اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

نارنجی گربه ی آزاده 1 (خانواده ی نارنجی)

وضعیت: موجود
امتیاز:
ناشر
گروه بندی
قطع

رقعی

نوع جلد

شمیز

تعداد صفحات

80

شابک

9786222442217

نوبت چاپ

1

سال چاپ

1401

وزن

84

کد محصول

120255

قیمت پشت جلد

370000


مشخصات تکمیلی :

(داستان بچه گربه ها،گروه سنی:ب(7تا9سال)،تصویرگر:آرین وندی)

تاریخ ورود محصول: 1401/11/19

قیمت برای شما: 370000ریال

توضیحات

کتاب نارنجی گربه ی آزاد 1 (خانواده ی نارنجی)، اثر ناصر یوسفی است با تصویرگری آرین وندی و چاپ انتشارات پیدایش.

کتاب حاضر اولین جلد از مجموعه ی 4 جلدی نارنجی گربه ی آزاد است.

ماده گربه ای در مزرعه ای زیبا و سرسبز بچه هایش را در انباری خانه ی صاحب مزرعه به دنیا می آورد. دختر و پسر صاحب مزرعه آنها را خیلی دوست دارند و هرروز به آنها نگاه می کنند. یکی از این بچه گربه ها نارنجی نام دارد که دلش می خواهد یک گربه ی آزاد باشد، از این رو از انباری بیرون می آید. او برای تبدیل شدن به یک گربه ی آزاد اتفاقات زیادی را تجربه می کند و هرروز چیزهای جدید و جالبی می آموزد.

مخاطب کتاب پیش رو کودکان 7 تا 9 سال هستند.

گزیده ای از کتاب

بعد از اتفاقی که برای بره ها افتاد، بچه حیوان ها دیگر سعی نکردند یواشکی وارد انباری شوند. گاه گاهی کره الاغ از پشت پنجره به داخل انباری نگاه می کرد و هرآنچه را می دید برای بقیه تعریف می کرد.

بچه گربه ها روز به روز بزرگ تر می شدند. آنها سه بچه گربه ی سالم بودند.

یکی به رنگ طوسی،

یکی به رنگ سفید،

یکی هم درست به رنگ نارنجی. وقتی بچه گربه ی نارنجی راه می رفت و بازی می کرد، انگار یک پرتقال بود که از این طرف و آن طرف قل می خورد.

بچه گربه ها از پشت پنجره گاهی کله ی کره الاغ را می دیدند. کره الاغ که گاه عرعر می کشید و با مامان گربه حرف می زد.

گربه ی نارنجی از کره الاغ خوشش می آمد. منتظر بود هر روز او را پشت پنجره ببیند.

یک بار گربه ی نارنجی از مادرش پرسید: «این کیه که می آید و می خندد و سر و صدا می کند؟»

مامان گربه، نارنجی را با زبانش لیسید و گفت: «این یکی از بچه حیوان های مزرعه است. اسم او کره الاغ است.»

«یعنی گربه نیست؟»

مامان گربه گفت: «نه گربه نیست. وقتی بزرگ شود یک الاغ زیبا می شود.»

«یعنی من هم بزرگ شوم الاغ زیبایی می شوم؟»

مامان گربه خندید و گفت: «نه تو گربه ای! وقتی بزرگ شوی یک گربه ی زیبا می شوی.»

گربه ی نارنجی به پنجره نگاه کرد و با تعجب دوباره پرسید: «توی آن پنجره چه کار می کند؟ چرا پیش ما نمی آید؟»

مامان گربه دمش را این طرف و آن طرف تکان می داد.

دو بچه گربه ی دیگر مشغول بازی کردن با دم مامان گربه بودند. انگار آنها هیچ سوالی نداشتند.

«کره الاغ و بقیه ی بچه حیوان ها توی حیاط مزرعه هستند. آنها دوست دارند هرچه زودتر شما را ببینند.»

محصولات مشابه