اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

رمان های راحت خوان (واتارو در سرزمین خیال 3)

وضعیت: موجود
امتیاز:
ناشر
گروه بندی
قطع

رقعی

نوع جلد

شمیز

تعداد صفحات

244

شابک

9786222441425

نوبت چاپ

1

سال چاپ

1400

وزن

170

کد محصول

109377

قیمت پشت جلد

490000


مشخصات تکمیلی :

(داستان های ژاپنی،قرن 20م)

تاریخ ورود محصول: 1400/09/28

قیمت برای شما: 490000ریال

توضیحات

کتاب واتارو در سرزمین خیال 3 از سری رمان های راحت خوان است به قلم میوکی میابی و ترجمه رکسانا شکوهمند که از سوی انتشارات پیدایش به چاپ رسیده است. رمان راحت خوان یک ضلع از مثلثی است که دو راس دیگر آن را انیمه و مانگا تشکیل می دهند و رسالت آن پرداختن به فلسفه و اخلاقیات ضمن حفظ سادگی متن است.

واتارو که بعد از ملاقات با میتسورو آشیکاوا زندگی اش از این رو به آن رو شده و اتفاقاتی عجیب را پشت سر گذاشته، بعد از گذراندن مدت زمانی در سرزمین رویاها در جلد حاضر به جهان واقعی بر می گردد؛ این در حالی است که هیچ کس حرف او را درمورد سرزمین رویاها باور نمی کند و همه عقیده دارند پسرک خیالاتی شده است. واتارو لحظه های سختی را در سرزمین خیال سپری کرده، اما حالا که از رویا بیرون آمده و جهان واقعی را لمس می کند مشکلات بزرگ تری را سر راه خود می بیند و با سختی بیشتری رو به رو می شود…

گزیده ای از کتاب

واتارو حتی اگر می خواست هم نمی توانست از روی شانه های کی کیما پایین بیاید. پوست بدن مرد سوسماری که به قول خودش یک واترکین بود، به سوسمارهای واقعی شباهت داشت اما اصلا لغزنده نبود؛ بلکه کاملا خشک، ضخیم و زبر به نظر می رسید و نمی شد از روی آن سر خورد. علاوه بر این گردنش، دستگیره ی خوبی به حساب می آمد که واتارو می توانست آن را محکم نگه دارد و جلوی زمین خوردنش را بگیرد. برای همین، بازوهایش را محکم دور گردن کلفت کی کیما حلقه زد و به فکر فرورفت: از آخرین باری که بر شانه های پدرش سوار شده بود چند وقت می گذشت؟ پدرش مثل کی کیما مردی هیکلی و تنومند نبود، اما واتارو روی شانه هایش احساس امنیت می کرد. پدرش همیشه غر می زد که واتارو بیش از حد سنگین است و باید از روی شانه هایش بیاید پایین، اما واتارو می دانست که این حرف، جدی نیست و پدرش هرگز چنین منظوری ندارد… یا شاید هم کاملا جدی می گفت؟ نکند در تمام این سال ها، واتارو واقعا بیش از حد برای شانه های پدرش سنگین بوده؟

واتارو دستانش را محکم تر دور گردن کی کیما فشرد و به اطرافش نگاه کرد: حالا که مطمئن شده بود دیگر قرار نیست از توی کالسکه پرت شود بیرون، با خیالی راحت می توانست از زیبایی دشت سبزپوش لذت ببرد.

مسیری که قبلا از دور شبیه راه باریکه ای به نظر می آمد، حالا بیشتر به جاده ای واقعی شباهت داشت که از رد چرخ گاری ها و جای پای دارباباها پوشیده شده بود. جاده بالا و پایین می رفت، گاهی باریک می شد و گاهی پهن بود، و گاهی مثل ماری پیچ می خورد و گاهی از میان سبزه ها مستقیم به سمت افق می رفت.

هوا اندکی گرد و غبار داشت، با این حال واتارو از اینکه باد توی صورتش می خورد و میان موهایش می وزید لذت می برد. بعد نفس عمیقی کشید و ناگهان دلش خواست با تمام توانش فریاد بزند، بدون اینکه دلیلی برای این کار داشته باشد.

محصولات مشابه