ستاره گیر (تادهانتر مون 3)
رقعی
شمیز
360
9786003538573
1
1399
93352
460000
(داستان های کودکان آمریکایی،قرن20،پرفروش ترین به گزارش نیویورک تایمز،مجموعه جدید سیپتیموس هیپ)
کتاب ستاره گیر، اثر انجی سیج، به همت آرزو احمی به فارسی برگردانده شده و از سوی انتشارات افق به چاپ رسیده است.
این کتاب اخرین جلد از مجموعه تادهانتر مون است، که در آن تکلیف خیلی چیزها روشن می شود. مجموعه ی یاد شده ماجرایی فانتزی و تخیلی را پیرامون الیس تادهانترمون در خود جای داده، کسی که برای آموزش فنون جادوگری و تبدیل شدن به جادوگر ویژه، تحت آموزش سیپتیموس هیپ قرار گرفت و حالا وقتی که از امکان نابودی جهان سیپتیموس آگاه شده می خواهد خطر سفری دشوار را به جان بخرد تا از این اتفاق جلوگیری کند.
ماجرای جلد حاضر از احضار سه زن در تالار مخفی ملکه سرخ آغاز می شود و از جستجوی ملکه برای حضور جادوگری که دستور به بودنش داده، از نگاه های ترسان و بدن های لرزان سه زن در مقابل ملکه ای که رحم و مروتی ندارد؛ آن قدر که ماجرای بیماری ساحر برایش هیچ اهمیتی ندارد و معتقد است چون دستوری صادر کرده باید هر طور که شده دستورش اجابت شود در غیر اینصورت حتی مجازات مرگ هم از نظر او عادلانه است.
سیمپتیموس حس کرد بار بزرگی از روی شانه هایش برداشته شده است. گفت: «ممنون. خیلی هم خوشحال می شم… که با هم این کار رو انجام بدیم.» سیمپتیموس دست در پیراهنش کرد و طلسم لاجوردی با طرحی به شکل اژدها را از دور گردنش بیرون کشید. این طلسم آخو بود، نماد و منبع قدرت او در مقام جادوگر ویژه، طلسم را کف دستش گرفت و سنگ آبی درون قاب طلایی را که از افصون سنگینی می کرد نگاه کرد. گفت: «نمی تونیم افصونمون رو از دست بدیم. طاقت ندارم ببینم یه روز این هم مثل انگشتر دریفا به خاک بدل شده.»
مارسیا گفت: «اجازه نمی دیم همچین اتفاقی بیفته. بهت قول می دم که اجازه نمی دیم. حالا دوباره اون طلسم رو بنداز گردنت سیپتیموس.» سیمپتیموس هم همین کار را کرد. مارسیا گفت: «دیگه بهتره برگردیم. کار داریم. باید نقشه بکشیم. باید افصون رو درست کنیم. با هم.»
سیمپتیموس که نگاهش ناگهان تار شده بود تند تند پلک زد و گفت: «دلم برات تنگ شده بود.»
مارسیا که حس می کرد دید خودش هم کمی تار می شود جواب داد: «خب، مطمئنم خیلی زود از دستم خسته می شی.»
موریس آن دو را تماشا کرد که دوشادوش هم دور می شدند: یکی پوشیده در جامه های رسمی بنفش و درخشان جادوگر ویژه و دیگری با لباس هایی به همان باشکوهی، شنل بلند، مواج و رنگارنگ و کفش های بنفش و نوک تیزی که موقع راه رفتن برق می زدند. موش سپس به طرف دیگر خندق، به چیزی که واقعا توجهش را جلب کرده بود نگاه کرد، یعنی مهمانی درمانگاه.