعی
شمیز
144
9789643379513
2
1401-03-04
1401
165
63660
490000
(برگزیدگان جایزه ا.هنری 1992)
اثری است از گروهی از نویسندگان به ترجمۀ لیدا طرزی و چاپ انتشارات نیستان. کتاب حاضر دربردارندۀ مجموعه داستان های برگزیده جایزۀ اُ. هنری می باشد. عناوین این داستان ها عبارتند از: دکور، چرا نمی آیی با من زندگی کنی؟وقتش است، زبان دوم، ایستگاه های بین راه، تقدیم به…، صنوبر آبی، گروه شاهد، گم شده در لُس آنجلس، سوغات نیکاراگوآ و بچه، بچه، بچه.
مارتین از درنده خویی بچه مات و مبهوت مانده بود. یک بچه فسقلی و آن همه اراده. می خواهم، می خواهم، می خواهم. اگر جولیا فورا برش ندارد و شیرش ندهد، گریه اش دنیا را برمی دارد، صورت کوچکش کبود می شود و آن قدر جیغ می زند که نفسش می رود. بعد وسط جیغ و فریادش مکث می کند، نفس می گیرد و بلندتر از قبل زر می زند. مارتین قبلا شنیده بود بعضی از بچه ها گریه می کنند تا خوابشان ببرد ولی بچه ناقلای آن ها آن کار را نمی کند. وقتی جولیا بغلش می کند ساکت می شود منتظر می ماند که شیر بخورد. جولیا خنده کنان می گوید: «صبر کن! صبر کن.» و به صندلی گهواره ای می رود و آماده شیر دادن می شود. بچه کاملا ساکت می شود ولی سر تا پایش از اراده می لرزد. جولیا می گوید: «آرام باش!» و بچه آرام می گیرد و شروع می کند به مک زدن و صدای جیرجیر صندلی گهواره ای درمی آید.
مارتین نمی تواند باور کند در تولید چنان موجود مصمم و سخت گیری سهم داشته، انتظار داشت از درنده خویی بچه بترسد یا بترسد به او آسیبی بزند. برعکس، اغلب در برابر آن چهرۀ سرخ طلبکار شرمنده است که نمی تواند خواسته اش را برآورده کند.