لوکی:خاستگاه شرارت (مارول)
رقعی
شمیز
333
9786222192518
1
1401-03-25
1400
255
110727
1650000
(داستان های نوجوانان انگلیسی،قرن 21م،مناسب بالای 17 سال،بازبینی:سمیه قلندری،نمونه خوان:نازنین نخعی)
کتاب لوکی: خاستگاه شرارت (مارول)، اثر مکنزی لی است با ترجمه ی شیرین اسماعیلی و چاپ انتشارات باژ.
شخصیت اصلی کتاب پیش رو پسر جوانی به نام لوکی است که از بزرگی عقل و توانایی های اش به خود می بالد. لوکی طلسم های زیادی انجام می دهد اما کسی او را باور ندارد و همه گمان می کنند ذات او با بدی و تباهی آمیخته شده است. آمورا تنها کسی است که لوکی و قدرت های او را باور دارد. از طرفی آمورا تنها جادوپیشه ی آزگارد است که برای بدست آوردن شنل ساحره ی سلطنتی و منصب ملکه نورنز آسیا قدرتمند است و سعی می کند توانایی هایش را در برابر قدرت های لوکی مخفی نگه دارد. ولی لوکی همیشه به نترس بودن آمورا حسادت می کند. کم کم آمورا به سرزمینی دیگر تبعید می شود و لوکی با ناراحتی و عصبانیت در مسیری قرار می گیرد که قدرتهایش را به چالش می کشد …
آمورا در طی ماه هایی که در بارگاه حضور داشت، بیشتر از تمام عمر لوکی به او جادو آموخته بود. بخشی از تعلیمات آمورا، شامل دروسی می شد که برای تغییر دادن شکل لوکی بلد بود. لوکی هنوز درصدد یادگیری ریزه کاری های صورت آزگاردی ها بود. ولی این استتار، نیازی نداشت دقیق باشد تا اثربخش واقع شود. لباس فرم اعضای آشپزخانه حیاتی ترین چیزی بود که باید درست انجام می شد و به محض آنکه با تقلید از دو دختر خدمتکار آشپزخانه که در کنارش با سربه زیری راه می رفتند، لباس را بر تن می کرد. بدنش نیز به تبع آن تغییر می کرد تا اندازه ی لباس شود. داخل گذرگاه، یک سینی پر از جام های خالی را از روی میزی کش رفت و در انتهای تالار آن ها را به سرعت زیر یک بشکه پر کرد.
شمایل دختری خدمتکار که برای پادشاه و ملکه نوشیدنی می برد، باعث شد همان طور که به سمت اتاق خواب پدرش می رفت در راهرو نامرئی به نظر بیاید. تقریبا مطمئن بود اودین به همراه کارنیلا و فریگا به آنجا می گریزد. به احتمال زیاد هنگامی که وارد اتاق می شد، کسی متوجه دختر خدمتکاری نمی شد که فال گوش ایستاده. قطعا نسبت به یک مار که نقشه ی اولیه ی لوکی بود و تقلیدش از یک آزگاردی آسان تر بود توجه کمتری جلب می کرد. ولی مارها معمولا باعث جلب توجه می شوند. ثور هر ماری را برمی دارد تا آن را تحسین کند.
لوکی در اتاق خواب پدرش را باز کرد. ولی متوجه شد عصای دو افسر اینهربار که از در نگهبانی می دادند، به شکل ضربدر جلویش است و مانع عبور او شده. به ناگهان ایستاد و نزدیک بود از شدت غافلگیری نوشیدنی ها را بریزد. می توانست پدرش را پشت اینهربار ببیند که در سرسرا روی مبلی فرو رفته و پشتش به در بود.