اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

در جستجوی هیولا

وضعیت: موجود
امتیاز:
ناشر
مترجم
گروه بندی
قطع

رقعی

نوع جلد

شمیز

تعداد صفحات

100

شابک

9786008168324

نوبت چاپ

1

سال چاپ

1402

وزن

93

کد محصول

120097

قیمت پشت جلد

750000


مشخصات تکمیلی :

(داستان های نوجوانان انگلیسی،قرن 20م،مناسب بالای 9 سال)

تاریخ ورود محصول: 1401/11/16

قیمت برای شما: 750000ریال

توضیحات

کتاب در جستجوی هیولا اثر آدام بلید است به ترجمه سارا سلوک و چاپ انتشارات داژو.

در حالی که آوانتیا مدتی است در آرامش به سر می برد و تام از تماشای آرامش آن زیر نور درخشان ماه لذت می برد، باری دیگر نشانه هایی از شرارت مالول جادوگر خبیث به چشم می خورد. تام و پدرش تالاوان در حال کمپ کردن در کوهستان هستند که وجود حشراتی عجیب آن ها را آزار می دهد. النا نمایان می شود و به تام اعلام می کند که قلعه ی پادشاه به کمک او و پدرش نیاز دارد و باید آن ها هرچه زودتر خودشان را به قلعه برسانند.

مالول که انتظار می رفت شرارتش پا برجا مانده باشد، موجودی مشمئزکننده و ترسناک را که توانایی رها کردن هزاران حشره ی شرور از بدن خود را را دارد به سوی آوانتیا هدایت کرده و به جز تام هیچ کس دیگر نمی تواند کاری برای نابودی این موجود انجام دهد. اگر پسر موفق به شکست هیولا نشود نه تنها به قیمت جان خودش، بلکه به قیمت نابودی سرزمینش تمام می شود.

مبارزه میان تام و هیولا، یک مبارزه ی ساده نیست و از هیجان و دلهره سرشار است. دلهره ای که به خواننده منتقل می شود و او را با خود همراه می سازد.

کتاب پیش رو داستانی پرهیجان، خواندنی و جذاب را در خود جای داده که مناسب افراد بالای 9 سال است.

گزیده ای از کتاب

تام از جا پرید. آن ها با احتیاط از کنار مواد مذاب گذشته و با عجله به طرف راکوین رفتند، تا به درلوت و بقیه هشدار دهند. ولی حرکت مواد مذاب خیلی سریع بود. تام سر خورد و به زمین افتاد. سنگ های کوچک به او می خورد و او را از مسیر خارج می کرد.

تام خیلی سریع به روی پاهایش ایستاد و با تمام توان دوید. النا که در زره سیاه رنگ خود می درخشید، او را همراهی می کرد. اپوز در بالای سرشان می چرخید و فریاد می کشید.

طولی نکشید که مواد مذاب به آن ها رسید. مواد مذاب مارپیچی می جوشید و قطره های زردرنگ آتش را به اطراف پرتاب می کرد. خوشبختانه زره در برابر آن گرمای شدید از آن ها محافظت می کرد. تام می توانست تاول هایی را که روی دستش به وجود آمده بود، احساس کند.

او خودش را به طرف تکه سنگ بزرگی انداخت و سعی کرد آن را در مقابل مسیر مواد مذاب قرار دهد.

تام فریادزنان به النا گفت: «اگر بتوانیم جریان را منحرف کنیم، می توانیم راکوین را نجات دهیم!»

النا فورا به کنار تام آمده و به هم تکیه دادند و ناامیدانه شروع به هل دادن کردند.

اما به اندازه کافی قوی نبودند و تخته سنگ از جایش تکان نخورد. مواد مذاب برافروخته شد و شعله های آتش سرتاسر دامنه کوه را فراگرفت.

تام از بالا به خانه های روستاییان نگاه می کرد. النا با ناامیدی گریه می کرد و می گفت: «درلوت، مردم روستا…»

تام امیدوار بود که توصیه اش به درلوت درباره ی آمادگی برای هرچیزی کافی بوده باشد. او به النا گفت: «به روستا برو و تخلیه را شروع کن. طوفان و سیلور به تو کمک خواهند کرد. همه باید روستا را ترک کنند.» النا به نشانه ی تایید سرش را تکان داد و به طرف پایین کوه حرکت کرد.

محصولات مشابه