شیر سیاه (روایتی طنز آلود از بحران هویت که این روز ها ممکن است برای هر زن در آستانه مادر شدن رخ دهد)
رقعی
شمیز
312
9782000991731
1
1401
293
113547
1200000
(داستان های ترکی استانبولی،قرن 20م)
کتاب شیر سیاه، روایتی طنزآلود از بحران هویت که این روزها ممکن است برای هر زن در آستانه مادر شدن رخ دهد، اثر الیف شافاک است با ترجمه ی مهرنوش عدالت و چاپ انتشارات 360 درجه.
الیف شافاک در این اثر با روایتی زیبا و طنزآمیز به بیان بحران هویت که هر زنی ممکن است در آستانه ی مادر شدن با آن روبرو شود، می پردازد. او در این نگارش تصویری از مادران و دخترانی که در پی شناخت خود و مدیریت و برقراری تعادل میان نقش ها و مسئولیت های زندگی خود هستند، نشان می دهد. الیف شافاک زنان و دختران را مخاطب خود قرار داده است و به فلسفه ی آفرینش زن و سختی و مشکلات پیش روی آنها می پردازد. او در این اثر با شش زن که هرکدام نشانه یک بعد از شخصیت اش می باشد گفت و گوهای دائمی دارد که آنها را به زیبایی به نمایش درآورده است.
کوچه های تودرتو و مارپیچی و گذرهای رمزآلود و هوای تاریک و ظلمات و مه آلود درون ذهنم یک صحنه کامل برای خلق یک رمان اسرارآمیز یا یک فیلم خون آشامی وحشتناک بود. حیران و سرگردان در حالی که زمان و مکان را نمی دانستم، در کوچه پس کوچه های تاریک راه می رفتم، سرگردان و گم گشته.
در مقابلم چهارراهی بود با چهار مسیر جداگانه، شمع لرزان را از میان مه غلیط و سنگین بالا آوردم و به جلو نگاه کردم. نمی دانستم از کدام راه بروم. به ماشین دوار و بزرگ درون ذهنم، چیزی شبیه به یک قطب نما و چرخ سرنوشت فکر کردم. این یک تمرین ذهنی بود که به هنگام تردید و دودلی در ذهنم مجسم می کنم. چرخ را تا آن جا که توانستم، چرخاندم و بعد رهایش کردم. چرخ چرخید و کم کم جلوی حرف W ایستاد. پس به سمت غرب به راه افتادم.
آن جا در شهری به آراستگی و مرتبی شهرهای اروپایی هم چون بروکسل، پایتخت بلژیک، که همه چیز شیک و مرتب و منظم با وسایل و اسباب های شیک و امروزی بود، خانم کوچک «عقل کل» زندگی می کند، بخشی از وجودم، عقل سلیم و شعور و خرد من و بسیار واقع گرا و خردمند. زنگ را فشار دادم، صدایی مرا به داخل خانه خواند. روی یک صندلی نشسته بود، سرحال و شاداب و جذاب، در حالی که بشقابی از ساندویچ پنیر و بوقلمون دودی با نان گندم و یک نوشابه رژیمی توی انگشتانه خیاطی جلویش دیده می شد. به همان اندازه که من مراقب وزنم بودم، او نیز مراقب رژیم غذایی و اندامش بود.
قدش دوازده سانت است و وزنش حدود سیصد و هشتاد گرم، با بلوز نخی بژرنگ و شلوار کتانی قهوه ای با جیب های فراوان که هر چیزی را در خود جای می داد، با گوشواره های استخوانی شکل قرمز و دمپایی صندل چرمی با موهای بلوند تیره و کوتاه که فقط شستن آن ها کافی بود و هیچ نیازی به مدل دادن نداشت…