مرد رویایی (رمان1269)
رقعی
شمیز
370
9786227361001
1
1401-04-04
1399
354
99738
980000
(داستان های آمریکایی،قرن 20م)
کتاب مرد رویایی: اثر لیندا هوارد است با ترجمه ی مهناز صیدی و جاپ انتشارات شادان.
مارلی، زنی دارای توانایی های ویژه و هالیستر، کارآگاه مامور رسیدگی پرونده است، مارلی به شکلی خودخواسته و آگاهانه وارد ماجرایی شده تا با استفاده از قابلیت هایش کمک کند اما خودش نیز خوب می داند که نگاه های دیگران نسبت به او چگونه هست و خواهد بود. او بر سر دوراهی مانده است، آیا از توانایی اش برای نجات جان انسان ها حتی به قیمت از هم گسیختن آرامشش استفاده کند یا نه؟
این کتاب جذابیت خاصی دارد؛ قهرمانی با توانایی خاص که خودش نیز گاهی از بیان یا بروز آن ناراحت است، نمی تواند همیشه این ویژگی را نادیده بگیرد.
مارلی از درون یک نوع احساس بی قراری و آشفتگی می کرد که هیچ جور دست از سرش بر نمی داشت. نمی توانست هیچ دلیلی خاصی برای این احساس پیدا کند، چون دلایل خیلی زیادی داشت. بزرگ ترین آن البته وحشت رسیدن آخر هفته بود. نمی توانست به کسی، حتی دین توضیح دهد که بعد از لمس افکار قاتل در آن لحظات لبریز از خون و وحشت، چه حسی دارد. این فقط یک حس کثیف ساده نبود، بلکه تمام مدت احساس آلوده شدن توسط آن شیطان را داشت. انگار که روحش هرگز از زشتی آن رها نخواهد شد. بیشتر از هر زمان دیگری در زندگی اش می خواست فرار کند. آن قدر دور شود که نداند کی قاتل دوباره دست به قتل خواهد زد. متاسفانه این آسایش خاطر چیزی نبود که بتواند به خود اجازه داشتنش را بدهد. در غیر این صورت برای همیشه واقعا آلوده ترس و حقارت خود می شد. مجبور بود بماند، مجبور بود تحملش کند، به خاطر دو زنی که مرده بودند، به خاطر کسانی که نمی شناخت، به خاطر داستی…به خاطر خودش.
دلیل دیگر دین بود. عاشق او بود؛ اما تمام مدت دور و بر خود داشتن او، باعث آشفتگی اش می شد. آن قدر مدت های مدید تنها زندگی کرده بود که حالا گاهی برگشتن و به دین برخورد کردن، باعث می شد هر بار شوکه گردد. ناگهان دوبرابر همیشه رخت چرک بود، سه وعده غذایی که باید آماده می شد، برنامه ریزی برای استفاده از دستشویی، چون فقط یکی بود و جای کمتر در تختخواب. زندگی اش قبلا کاملا در اختیارش بود و حالا همه چیز تغییر کرده بود.
البته که دین از این موضوع خبر داشت. با اینکه تقلا می کرد همه چیز را پنهان کند، آن نگاه های تیز او همه را می دید و می فهمید. برخلاف اغلب مردها، دین همه کارهای خانه را روی سر او آوار نکرده بود. دین عادت داشت رخت و لباس خود را بشوید. حالا هم هرگز برای شستن یک کوه لباس دست دست نمی کرد.